شناسهٔ خبر: 50181 - سرویس دیگر رسانه ها

​داستان نویسنده‌ای که می‌خواست صادق هدایت شود

رمان «همزاد» اثر قاسم شکری توسط انتشارات چشمه راهی بازار نشر شد.

​داستان نویسنده‌ای که می‌خواست صادق هدایت شود

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ قاسم شکری یکی از تجربی‏‌نویس‌ترین و در عین‌حال قصه‌گوترین نویسندگان ادبیات ایران است. او تاکنون برای رمان‌هایش جوایزی از جمله جایزه‌ بهترین رمانِ متفاوت را از آن خود کرده است.

آخرین رمانِ او «همزاد»، به سیاقِ جهان پُراتفاق و مملو از کشفِ او نوشته شده است. رمان داستانِ یک داستان‌نویس است؛ مردی که قصه‌اش از روزهای نوجوانی او در شیراز آغاز می‌شود. نوجوانی که می‌خواهد صادق هدایت باشد، چند دوست صمیمی دارد و ابایی ندارد از بد بودن و تندروی. او که شاهد تصاویرِ تند و تلخی است از پرسه ‌زدن در خیابان‌های شهر و همین‌طور دیدنِ آدم‌های متفاوت. شکری قهرمانِ خود را مدام در مواجهه با مرگ و تلخی‌اش قرار می‌دهد. درعین‌حال ذهنِ این قهرمان خیال‌باف است. قهرمانی که هم نویسنده است، هم در زندان کار می‌کند. رمان مملو از این تناقض‌های جذاب است که باعث می‌شوند جهانِ قاسم شکری سرشار باشد از رئالیسم و البته خیره ‌شدن به زشتی‌هایی که پیرامونِ آدم‌های او وجود دارند و نفس می‌کشند.

رمانِ همزاد قصه‌ی پُراتفاقی، ریتمی تند و سریع دارد و مخاطب را تا پایان با خود همراه می‌کند و به او اجازه می‌دهد در مسیری که نویسنده آن را مملو از حادثه کرده، قدم بردارد و غافلگیر شود.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «‌کم‌کم رضا شروع کرد به لودگی. می‌گفتم چوب هم جای تو بود تا حالا ماهی گرفته بود. حرف‌های رضا تمام نشده بود که یکباره دیدم ته آب، میان سیاهی، چیزی وول می‌خورد. ناخواسته صدایی توأم با ترس و خوشحالی از ته گلویم بیرون آمد. نخ قرقره کم‌کم داشت تکان می‌خورد.

صدا زدم «بچه‌ها بیاید کمک، این یکی خیلی بزرگه.» و بعد ولوله‌ای میان آب افتاد. هر دو نفرشان قلاب‌هایشان را رها کرده، خیز کردند به طرف من. محکم نخ قلاب را چسبیده بودم. ماهی بزرگی آن پایین سوزن قلاب را این طرف و آن‌طرف می‌کشید. خال سیاه و بزرگی روی پشت ماهی به چشم می‌خورد. می‌توانستم قلاب را رها کنم اما نکردم. باید به آن دو نفر ثابت می‌کردم بی‌عرضه نیستم.

رضا گفت «چه‌قدر بزرگه! به گمونم یکی دو کیلویی وزن داشته باشه.»
صادق گفت «رنگش هم انگاری با ماهی‌های دیگه فرق داره.»
خواستم برای آن دو نفر جا باز کنم که پایم لیز خورد و دنیا پیش چشمم سیاه شد. رفتم زیر آب و بالا آمدم. آب‌قنات به جنب‌وجوش افتاده بود. دوباره رفتم زیرآب. دست‌وپا زدن بی‌فایده بود. آن بیرون، صادق و رضا انگار هیچ‌کدام‌شان نه تقلایم را می‌دیدند و نه صدایم را می‌شنیدند. آن‌چیزی که سوزن قلابم را میان دهانش فرو کرده بود، ماهی نبود. مار آبی بزرگ و سیاهی بود که دور بدنم پیچ و تاب می‌خورد و اندام ده‌ساله‌ام را در هم می‌فشرد. چشمانم را بستم و میان سیاهی و پیچ‌وتاب و آب ته‌نشین شدم. »

رمان «همزاد»، اثر قاسم شکری در 192 صفحه، شمارگان 700 نسخه و به‌بهای 16 هزار تومان توسط نشر چشمه منتشر شده است.
 
قاسم شکری متولد 1351 در شیراز است. از دیگر رمان‌های او می‌توان به «گانگستری از دیار حافظ» (ققنوس، 92)، «بوی خوش تاریکی» (مرکز، 1386)، «مارمولکی که ماه را بلعید» (ققنوس، 1388)، «زخمی روزگار» (بامداد نو 93)، «آواز داوود» (چشمه 94) و «نقص فنی» (شروع، 81)  اشاره کرد.