به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شهروند؛ «در ابتدای این خیابان [باب همایون] کافهای بود بنام «لقانطه» که آنرا مردی بنام غلامحسین خان لقانطه دایر کرده صورتی آبرومند بآن داده و مشابه آن یکی هم در میدان بهارستان برپا ساخته بود. در جلو این لقانطه حوض کاشی زیبایی وسط پیادهرو ساخته بود که از نهر خیابان لولهکشی شده، فوارهای در وسط آن فوران مینمود، علاوه بر جریان قسمتی از آب نهر که از آن عبور میکرد و دور آنرا گل و گلدان و قلیانهای بلور بادگیر نقره چیده حاشیه کنار نهر خیابان را چمنکاری و گلکاری نموده صفا و جلا و زیبایی جداگانه بآن داده بود. ... تابستانها با چیدن میز و صندلی در پیادهرو و در زمستانها از مشتریان در داخل پذیرایی مینمود. بنا بر رسم زمان چای و قلیان در درجه اول متاع این کافه یا لقانطه یا قهوهخانه بود و قهوه دومین آن که هنوز در اینجا خلاف سایر قهوهخانههای دیگر که در آنها فروش قهوه به کلی از میان رفته بود بطالبان فروخته میشد و در تابستانها انواع شربت آلات مانند شربت بهلیمو، سکنجبین، شربت آلبالو، شربت ریباس و همچنین بستنی و فالوده که عرضه میگردید. اگرچه این کافه مانند تمام قهوهخانهها از پیش از آفتاب دایر و بعد از دکاکین تمام کسبه تعطیل میگردید اما جوش و جلای آن از دو سه ساعت بغروب مانده تا یکی دو ساعت از شب گذشته بود که اعیان و رجال با اسب و کالسکه، درشکه و اتومبیلهای سواری خود، که این مرکب کمکم و تکوتوک زیر پای بزرگان پیدا شده بود، در آنجا تفریح و وقتگذرانی میکردند و کافهای بود تقریبا گرانقیمت که دو برابر قهوهخانههای دیگر پول میگرفت و به اعیان و اشراف و اداریهای والامقام و فرنگدیدهها و روزنامهنگاران و نویسندگان اختصاص یافته بود». روایتی که جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» درباره یکی از کافههای پرآوازه تهران در اوایل دوره پهلوی اول ارایه میدهد، ما را از دریچه یکی از نخستین کافههای مشهور نوین در تهران، به روزگار آغازین دگرگونیهای اجتماعی در تاریخ معاصر ایران میبرد؛ به نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی، به ویژه دو دهه نخست آن، که روزگاری مهم از جنبه اجتماعی به شمار میآید. ورود پدیدههای تازه به جامعه ایران، از کافه و رستوران گرفته تا مهمانخانه، سینما و اتومبیل و نیز تغییر چهره پایتخت به عنوان مرکز این دگرگونیها، جامعه ایران را در آغاز مرحلهای تازه از زیست خود گذارده بود. ایرانِ دهههای ١٣٠٠ و ١٣١٠ خورشیدی دگرگونیهایی تازه میآزمود. ورود وسیلههایی چون دوچرخه، اتومبیل و موتوسیکلت و در پی آنها رواج بهرهگیری از طیاره، پیدایش پدیدههایی تازه چون کافه و رستوران و شکلگیری پدیدهای به نام «خیابان لالهزار» در قلب پایتخت که چکیده تجددخواهی جوانان آن روزگار را میشد در آنجا به تماشا نشست، تهران و در پی آن ایران را به دورهای تازه از چرخه زندگی اجتماعیاش وارد میکرد. اینها اما همه تغییرها نبود؛ خیابانها و گذرهای خاکی شهر آسفالت شدند، اتومبیل به شکلهای گوناگون شخصی و همگانی در این خیابان ها به راه افتادند، آب لولهکشی به خانهها راه یافت و بسیاری دگرگونیهای دیگر که تصویری دیگر از ایران ارایه میکرد.
