به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست بررسی کتاب «شناخت هگلگرایی» با حضور مهدی بهرامی، مترجم کتاب، محمدمهدی اردبیلی، ویراستار کتاب، علی مرادخانی و علیاصغر محمدخانی سهشنبه ۹ خرداد در شهرکتاب مرکزی با حضور علاقهمندان فلسفه، دانشجویان و استادان برگزار شد.
در ابتدای این نشست مهدی بهرامی، مترجم کتاب ضمن تشریح هریک از فصلها و بخشهای کتاب بهنوع رویکرد رابرت سینربرینک در تالیف این اثر پرداخت و جزئیات هر یک از بخشها و جستارهای کتاب را شرح داد.
کتاب «شناخت هگلگرایی» شامل سه بخش و نتیجهگیری است. هرکدام از بخشها خود نیز به فصلهای مختلفی تقسیم میشوند. یادداشت نویسنده برای ترجمه فارسی، مقدمه مترجم، پیشگفتار وسپاسگزاری و مقدمه آغاز میشود. عناوین بخشهای کتاب عبارتند از ماجراهای هگلگرایی، هگلگرایی آلمانی، هگلگرایی فرانسوی و بخش نتیجهگیری که به تشریح آینده هگلگرایی میپردازد.
بهرامی ضمن تشریح مسائل و مواردی که در ترجمه کتاب با آن مواجه بوده است، گفت: بخش مواجه هایدگر با هگل از نظرم جذابترین بخش کتاب است. این بخش من را ترغیب کرد تا بهسراغ کتاب بروم، بیشک یکی از بخشهای جذاب کتاب است و من با آن همدلی ویژهای دارم. بخش پایانی نیز بسیار میتواند مورد توجه قرار گیرد. در بخش نتیجهگیری ضمن ایجاد پل پیوند بین هگلیهای آلمان و هگلیهای فرانسوی، لزوم ترسیم آینده فلسفه فراهم میشود.
ما «فردید» هگل را همچون فردید هایدگر پیدا نکردهایم
علی مرادخانی، هگلشناس و استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی دیگر سخنران این نشست بود. وی در ابتدا ضمن تشکر از مهدی بهرامی بابت ترجمه چنین کتاب ارزشمندی، یکی از محاسن کتاب را در این دانست که این اثر بوی انتخاب ندارد. کتاب براساس سبک و تزی خاص راهش را مییابد و ادامه میدهد. این درحالی است که ما در ایران چیزی بهنام تز نداریم. بهطور مثال، آیا بعد از ملاصدرا میتوانیم بگوییم جریانی بهوجود آمده و کسانی با او همراه شدند؟ ما باید نسبتمان را به هگل پیدا کنیم زیرا ما پشتوانه تاریخی خودمان را داریم. تز اصلی کتاب بسیار مهم است. حشر و حواشی ندارد. مستقیما وارد بحث میشود. یعنی بهشکل دقیق بهسراغ مشکلها میرود. الزاماً دلوز یا آدرنو را برای ما معرفی نمیکند، مستقیما میرود سراغ تفاوت.
این استاد فلسفه نگاهی نیز به نواقص کتاب کرد و گفت: البته عیب کتاب را در این موارد باید دانست که متاخرین جایی در این کتاب ندارند. بهطور مثال لکان در کتاب غایب است. از قرائتهای آمریکایی از هگل خبری در این کتاب نیست. برخی فیلسوفان تحلیلی نیز غائب هستند. از سوی دیگر، نویسنده یک سمپاتی و علاقه خاصی بههگل دارد، چنانکه میگوید دو قرن اخیر کلا تحت تاثیر هگل بوده است. نویسنده در مواجهه با هایدگر بهخوبی از هگل دفاع کرده است. کتاب در اکثر جاها در دفاع از هگل منصف و موفق است.
دکتر مرادخانی ضمن اصرار بر ایجاد پیوند و برقراری نسبت بین فلسفه هگل و فلسفه در ایران، گفت: ما در ایران از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۶ هیچکاری روی هگل جز کتاب «سیر حکمت در اروپا» انجام ندادهایم. ما «فردید» هگل را همچون فردید هایدگر پیدا نکردهایم. تفاسیری که این کتاب بهدست داده بسیار دقیق است. ما شبیه آلمان زمان هگل هستیم، از اینجا رانده و از آنجا مانده. هگل فیلسوف تجدد و مدرنیته است. ما باید جدای از شارحان و تاثیرپذیرفتگان هگل بهخود هگل و نسبت آن را با خودمان پیدا کنیم. ما فکر میکنیم دنیای جدید را میتوانیم دنکیشوتی فتح کنیم. ولی ما نتوانستهایم از پس آن برآییم.
