به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سید جواد میری، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست نقد و بررسی کتاب «شرایط امکان علوم اجتماعی در فلسفه غرب و فلسفه متاخر اسلامی» با اشاره به اینکه کتاب از ساختار و نگارش خوبی برخوردار است گفت: این کتاب را می توان برای فلسفه اجتماعی تطبیقی به عنوان مرجع به دانشجویان معرفی کرد. اولین نکته ای که درباره این کتاب می شود گفت این است که در کدامین ژانر باید آن را طبقه بندی نمود؟ اگر فرض این باشد که این نحوه ورود به علوم اجتماعی جایگزین علوم اجتماعی آکادمیک در دانشگاه های ایران خواهد شد این فرض مردود است ولی اگر مفروض این باشد که چه امکان هایی می توانست پیش از مواجهه ایران (تمدن اسلامی) با فرنگ به صورت درون زاد رخ دهد ولی رخ نداد و آنگاه «فلسفه متأخر اسلامی» به صورت یک موضوع تاریخی در چارچوبی تطبیقی و مقارنه ای مورد بحث و گفتگو قرار گیرد به نظرم کتاب گام بسیار مهمی برداشته است.
وی افزود: دومین نکته به چارچوب این اثر سترگ بر می گردد، قریب ۲۲۰ صفحه کتاب درباره کانت است که می توانست در ۳۰ صفحه تعبیه و الباقی به متون کانت شناسی ارجاع داده شود مگر اینکه مولف ادعای بازسازی کانت از موضع و مقام ایرانی (یا فلسفه اسلامی) دارد که آنگاه سبک و سیاق کار باید دگرگون می شد. اگر به صورت مطرح شده در می آمد، آنگاه علامه طباطبایی می توانست در قلب پرسش آقای مرشدی مورد بحث و تحلیل قرار گیرد و آن پرسش در فصل ۱۱ مطرح شده است؛ «کانت چگونه در امتداد پروژه سنجش خود و با کنار نهادن غایتمندی عینی و مشیت الهی برای تاریخ و جامعه انسانی و با خود آئین و خود قانونگذار دانستن انسان، تاریخ وجامعه را به عنوان برخاست بشری که قوانین کلی درون ماندگار و شناخت پذیر برای انسان دارد مطرح و از این طریق شرایط امکان علوم اجتماعی جدید را فراهم کرد؟» به عبارت دیگر، پرسش اصلی مولف این است که آیا علامه شرایط امکان علم اجتماعی را در سنت حکمی فراهم کرده است یا نه؟
میری در ادامه گفت: البته این پرسش بسیار مهم است ولی این سوال جای تأمل دارد! چراکه آیا مرشدی به دنبال این است که علامه را در قالبی کانتی فهم کند یا کانت را در قالبی علامه ای؟ پرسشی که مولف مطرح می کند، این شائبه را پیش می آرود که مولف به دنبال خوانشی کانتی از علامه هست و نه خوانشی علامه ای از کانت یا مقارنه آراء این دو اندیشمند. او می گوید: «حال با شرحی که از آرای علامه در بخش های پیش داریم، آیا می توان گفت علامه در این جا نیز -کلمه نیز مهم است- جا پای کانت گذاشته و شرایط امکان علم اجتماعی را در سنت اندیشه اسلامی فراهم کرده است؟»
وی تاکید کرد: یکی دیگر از موضوعات بسیار مهم، مفهوم «دین» در نگاه علامه طباطبایی و جایگاه این مفهوم در سنت علوم اجتماعی آکادمیک یا دیسیپلین است. در صفحه ۳۱۷ مولف می گوید؛ «علامه نه فقط نوع انسان و اجتماع انسانی بلکه دین را نیز تا زمان دین خاتم یعنی دین اسلام، در حال تکامل می داند...» اما باید توجه داشت که این رویکردی confessional در مقابل sociological است. به عبارت دیگر تحقیق در حوزه ادیان در بسته علوم اجتماعی وقتی در قالب confessional تحدید و تعریف می گردد اهمیتش برای مومنان به آن دین است ولی وقتی sociological بررسی می کنیم یعنی باورهای خویش را در بین پرانتز قرار می دهیم. به سخن دیگر، بحث ما در مورد مطالعه دین یا می تواند Emic یا Etic باشد. پرسش در این است که آیا اصلا علامه به این تمایز قائل بوده یا خیر؟
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: ولی این شیوه مطالعه نخستین بار توسط Kenneth pike در سالها ۱۹۵۴ و سپس توسط word Goodenough و marvin Harris در مطالعات مردم شناسی فرهنگ و دین مورد استفاده قرار گرفت ولی نگاه علامه طباطبایی به مسئله دین به مثابه یک مقوله جامعه شناختی نیست. نگاه علامه مبتنی بر معرفتی عرفانی وحکمی است و در بیان به دلیل بستر علمی که در آن قرار داشت متأثر از jurispruderial Expressice Manner یعنی شیوه ای که متاثر از نگاه فقاهتی است.