نمای دوم، تهرانِ دگرگونشده
جوانانی با ذائقه نو
کافه از نخستین نمادهای دگرگونی اجتماعی در میان طبقات گوناگون جامعه در ایران از آغاز سده چهاردهم خورشیدی به شمار میآید. تا پیش از پیدایش کافههای نوین در ایران، قهوهخانهها مکانی همگانی برای وقتگذرانی به شمار میآمدند. قهوهخانهها ویژگیهایی داشتند که آنها را با گذشته پیوند میزد. کافه اما پدیدهای نو به شمار میآمد که بخشی از جامعه را به سوی خود میکشاند؛ آنانی که ذایقهای تازه داشتند و در پی دگرگونی بودند. این پدیده در سالهای پایانی حکومت قاجار در ایران آرامآرام رواج یافت و در سراسر دهههای ١٣٠٠ و ١٣١٠ در برخی شهرهای بزرگ به ویژه پایتخت رواج یافت. کافهها گاه به تنهایی گاه به گونه کافهرستوران یا هتلکافه مخاطبانی را به سوی خود میخواندند که از پایگاهی جز سنتگرایی در ایران برخاسته و در بستری دیگر بالیده بودند؛ روشنفکرها به ویژه فرنگرفتهها و دانشآموختگان دانشگاههای اروپایی از آنجمله به شمار میآید. ایرانیان از سدهها پیش با نهاد قهوهخانه در جایگاه مکانی برای گردهمآیی خوی داشتند. کافه هرچند یکسانیهایی کلی با آن داشت اما یک پدیده نو بود و تفاوتهایی بنیادین با قهوهخانه ایرانی داشت. منصوره اتحادیه، تاریخنگار و استاد دانشگاه در یک گفتوگو با روزنامه شهروند با نام «هیاهوی آرام؛ روایتی از دگرگونیهای اجتماعی ایران در نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی» با اشاره به درباره دگرگونیهای یادشده، پیدایش تفریحات و سرگرمیهای تازه را از جلوههای این برشمرده، چنین روایت کرده است «اینگونه تفریحات جدید شرایطی را فراهم آورد ... رفتن به کافه و رستوران از جمله تفریحات جدید بود. این کافهها و رستورانها در بسیاری زمانها برای جلب مشتری موسیقی هم داشتند یا عصرانه ترتیب میدادند. هتل امپریال در خیابان لالهزار اعلانی در روزنامه چاپ کرده بود با این محتوا که چای عصر با موزیک آماده است».
حضور زنان در کافهها از امتیازهای این نهاد نوین نسبت به قهوهخانهها به شمار میآمد. ورود زنان به قهوهخانهها تا آن روزگار ممنوع بود اما آنان با رواج کافهها به سبک اروپایی میتوانستند در آنجاها حضور یابند؛ هرچند مخالفتهایی نسبت به این پدیده در جامعه سنتی ایران وجود داشت؛ حتی برخی میکوشیدند این مساله را به تمسخر بکشند. منصوره اتحادیه با اشاره به آن تمسخرها، نوپایی نهادهایی همچون رستوران و کافه را یادآور شده، میگوید «گاهی برخی نویسندگان با لحنی تند و تمسخرآمیز از رفتار زنان در اجتماع انتقاد میکردند. ... اگر در کافه و رستوران و تئاتر، رفتار مردم به نظر ناهنجار بود، چیزی دیگر ندیده بودند. مرتضی راوندی در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» هنگام توصیف دگرگونیهای مهم اجتماعی در نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی، به رواج کافه به عنوان یک پدیده در ایران اشاره میکند که البته با تفریحات و زمانهای فراغت در زندگی روزمره ایرانیان پیوند دارد «سابق بر این اگر برای طبقات پایین اجتماع فرصت و فراغتی دست میداد وقت خود را با گفتوگو و دید و بازدیدهای دوستانه سپری میکردند، در حالی که در روزگار ما از برکت وجود وسایل ماشینی چون اتومبیل، رادیو، تلویزیون، مردم عادی میتوانند وقت خود را در تماشای فیلم و گوش دادن برنامههای رادیو بگذرانند. ... در جامعه ایران که در حال تحول اقتصادی و انتقال از مرحله کشاورزی کهنه به صناعات تازه است، متدرجا مردم با امر فراغت و مسائل آن آشنا میشوند. گواه روشن این مطلب آن است که آمارها، همه ساله سهم بیشتر هزینههای فراغت را در بودجه خانوادگی منعکس میکند؛ و افزایش مسافران تفریحجوی داخلی، ازدیاد مشتریان وسایل ماشینی سرگرمی (چون سینما، تلویزیون، رادیو و نظایر آن) را عرضه میدارد، عدد مؤسسات انتفاعی که اوقات فراغ مردم در آنها میگذرد (کافه، رستوران، کلوپ و مانند آن) رو به فزونی است و فعالیتهای فرهنگی و هنری که در ساعات بیکاری صورت میگیرد (چون مطالعه کتاب، روزنامه و مجله و دوختودوز و پرورش گل و گیاه و درخت و جز اینها) رو به افزایش است و این جمله حکایت از آن میکند که مطالعه وقتگذرانی در جامعه ایرانی در این مرحله انتقالی بس آموزنده است».
