به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ ما در دورانی زندگی میکنیم که کاملا تحت سلطه سرمایهداری است ولی اندکی از مردم اصطلاح «سرمایهداری» را به کار میبرند، بسیاری نمیدانند معنای این اصطلاح چیست و حتی شمار بسیار بیشتری از مردم کوچکترین تصوری از این امر ندارند که چطور کاملاً تحت سلطه آنند. اما هرچه نزد قاطبه مردم ناآشنایی و شاید بیتوجهی به آن وجود دارد و همزمان چرخهای تجارت و سلطه جهانی به سود سرمایهداران میچرخد، روشنفکران و نظریهپردازان چپگرا در تلاش برای فهم بهتر آن با اتکای به مفاهیم و اندیشههای مارکسی، نظریات جدیدی ارائه میدهند. بحثها و البته نزاعها و جدلهای نظری میان آنها بهحدی جدی و گاه متکثر است که شاید نتوان شمار تفاسیر جدید از آرای مارکس و دیدگاههای پیرامون آن را با تعداد انگشتان دست نشان داد. از جمله آنها میتوان به «دیالکتیک دستگاهمند» اشاره کرد که در سالهای اخیر با نامهای گوناگونی مثل «دیالکتیک جدید»، «مارکسیسم هگلی جدید» و «دیالکتیک نظاممند» شناخته شده است. برخی از منتقدان «دیالکتیک دستگاهمند» خاستگاه این اصطلاح را رساله یک اقتصاددان ژاپنی بنام کوزو اونو در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و پیگیری و شرح و بسط آن توسط متفکر و اقتصاددان ژاپنی دیگری بنام توماس سکین میدانند که از سوی اساتید آمریکایی و اروپایی مثل رابرت آلبریتون، کریستوفر آرتور، تونی اسمیت، فرد موزلی، پاتریک مورای و چند نفر دیگر در سی، چهل سال اخیر دنبال شده است. آنها دیدگاه خود را در نقطه مقابل دیالکتیک تاریخی تعریف میکنند.
تفسیری را که آنها از مارکس عرضه میکنند میتوان در سه ایده محوری دنبال کرد: «١-روش دیالکتیکی مارکس منحصراً ناظر است بر راه و روشی که مارکس در بازنمایی دریافتش از اقتصاد سیاسی سرمایهداری به کار بسته است ٢- مهمترین و شاید تنها جایی که مارکس از این راه و روش استفاده کرد جلد یکم کاپیتال است ٣- این راه و روش ساختمانی منطقی-مقولی را میسازد که مارکس تماماً از هگل گرفته است. در این منطق، گذار از یک مقوله به مقوله تالی از راهحل تضادی کلیدی صورت میگیرد که در معنای مقوله نخستین نهفته است و این تضاد تنها زمانی میتواند حل شود که مقوله تازهای بیافریند که معنایش تضاد موجود در مقوله مقدم بر خویش را برمیانگیزد و فعال میکند». (ص ٢٠٨). در نظر منتقدان «دیالکتیک دستگاهمند» قادر نیست «برای بسیاری از تصمیمات استراتژیک اتخاذشده در کاپیتال، چه آنها که ناظر بر شکل و چه آنها که ناظر بر محتوای جلد یکم کاپیتال هستند، توضیحی بدهد. درواقع دیالکتیک دستگاهمند در تبدیل کاپیتال به چیزی که نیست، قربانی همان خطری میشود که مارکس خود در پایان کاپیتال شناخته و هشدارش را داده بود: پس از این ضرورت خواهد یافت تا منش ایدهآلیستی بازنمایی مبنیبر اینکه گویا بحث بر سر تعینات مفهومی صرف و دیالکتیک بین این مقولات است تصحیح شود». (ص٢١٢) همچنین این نقد به دیدگاه حاضر وارد است که خود را یا فقط منحصر به جلد یکم کاپیتال میداند یا کمابیش به این اثر منحصر میکند، درحالیکه نحوه ارائه آثار معضلی است که باید در مورد همه آثار مارکس پاسخ داده شود. ضمن اینکه منتقدان، دیدگاه «دیالکتیک دستگاهمند» را متهم به مغلقگویی میکنند و معتقدند اساس صفت دستگاهمند که بناست «دیالکتیک دستگاهمند» را از غیر دستگاهمند جدا کند روشن نیست. آنها میپرسند چطور میشود تصور کرد که مثلاً منطق صوری یا منطق کانت دستگاهمند نباشند؟ بنابراین در نظر آنها منظور از نظاممندی یا «دستگاهمندی حتماً چیز دیگری است ولو آنکه در انتخاب صفتی که قرار است وجه تمایز دیالکتیکشان باشد، هوشمندی یا دستکم سلیقه به خرج ندادهاند». (ص ٧٥) در نظر منتقدان، آنها بهغلط مارکسیسم را با تاریخیگری اشتباه گرفتهاند. در ایران نیز به تبع این جدلها، مترجمانی به ترجمه و معرفی «دیالکتیک دستگاهمند» یا «دیالکتیک نظاممند» پرداختند و البته بحثهایی مجازی نیز پیرامون آن شکل گرفت. یکی از منتقدان جدی و پیگیر این جریان فکری کمال خسروی بود که بهتازگی کتابی در نقد این دیدگاه نظری از سوی نشر چشمه منتشر کرده است. او تاکید دارد: «ما میتوانیم روش مارکس در کاپیتال را «روش مارکس» بنامیم و از آن تصوری روشن و مستدل داشته باشیم. ما میتوانیم روش مارکس را روشی «دیالکتیکی» بنامیم یا از آن تحت عنوان «دیالکتیک مارکس» یاد کنیم و با این وجه تشخص، آن را از رویکردهای قیاسی، تحلیلی و استعلایی متمایز کنیم. ما میتوانیم با مشخصترکردن این «دیالکتیک» با صفاتی مانند «انتقادی» و «انقلابی» روش مارکس را از بندهای ایدئالیسم مطلق هگلی و ملزومات آن برهانیم و با این کار تعین تاریخیاش را، تاریخیتش را، و استواربودنش را بر ماتریالیسم پراتیکی برجسته سازیم. من در همه آنچه کاویدم، در «دستگاهمند» یا «نظاممند» یا «نظاموار» نامیدن دیالکتیک مارکس بهره و هودهای نیافتم». (ص١٠٦)
کتاب حاضر دو بخش دارد: دو نوشته خسروی در نقد «دیالکتیک دستگاهمند» در بخش نخست که محتوای اصلی کتاب حاضر را میسازند، بههمراه ترجمه چند نوشته کوتاه دیگر از صاحبنظرانی چون هانس گئورگ بکهاوس، هلموت رایشلت، ولفانگ فریتز هاوگ و برتل اولمن در بخش دوم که میتوانند به آشنایی با پیشینه اصلی این دیدگاه در مباحث مارکسیستی و نقد آنها کمک کنند. نوشته نخست با عنوان «دیالکتیک شکل ارزش» مقاله کوتاهی است از بکهاوس که میتوان آن را سنگ بنای بحثهای مربوط به «شکل ارزش» دانست که چهار دهه بعد از نخستین تلاش روبین، انگیزه بحثهای بسیاری بین مارکسیستها و پژوهشهایی درباره روش مارکس و روش اقتصاد سیاسی در دهه ١٩٧٠ در آلمان شد. نوشته دوم با عنوان «درباره رابطه روش منطقی و روش تاریخی» بخش کوتاهی است از اثر مهم هلموت رایشلت که به طور ویژه یکی از مبانی یا نقاط عزیمت آنچه را سپس در اروپایغربی، آمریکا و کانادا به گرایش «دیالکتیک دستگاهمند» یا «دیالکتیک جدید» یا «دیالکتیک سرمایه» شهرت یافت، کنکاش و بررسی کرده است. نوشته سوم با عنوان «کاپیتالخوانی تازه» بخش هفتم از اثر جدلی فریتز هاوگ است که میتواند نقدی به پیشگامان فکری «دیالکتیک دستگاهمند» ارائه کند. در این بخش هاوگ برای نمایش بحثهای به گمان او بیمعنای برخی از نمایندگان روش منطقی گفتههایی از آنها نقل کرده است که در نظرش زبانی مطنطن، عالممآبانه و دشوار دارند و میکوشد از این طریق به نقد خود عمق بیشتری بدهد. نوشته چهارم نیز مقالهای است از برتل اولمن با عنوان «روش دیالکتیکی مارکس چیزی بیش از شیوه ارائه است» که با تعیین و تعریف چارچوب نقاط عزیمت دیالکتیک دستگاهمند نقدی گستردهتر از این دیدگاه را پیش میکشد.