در پایان این استاد دانشگاه، ضمن مخالفت در مورد برخی معادلها برای اصطلاحات هگل که در ترجمه این کتاب بهکار گرفته شده است، مصادیقی را عنوان نمود و ایرادهای موجود را تبیین کرد.
پس از هگل اگر نبردی هست بین فرزندان هگل است
دکتر محمدمهدی اردبیلی که ویراستاری این کتاب را برعهده داشته است، ابتدا به ایده اصلی کتاب پرداخت و گفت: ایده اصلی این کتاب از آنجا آغاز میشود که با دکارت (سوژه دکارتی) انقلابی در عالم شد، با هگل این انقلاب و خردهانقلابهای پس از آن بهجایی رسید. من آن را انقلاب اعظم مینامم. هگل در مقام نقادی مدرنیته تبدیل شد، به خود مدرنیته منظور از «هگلگرایی» در این کتاب فقط هگلگرایان نیستند، بلکه هر فیلسوف و جریانی که در مواجهه با هگل قرار گرفته است.
وی ادامه داد: این کتاب هگلیهای مخفی را بیرون میکشد چون بعضی فرزندان خلفاند و برخی دیگر در نوجوانی مقابل پدر ایستادهاند. اما جالب است هرکه ابتدا در مقابل هگل ایستاد در نهایت به هگل بازگشت.
مترجم و استاد دانشگاه در این بخش به ذکر چند نمونه از دورههای فیلسوفان مختلف پرداخت که در ابتدا در زمره مخالفین هگل بودند، ولی دیری نپایید که به هگل رجعت کردند.
اردبیلی ضمن ارجاع به تاریخ فلسفه، به جایگاه هگل در طی دو قرن اخیر اشاراتی داشت و با نقلقولی از دریدا گفت: این حرف دریداست که «لویناس آنجائیکه بیش از همه هگل را مورد انتقاد قرار میدهد به او نزدیک میشود.» این در مورد فلاسفه بعد هگل صدق میکند. آنها که در اوج از هگل هستند بهشدت دچار دیالکتیک میشوند و به او بازمیگردنند. پس از هگل اگر نبردی هست بین فرزندان هگل است.
این استاد دانشگاه ضمن اشاره به صحبتهای دکتر مرادخانی گفت: نتایجی که هگل میتواند برای ما داشته باشد اینگونه میتوانم عنوان کنم: ما میتوانیم شکاف بین مدرنیته و پستمدرنیته را به واسطه هگل بفهمیم، چون هگل اوج مدرنیته است و هم آغازگر پستمدرنیته. هگل هم شکاف است و هم پل. امروز هنوز فلسفه هگل زنده است، به این معنا که هگل هنوز امکانهایی برای جهان ما دارد. از سوی دیگر مسایل ما در ایران هنوز مسایل هگلی است، اگر بتوانیم این را نشان بدهیم میتوانیم از هگل استفاده کنیم. الان وقتش است که با خود هگل مواجه بشویم، یعنی آثار و آرای هگل به زبان فارسی دربیاید و قرائتهای مختلفی از آن بشود. ما در ایران در مورد قبل از هگل و بعد از هگل ترجمههای نسبتاً خوبی داریم، ولی وضع در مورد این فیلسوف بزرگ آلمانی اینگونه نیست و ما فقر بسیار زیادی در این رابطه داریم. من این موضوع را اتفاقی نمیدانم و فکر میکنم معنایی در این باره وجود دارد.
اردبیلی، که عمده پژوهشهایش در زمینه ایدئالیسم آلمانی و به ویژه فلسفه هگل قرار دارد و یکی از مهمترین کتابها، و شاید بتوان گفت مهمترین کتاب، در این زمینه را تحت عنوان «آگاهی و خودآگاهی در پدیدارشناسی روح هگل» تالیف کرده است، در پایان سخنانش گفت: هگل میتواند آیینهای برای ما باشد و بهعنوان نماد مدرنیته ما را با خودمان مواجه کند. ما برای مواجهه با فیلسوفانمان، چون ملاصدرا و سهروردی، بهتر میتوانیم با میانجیگری هگل به آنها رجعت کنیم.
این نشست با صحبتهای علیاصغر محمدخانی، که اجرای مراسم را برعهده داشت، و پاسخ به پرسشهای حضار پایان یافت. محمدخانی، ضمن نگاهی به جایگاه فلسفه هگل در ایران و آثار منتشر شده درباره آرا و نظریههای این فیلسوف بزرگ آلمانی، به لزوم پرداختن دقیق به آثار خودنوشت هگل و دیگر فیلسوفان برجسته تاکید کرد.