فرهنگ امروز/ به نقل از شرق؛
یکمیلیارد گرسنه، گرمشدن کره زمین و ازبینرفتن منابع طبیعی، پولشویی و فرارهای مالیاتی بزرگ از نتایج آخرین مرحله تولید سرمایهداری یعنی جهانیسازی و نهادهای دستاندرکار آن مثل سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی با رویکرد نولیبرالیسم در چهار دهه گذشته است. در این دوران با مرکزیت جمعی از اقتصاددانان و سیاستمداران، جهانیسازی به استراتژی اصلی سرمایهداری و دولتهای امپریالیستی تبدیل شد و به صورت پیگیرانه با کودتا، خشونت و در برخی موارد با رضایت کشورهای پذیرنده و با همکاری بازوهای رسانهای بورژوازی در سرتاسر جهان انجام گرفت.
رویکرد کشورهایی که عضو سازمان تجارت جهانی هستند و به قوانین آن در جهت یک اقتصاد جهانی تن دادهاند در راستای اصول آزادسازی، مقرراتزدایی و خصوصیسازی با هدف کاهش دخالت دولت در امور اقتصادی است. تجارت آزاد، به معنی فقدان حقوق گمرکی بر صادرات و واردات و فقدان محدودیت بر تجارت خارجی و نیز عدم دخالت دولت در بازرگانی بینالمللی است. در این دوران، واقعیتهای مسلم زندگی اقتصادی هم در کشورهای ثروتمند و هم در کشورهای فقیر بهشدت تغییر کرد و بسیاری از دستاوردهای اجتماعی، که به دنبال مبارزات سیاسی در قرن بیستم پدید آمده بودند، به محاق رفتند. زینپس در پی جنون رقابتی که بین کشورها با شدت و حدت پیگیری میشود اقتصاد جهانی هر جامعه را به دو بلوک جدید تقسیم کند که منافع اقتصادی متضادی با یکدیگر دارند. هر کشوری که بخواهد همبستگی اجتماعی درونی خود را پاس دارد اقتصاد این صفآرایی را تضعیف میکند. بازار از هر راهی تلاش میکند حیطه مداخله خود را علیه دولت افزایش دهد و به این دلیل است که خصوصیسازی در همهجا در حال گسترش است. هرآنچه تا پیش از این به رایگان یا به قیمت نازل و بدون هرگونه تبعیضی در دسترس همه شهروندان بود، حالا یا پولی و یا گرانتر شده است. این عقبگرد عظیم اجتماعی بیشتر گریبانگیر اقشار محروم شده است. جهانیسازی همچنین با مکانیسم مبادلات تجاری خود، به وابستگی بیش از پیش اقتصادهای مختلف به یکدیگر دامن میزند و حجم صادرات و واردات همواره در حال افزایش است. بخش اعظم سیاستهای جهانیسازی شامل مبادلات مالی و تجارت پول است و بخش مالی بر طیف تولیدی و اقتصادی آن مسلط است.
جهانیسازی در سه دهه گذشته همراه خود مقاومتهای مردمی و جنبشی پراکنده اما ادامهدار را نیز به وجود آورده است. فعالان جنبشهای ضدجهانیسازی معتقدند نهادها و پیمانهای مالی جهانی، بنیادهای تصمیمگیری محلی را سست میکند. شرکتهای چندملیتی مجوزهایی دارند که پیش از جنگ دوم وجود نداشت، مثل حرکت آزاد سرمایه بین اقصینقاط جهان و عمدتا به سمت کشورهای جنوب و شرق، استخراج منابع طبیعی مورد نیاز و بهکارگیری منابع انسانی گوناگون. شرکتهای چندملیتی میتوانند پس از تحمیل زیان کلی به منابع اصلی و تنوع زیستی یک ملت آنجا را ترک کنند. فعالان جنبش ضدجهانیسازی اگرچه در مطالبات و اشکال سازماندهی تفاوت زیادی با هم دارند ولی همگی معتقدند که جهانیسازی ابزاری است در دست سرمایهداران و قدرتمندان تا از طریق آن استحکام بیشتری پیدا کنند و اهداف خود را تحقق بخشند. از نظر آنها فرایندهای همگونکننده و تبعیضآمیز جهانیشدن به افزایش محرومیت هرچهبیشتر فقرا در تمام جوامع، افزایش شکاف بین کشورهای مرکز و پیرامون، افزایش تبعیض علیه گروههای محروم از قبیل زنان و افزایش خطر نابودی رفاه اجتماعات آسیبپذیر مثل فرهنگ ساکنان بومی مناطق صنعتی منجر خواهد شد. جهانیشدن مرزهای ملی را مانعی در برابر خود میبیند و ازاینرو میکوشد همانگونه که زمانی مجبور شد دولتهای ملی را به وجود آورد و قلمرو آن را تعریف کند، اینبار از طریق شرکتهای چندملیتی نهادهایی را ایجاد کند تا بتواند انباشت سرمایه را در سطح جهانی انجام دهد. البته این نکته به این معنا نیست که نقش دولتها کمرنگ شده است؛ هرجا که زور لازم باشد، دولت و پلیس گمارده او نیز وارد میشوند.
