فرهنگ امروز/ امیرحسین رایی: مرور تاریخ معاصر ایران، گواه آن است که هر زمان موسیقی هنری و جدی در نقاط عطف تاریخ، با جریانهای اجتماعی همگام و همصدا شده، توانسته است ضمن بازتاب واقعیات جامعه، در حافظه تاریخی مردم نیز ماندگار شود. تصانیف عارف قزوینی در انقلاب مشروطه و تصانیف و آثار مرکز چاووش در انقلاب اسلامی ٥٧ تحت هدایت بزرگانی همچون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، از جمله همین کارکردهای هنر ناب در پاسخ به نیازهای پویا و ملموس جامعه به شمار میرود. هنر ناب به لحاظ برخورداری از زیرساختهای استوار هنری و ایدهای، هرچند در فرآیندی زمانبر، اما سلایق زیباشناسانه و عقلانی مخاطبان را رشد داده و به سطحی از تعامل پویا و سازنده میرساند. در مقابل، موسیقی پاپ به لحاظ برخورداری از زنجیرهای از نغمات و ریتمهای یکنواخت و مکرر، باعث ایجاد انفعال و ملال در مخاطب شده و تفکر و تعامل را از شنونده دریغ میکند. به همین دلیل است که منتقدی مثل تئودور آدورنو، موسیقی پاپ و عامهپسند را، بیشتر وسیلهای برای سرگرمی به شمار میآورد، وسیلهای که به محصول هنری، خصلتی صنعتی بخشیده و آن را در دست قدرتهای اقتصادی و صنعتی، به ابزاری برای بالا بردن تراز تجاری بدل میسازد. موسیقی پاپ، معمولا کالایی است مصرفی که اتفاقا تاریخ مصرف هم دارد، اهمیتی ندارد که ذهن مخاطب را به چالش وا نمیدارد، مهم این است که در بستهبندیهای پرزرقوبرق و زیبا عرضه شده و با وجود عدم برخورداری از غنای فرهنگی و هنری، به برآورده شدن اهداف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، یاری میرساند. موسیقی هنری به دلیل تحریک نیروی تعقل و تفکر مخاطبان، قادر به برقراری ارتباطی تعاملی از طریق ساختارهای ناب زیباشناسانه و واقعیات عینی جامعه است. در حقیقت، موسیقی هنری با واقعیات اجتماعی در ارتباط است، در حالی که موسیقی پاپ فرآیندی است واپسگرا که مخاطب را دچار نوعی سرگرمی منفعلانه از طریق عناصری بیمعنا و نامفهوم میکند. این نوع از موسیقی در میان مردم جامعه، مردم دردمند و مضطرب، اما بردبار و صبور، سکوت و خاموشی را بسط میدهد. به لحاظ جامعهشناختی، ارزشهای موسیقایی را باید در ارزشهای ارتقا بخش جستوجو کرد. موسیقی پاپ به قیمت قربانی کردن ارزشهای زیباشناسانه، تنها به ستایش «کآرکردگرایی» صرف میپردازد. موسیقی پیش از آنکه کلاسیک یا پاپ باشد، بازتابی است از تجربههای جمعی و هویتی ما و به نوعی مجموعهای است از نشانههای قومی این سرزمین و هویت، آن چیزی است که از فضای پیرامون تاثیر میپذیرد. در فرآیند گوش سپردن به موسیقی هنری، هویت ما از طریق شرکت در تجربهای خیالانگیز و منبعث از آزادی و اراده شکل میگیرد، در صورتی که تجربه زیباشناسانه موسیقی پاپ، متاثر است از صور خیالی که از فلسفه خودمحور و لذتطلب مدرن غرب نشات میگیرد. تصانیف عارف و آثار حماسی گروههای چاووش، شیدا و عارف بدینجهت در حافظه قومی و تاریخی مردم به حیات و پویایی خود ادامه میدهند که برخاسته از عوامل اجتماعی و واقعی دوران خود و منبعث از روح جمعی هستند. به تعبیر دیگر، موسیقی هنری یا هر هنر جدی دیگری، سفارشناپذیر و غیرفرمایشی است. اینجا دیگر، نه عدم پخش