فرهنگ امروز/ بهزاد رون:
۱
قدرت
فوکو تلقی ما از قدرت و سیاست را از حوزۀ سختافزاری دولتها به فضایی عظیمتر و پیچیدهتر هدایت کرد؛ او با قطعهقطعه کردن تاریخ، نگاه ما را به مفهوم قدرت بهعنوان یک امر دولتی و پلیسی به تلقی ظریفتر و پیچیدهتر از قدرت سوق داد که در همه جا و بدون آنکه حس و درک مناسبی از آن داشته باشیم به شکلی همیشگی و نامحسوس بر ما اعمال میشود؛ بنابراین در برداشتی رادیکال از این نظریه میتوان حتی مسواک زدن را تحت تأثیر قدرت و حکومت دانست و باید سیاست و قدرت را از فضای بسته و نمادین آن یعنی دولت خارج کرده و در سطوح متنوعی آن را دنبال کنیم؛ خصوصاً این امر در مورد ایران نسبت به سایر نقاط جهان، امری پیچیده و دارای سرعت جابهجایی بیشتری میان تلقی کلاسیک و پستمدرن از قدرت است. قدرت در مفهوم کلاسیک آن با نوعی عریانی همراه است که نخبگان در مواجهه با آن رویکردهای تقریباً مشخصی داشتند؛ اما نخبگان در دوران مدرن برخلاف نخبگان کلاسیک تنها با شکل عریان قدرت مواجه نبودند، بلکه مدرنیته، قدرت در مفهوم پستمدرن آن را تولید کرد که همواره بر سطوح گوناگون اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار بوده است. نحوۀ برخورد نخبگان هم در این دوره نسبت به گذشته متفاوت شد که در بسیاری موارد منجر به استفادۀ دولت از قدرت عریان و قهریه برای برخورد با آنها شده است.
۲
اخلاق آکادمیک و خودسانسوری
اخلاق آکادمیک در واقع متشکل از چند «باید» آکادمیک است که الگوهای عملی علوم خصوصاً در حوزۀ علوم انسانی بوده است. در واقع یک اصل کلی وجود دارد، اینکه یک دانشمند و نخبۀ علوم انسانی نباید تحت تأثیر منافع مادی و معنویای عمل کند که عمیقاً به آنها اعتقادی ندارد؛ خصوصاً این مسئله در مورد مواجهه با قدرت سیاسی و حکومت بیشتر نمایان میشود، چراکه همواره در طول تاریخ نخبگان علوم انسانی و حتی علوم طبیعی تحت فشار قدرت مجبور به یکسری خودسانسوریها شدهاند که در حوزۀ اخلاق آکادمیک این امر در حوزۀ «نبایدها» جای میگیرد. اینکه نباید نخبگان علوم انسانی دچار خودسانسوری شوند یک اصل اخلاق آکادمیک در تاریخ است.
در واقع همواره قدرت بر ویژگیها و عمل آکادمیسینها تأثیرگذار بوده و خواهد بود؛ اما این تأثیر در غالب نقاط جهان به شکلی مستقیم و به صراحتی که در ایران وجود دارد، موجود نیست؛ بنابراین اخلاق آکادمیک تحت تأثیر ویژگیهای منحصرِ تفکر در دانشگاهها با نوسانهای بسیاری مواجه است. خودسانسوری که از معایب و گناهان کبیره در حوزۀ نخبگان علوم انسانی است، در این وضعیت به امری عادی و همهروزه بدل میشود. در این شرایط دیگر ارتقای علمی بهواسطۀ معیارهای تولید و نوشتار علمی، بدون توجه به کیفیت آنها مهم و اصل قرار میگیرد.
