به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شهروند؛ سده چهاردهم خورشیدی در ایران با نخستین دهههای سده بیستم میلادی همزمان میشود. جهان در سدههای نوزدهم و بیستم، دگرگونیهایی بزرگ از سرمیگذراند که دستاوردهای آن دگرگونیها، با گذر از مرزهایی فراوان، همچون رهآوردی از غرب به ایران میرسید. اتومبیل، از مهمترین دستاوردهای صنعتی غرب به شمار میآمد که پیامدهایی شگرف از جنبههای اقتصادی و اجتماعی در سرزمینهای گوناگون گذاشت. این اختراع، بسیاری از مرزهای ذهنی، جغرافیایی و انسانی را از میان برد. ایران از نیمه دوم روزگار قاجار با این پدیده شگفتانگیز آشنا شد. اتومبیل اما دههها زمان برد تا به آسانی چرخهای خود را در جادهها و مسیرهای این سرزمین شرقی به گردش درآورد. مردمان بسیاری از جاهای کشور با این وجود تا سالها پس از رواج بهرهگیری از اتومبیل در شهرهای بزرگ، نتوانستند رخ این رهآورد شاهانه را ببینند. محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخنگار و نویسنده، این مساله را در نوشتار «چراغی در تاریکی» در مجله «یغما» به سال ١٣٤٥ در خاطرهای جذاب روایت کرده است «تابستان سال ١٣١٣ شمسی بود، من در خرداد آن سال کلاس سوم دبستان را تمام کرده بودم. در آن تابستان، یک روز از تلفنخانه بپدرم که مدیر مدرسه بود خبر دادند که یک تن بازرس مهم از تهران بکرمان آمده و با رئیس معارف کرمان به پاریز هم خواهد آمد. سه روز بعد، نخستین اتوموبیل سواری که در قرن بیستم پا- یا بهتر بگوئیم چرخ- به پاریز کشاند[.] اتومبیل این بازرس مخصوص بود: آقای هادی حائری مدیرکل وقت وزارت معارف با آقای صادق انصاری رئیس معارف ایالت کرمان و آقای نصیبی رئیس معارف سیرجان همراه چند تن دیگر ازین اتومبیل (ماشین) پیاده شدند، جمعی کثیر از مردم اطراف کاروانسرای قدیمی پاریز که بسبک صفوی و بر فراز تل بنا شده- جمع شده بودند، ماشین در آنجا توقف میکرد، اینان، جمعی برای پیشواز رئیس معارف، ولی اکثر برای دیدن اتومبیل آمده بودند، زیرا چنانکه گفتم این نخستین ماشینی بود که بپاریز میآمد و ما تا آنروز ماشین ندیده بودیم. مردم میگفتند سه سال پیش یک ماشینی از طریق سیرجان تا دو فرسنگی پاریز آمده و نتوانسته بود بالاتر بیاید و بازگشته، و فقط چند نفری که آنرا دیده بودند از طورهای سیمی اطراف آن و سایر خصوصیات و صدا و غرش آن گفتگو میکردند. کوهستان ما تا سیرجان ده فرسنگ و تا رفسنجان پانزده فرسنگ راه سخت دارد که هنوز هم بسختی عبور و مرور میشود، از سیرجان تا کرمان ٣٥ فرسنگ و از کرمان تا تهران بیش از ١٨٠ فرسنگ است. حالا تصور بفرمائید که مدیرکل با چه مشقتی این راه را طی کرده بود».