آثار استاد محمدرضا شجریان از رسانه ملی، نه شکستهدلی و ناامیدی استاد حسین علیزاده از خانه موسیقی و دیگر نهادهای تصمیمگیرنده در حوزه موسیقی و نه بایکوت و سکوت نهادهای دولتی و شبهدولتی و جوامع دانشگاهی در مقابل استاد فقید محمدرضا لطفی، هیچکدام نمیتواند مانع سر ز خاکستر برآوردن تصانیف از گلوی هنرمندانی شود که تا تاریخ هست، زندهاند. مفاهیمی همچون آزادی، صلح و دوستی و برابری، آنچنان جاودانه و ماندگارند که حتی قشر گستردهای از جوانانی که بنا به دلایل گوناگون با موسیقی جدی میانهای ندارند نیز در بزنگاههای تاریخی و سرنوشتساز، سره را از ناسره تمییز داده و عطای صدقه را هرچند به زیور مصرفیترین خواننده پاپ آراسته شده باشد به لقایش بخشیده و با پیران هنرمند و سینهسوخته و سرشار از عشق به سازندگی همصدا میشوند. ساختارهای زیباشناسانه منسجم، مستحکم و متنوع، عنصر منطق و عقلانیت و پشتوانههای حکمی و فلسفی از جمله ویژگیهای بارز و برجسته موسیقی هنری و دستگاهی ایران بهشمار میروند، در شرایطی که تکرارهای ملالآور، مصرفی بودن و کآرکردگرا بودن، به همراه ریتمهای ساده و یکنواخت باعث شده تا موسیقی پاپ همواره از سوی نظریهپردازان مطرح موسیقی مورد انتقادهای جدی واقع شود.
موسیقی هنری به دلیل اندیشهورز بودن و برخورداری از اصول بنیادین گسترش ملودیک و رنگآمیزیهای متنوع وزنی و ریتمیک مبتنی بر واقعیات قومی و منطقهای این سرزمین، با جهان پیرامون ارتباطی سازنده برقرار میسازد، در صورتی که موسیقی پاپ به دلیل مصرفی بودن و سفارشی بودن، کالایی است «شیءواره» که در آن به قول والتر بنیامین، از هاله هنری نشانی نیست و در عوض ابزاری است وسوسهانگیز در دستان قدرتهای اقتصادی و سیاسی در جهت تنزل سطح آگاهی و هوشمندی تودهها. حتی در کشوری مانند ایران که موسیقی حرمت دارد (البته این حرمت، کاملا متوجه موسیقی دستگاهی و هنری است) نیز، توسل به سخیفترین نوع موسیقی پاپ در جهت اغفال اذهان عمومی، روا میشود، حتی اگر این توسل از روی عجز منجر به مرگ تاریخی جریانی خاص شود. امروز اگرچه به دلایل گوناگونی، از تشکلهایی همچون انجمن اخوت، چاووش، شیدا و عارف خبری نیست، اما به دلیل پیوستگی آثار این هنرمندان با روح دوران خودشان از طرفی و اتصال به مبادی شناختی و معرفتی ایرانی- اسلامی از طرف دیگر، شاهد آن هستیم که نخبگان حوزه موسیقی و موضعگیریهای مدبرانه و اصلاحطلبانه آنان، باعث هدایت اندیشه و نهایتا تصمیمگیری بخردانه سیل عظیمی از جوانان وطن میشود. سخن آخر آنکه موسیقی ناب، هنری است واقعگرا که فرمایشپذیر نبوده و نمیتوان از آن استفاده ابزاری کرد. جریان مظلوم موسیقی کلاسیک در ایران آنچنان بیادعا و خاموش عمل میکند که با وجود سرکوبهای چنددهساله صفوی و انجماد و انفعال پهلوی و انکار چند دهه اخیر، اما بیآنکه خواسته باشد در خدمت جریانی خاص باشد، از طریق تاثیر تدریجی و ماندگار اصول مستحکم حکمی و نظری در حافظه زیباشناسانه ایرانیان و ارتقای روح حقیقتجویی و واقعگرایانه، بدخواهان اعتدال و تدبیر را با کمترین زحمت به ورطه موسیقی مصرفیای پرتاب میکند که تاریخ مصرفش یکشبه منقضی شده و مصرفکننده را به ورطه انزوای سیاسی میکشاند.
روزنامه اعتماد