زمانی تأثیر حکومت و قدرت در میان آکادمیسینها و اخلاق حرفهای نخبگان افزایش مییابد که حوزۀ آکادمیک و نیز بخشهای فرهنگی و علمی در اختیار و تسلط مستقیم دولت باشد؛ یعنی پول را حکومت به دانشگاهیان میدهد و در نتیجه میتوان به هرکس که پول میدهی انتظارات خاصی از آنها نیز داشته باشید. این تسلط و تأثیر در برخی از مراحل تاریخی و نیز بنا به جغرافیا بسیار عریان و با صراحت بیشتری صورت میگیرد، بهطوریکه بر طبق قوانین و عرفهایی، نخبگان آکادمیک باید یکسری مسائل را رعایت و در محدودۀ مشخص و با ادبیات ویژهای فکر کنند، در غیر این صورت دچار مشکلاتی در محیط آکادمیک خواهند شد. در این شرایط علوم انسانی حاصل تفکری است که معتقد است علوم انسانی قرار نیست چیزی را به وجود آورد یا تغییر دهد، این علوم طبیعی هستند که جهان را تغییر میدهند؛ بنابراین علوم انسانی امور و مفاهیم از پیش تعیینشده را الگوی کار خود قرار داده و ناگزیر باید روش و نتیجۀ مشابهی از مسائل متفاوت به دست آورد.
۳
حضور توأمان تفکر لیبرالی و قدرت عریان دولت
افتتاح دوبارۀ سفارت ایالات متحده آمریکا در کوبا نماد پیروزی و تسلط گفتمان لیبرالیسم بر فرم و محتوای اندیشه در قرن بیستویکم است؛ این گفتمان روش تفکر و شیوۀ زندگی خاصی را تزریق میکند که نمودها و نشانههای حضور قدرتمند آن را در جوامع مختلف و حتی در میان نخبگان سیاسی و بهویژه در میان آکادمیسینهای آنان میتوان مشاهده کرد.
لیبرالیسم رویکرد غالب تفکر و سبک زندگی در جهان فعلی شده است. سرمایهداری از نمودهای لیبرالیسم در حوزۀ اقتصادی است که تمامی روشها و سبکهای اقتصادی را تحت شعاع خود دارد. دانشگاه نیز طبق سنتی تاریخی همواره بهسوی گفتمان غالب گرایش داشته است. زمانی که گرایش چپ شیوۀ غالب تفکر و قضاوت بود، دانشگاه در فضای دوقطبی قرن بیستم میان تفکر چپ و راست در حرکت بود؛ تا اینکه با فروپاشی شوروی، توان سرمایهداری برای تسلط بر اندیشۀ آکادمیک افزایش و فضای بیشتری را اشغال نمود و در قرن بیستویکم عملاً جز سایهای از تفکر انقلابی چپ باقی نماند.
توجه به تفکر لیبرالی و نیز سرمایه دارانه در غیاب تفکرهای چپ و سوسیالیستی در چند دهۀ گذشته حوزۀ آکادمیک را تحت تأثیر نیرومند خود دارد؛ بدون اینکه قدرت بخواهد مداخلهای مستقیم در این جهت انجام دهد، این تسلط و نفوذ لیبرالیسم در تفکر و ناخودآگاه اکثر نخبگان آکادمیک باعث شده تا جهت تفکر در نزد ایشان تحت تأثیر لیبرالیسم و روش زندگی سرمایهدارانه در حوزۀ اقتصاد قرار گیرد. در کنار این تأثیر قدرت عریان دولت نیز وجود دارد که به طور مستقیم بر تمام حوزۀ آکادمیک تسلط و کنترل دارد، بهطوریکه دولت برای مقابله با تفکر لیبرالی مسلط در دانشگاهها، سیاستهای مبارزهای با روشهای خاصی را در پیش گرفته است. تعادل اخلاقی در میان آکادمیسینها در این شرایط بسیار سخت و پیچیده شده است، بهطوریکه مرزهای نوشتار و پژوهش یا تفکر بسیار ناپایدار و تفسیرپذیر هستند؛ بنابراین ترکیب قدرت عریان در کنار قدرت پنهان و اما جاری دوران مدرن، خودسانسوری را به پدیدهای روزانه در محیط دانشگاهی تبدیل کرده است.
دانشگاه عرصۀ برخورد اندیشهها و تفکرات متفاوت و متنوع است؛ اما این برخوردها باید با نظمی درونی و خودجوش صورت گیرد. ورود مستقیم قدرت به حوزۀ آکادمیک نتیجهای جز خودسانسوری نخواهد داشت.