میری یادآور شد: به نظر من اگر مولف، کانت را در قالب علامه ای خوانش می کرد، یا علامه و کانت را به صورت مقارنه ای مطالعه می کرد آنگاه این سخن را نمی گفت: «اما علامه همچنان اتصال بند ناف جامعه و تاریخ به اراده و مشیت الهی را محفوظ نگه داشت و گرچه... اما به سبب نقصان فطرت و عقل بشری، اساس بنیان نظم اجتماعی را متکی بر اراده و قدرتی مافوق انسانی دانست.» یعنی از دیدگاه مولف این نوع نگاه دارای نقصانی است. چرا که هنوز بند نافش به چایی وصل است و چون کانت آنرا پاره کرده بود می توانسته است علوم اجتماعی تاسیس کرده اما علامه نتوانسته است.
وی تصریح کرد: اساساً نمی توان علامه را کانتی خواند چون پرسش های کانت متفاوت از علامه است و حتی باید گفت پرسش اصلی کانت از پرسش بنیادین علامه متفاوت است. کانت به دنبال پیدا کردن راهی است که انسان را از «ولایت غیر» خارج شود و این غیر هر کسی یا چیزی است که خارج از دایره عقل باشد، ولی علامه رساله ولایت تألیف کرده و تلاش نموده ولایت و اشکال آن را تعریف و تحدید کند و سر آخر راه رسیدن به ولایت و تحت ولایت الهی قرار گرفتن را تبیین کند. اساساً علامه را بدون ارجاع به مفهوم ولایت نمی توان درک کرد.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: اگر علامه را کانتی نخوانیم یعنی پرسش های کانت را پیش روی علامه نگذاریم، پرسشی مطرح می شود که امروز هم در علوم اجتماعی مطرح است. امکان «عقلانیت های متکثر» است که چرا علامه را کانتی بخوانیم، بیائیم علامه در پارادایم سنت خودش بخوانیم شاید بتوانیم به یک عقلانیت یا شیوه دیگری از عقلانیت برسیم که ممکن است با کانت متفاوت باشد. در صفحه ۳۳۱ نکته «گسست در عین تداوم» را گفته اید که فکر می کنم سخن سید جواد طباطبایی است.
میری گفت: به نظرم خود این مفهوم یا نگرش که ما فکر می کنیم تاریخ غرب از یونان شروع شده و بعد متداوم به الان رسیده و یک سنت متوالی بدون گسست است اما تاریخ ما یا تاریخ چین به این گونه نبوده است به نظرم این خودش یکی از اسطوره هایی است که در تاریخ نگاری اروپا مدار شکل گرفته و ما آن را به گونه ای داریم درونی می کنیم. یعنی اگر به تاریخ اروپا نگاهی بیاندازیم اساسا تاریخ اروپا و یونان متفاوت است. این موضوع قابل تأمل است، یعنی این خود براساس یک سری مفروضات ذهنی اروپا محوری شکل گرفته است.
وی در پایان افزود: نکته مهم دیگر مسئله اروپا محوری Eurocentrism و Androcentrism در کانت را هیچ جا نقد نکرده اید انگار که کانت یک چارچوب خیلی متقنی دارد و این چارچوب را ما باید بگیریم و ببینم که علامه طباطبایی در کجا طبق این چارچوب است. یکی از اشکالات مهم در علامه، وحی محوری و مذکر محوری اوست. یعنی اگر ما در علوم اجتماعی بخواهیم مطرح کنیم باید بگوئیم که وحی محوری ایشان در کجای علوم اجتماعی به عنوان یک گفتمان آکادمیک می تواند مطرح شود. هر دو سنت کانتی و حکمی است که نیاز به نقد جدی دارد. من اگر به جای نویسنده بودم به جای اینکه کانت و بعد علامه را در غالب کانت بررسی کنم مفهوم استخدام یا اعتباریات را واسازی می کردم. یعنی می گفتم که کانت شرایطی ایجاد کرده و بعد می گفتم که مفاهیم کلیدی که می شود در حوزه علوم اجتماعی اعمال کرد. امادر کل به نظرم این کتاب در حوزه فلسفه علوم اجتماعی تطبیقی یکی از آثار بسیار خوبی است که در این چند سال خوانده ام.