نمای سوم، «کافهها- قهوهخانهها» «متجددان و سنتگرایان»
عکسی در مجموعه بایگانی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران نگهداری میشود که پاسبانی را بر در کافهرستوران باغ گلشن در دوره پهلوی نشان میدهد. نوشته سردر کافهرستوران بیانگر آن است که هر شب یکی از خوانندههای شهیر رادیو تهران در آنجا میخوانده و با یولون آقای جهانبخش همراهی میشده است. «ورود آزاد» دیگر نوشتهای به شمار میآید که بر تابلوی سردر کافه رستوران گلشن نقش بسته است. پاسبان ایستاده بر در کافهرستوران، پدیدهای جالب به نظر میآید. در زمانهای که این عکس برداشته شده است، بیشتر کافهها، رستورانها، هتلها و سالنهای نمایش باید با هماهنگی کلانتری، پاسبانی را جلوی ورودی میداشتند تا امنیت آنجا را تامین کند. رواج کافه به همراه رستوران، که هر دو در زمره مظاهر تجددگرایی به شمار میآمدند، دولت را برآن میداشت مقرراتی در این زمینه تصویب و اجرا کند. از آنجمله بلدیه تهران در سال ١٣٠٧ مقررات و ضوابطی برای تاسیس کافه و رستوران در نظر گرفت. فرهنگسازی میان پایتختنشینان نیز دیگر کنش متجددانه حکومت برای پذیرش مظاهر نوین شهرنشینی همچون کافهها و رستورانها به شمار میآمد. مجله بلدیه در جایگاه ارگان رسانهای بلدیه تهران، در آن زمانه نوشتهها و مقالههایی درباره لزوم ایجاد تغییرات در رفتار همگانی در جامعه منتشر میکرد. به عنوان نمونه در یک سلسله مقاله با تیتر «مراعات اخلاق در محافل عمومی» چنین میخوانیم «... حالیه مجالس رسمی، جشن، مهمانی، اجتماعات عمومی زیاد و هتلهای فراوان و رستورانهای بیشمار تشکیل شده است که در مواقع معینه مراعات نکات لازمه حتمی است ...». در شمارهای دیگر از مجله بلدیه در اینباره آمده است «مردم باید خود را بزندگی نو و جدید آماده نمایند. واقعا چیز غریبی است بعضیها شاید خیال میکردند اگر یکروز بواسطه انجام کار فوری وقت خود را برای راه تلف نکرده و بیشتر بکار خود برسند در هتلی غذا صرف کنند کفر میشود!» نویسنده این نوشتار همچنین به ناهمخوانی رفتارهای پارهای پایتختنشینان با مظاهر نوین تمدنی چنین اشاره میکند «نظرم است چند شب قبل به کافه وارد شدم ... تازهواردی را مشاهده کردم صندلی از پهلوی میزها برداشته در جلوی جوی آب نشست!». این مساله اما تنها کوشش در پیوند با نهادهای نوین و مظاهر تجدد نبود. در سوی دیگر، مخالفانی ایستاده بودند که بخش سنتگرای جامعه را نمایندگی میکردند. نگرش آنان به پدیدههای چون کافه، رستوران و سینما، نگاه به تازهواردانی بود که نابودی بنیانهای زیست مرسوم چند صد یا چند هزار ساله زندگی ایرانی- از نگاه آنان- را هدف داشتند. این نگاه را در میتوان در نوشتهای انتقادی از قلم مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) کارگزار دولتی در عهد قاجار و پهلوی اول به روشنی دید. او در کتاب خاطرات و خطرات آنجا که دگرگونیهای روز را موجب نابودی فرهنگ و سنتهای ایرانی برمیشمرد، چنین روایت کرده است «طمطراقی اگر بود در منازل مستور بود امروز در سینما، هتلها، رستورانها، قهوهخانهها [کافهها] و شیرینیفروشیها مکشوف و برملا است همه سبب رشک، حسد، رقابت و بدتر از همه تخریب زندگی خانواده و ترویج فحشا». قهرمان میرزا سالور «عینالسلطنه»، شاهزاده قاجاری در کتاب پربرگ «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» نیز در نقدهایی جدی که به دگرگونیهای اجتماعی ایران در آن روزگار روا میدارد، رواج کافهها و حضور زنان در آنجاها را نمودهایی مفسدهبرانگیز از آن دگرگونیها به ویژه در زمانه پهلوی اول برمیشمرد «[در روزگار پهلوی اول] گفتند [تا] زنها باحجاب [باشند] مملکت ترقی نمیکند حجاب برداشته شد. خانمها به این اکتفا نکرده سر و گردنهای قشنگ خود را بیرون انداخته ... حتی جوراب هم پا نکرده ساقهای زیبای خود را به همه نشان دادند. [از رفتن] توی این کافه آن کافه، شرب مسکر، رقص، آواز، آن مفاسد برخاست».
منبع: شهروند