ویلیام گریدر در کتاب حجیم و ٨٠٠ صفحهای «جهان میپذیرد یا نه: منطق جنونآسای سرمایهداری جهانی»، با مثالهای ملموس تلاش میکند پرده از این جهان آخرالزمانی بردارد. کتاب در سال ١٩٩٧ نوشته شده است. او در این کتاب دینامیک حرکت و تناقضات اقتصاد جهانی و گسترش اقتصاد بازار را بررسی میکند و نتیجه میگیرد یک بازار جهانی واحد در حال شکلگیری است. از نظر او نفوذ ایدهها و مفاهیم به مکانهای جدید میتواند امکانات جدیدی به وجود بیاورد ولی مشکلات زیادی نیز بههمراه خواهد داشت. او در ابتدا، سیستم تولیدی جهان را بررسی میکند و سپس نشان میدهد سرمایه مالی در این میان چه نقشی بازی میکند. سپس تغییرات را در واقعیت اجتماعی بررسی میکند که نتیجه نظم اجتماعی جهانیسازی و روند شبیهسازی آن در همهجای دنیا بوده است. گریدر نشان میدهد که این طرح در واقعیت چگونه شکست میخورد و مشکلات موجود را هم برای کشور سرمایهگذار و هم کشور درحالتوسعه نشان میدهد. او در تحلیل گسترده خود به اقصینقاط جهان و صنایع مختلف سفر میکند و از دهقانان فقیری که برای نخستینبار با زندگی صنعتی آشنا میشوند تا غولهای مالی بازارهای بورس، در همه کشورها از شرق اروپا تا آسیا و در تمامی عرصهها از ساخت هواپیماهای پیشرفته تا تولید دستگاههای الکترونیکی گزارشهایی تحلیلی ارائه میدهد. پژوهشهای گریدر در این کتاب در سه زمینه مختلف و درعینحال مرتبط با هم صورت گرفته است و عبارتند از: نظام اقتصادی تولید فراملیتی، بازار جهانی سرمایههای مالی و واقعیت اجتماعی دگرگونشده مناسبات فقرا و ثروتمندان. سه بخش نخست کتاب زمینه و شرایط عملیای را که این وقایع براساس آنها شکل گرفتهاند توضیح میدهد. او با بررسی میدانی و مصاحبه با کارگران، مدیران شرکتهای بزرگ، اقتصاددانان و دولتمردان، ادعا میکند که اقتصاد جهانی در حال پاشیدن بذر «فروپاشی اخلاقی» در همهجاست: این نظام با اینکه امکان انباشت عظیم ثروت را فراهم میکند، دربردارنده شکلهای متفاوت افزایشیابنده بهرهکشی از انسان هم هست. او هشدار میدهد چنانچه این نظام اصلاح نشود، نهتنها سبک زندگی طبقه متوسط، بلکه صلح و آشتی اجتماعی را نیز، هم در کشورهای ثروتمند و هم در کشورهای فقیر، به خطر خواهد انداخت.