فرهنگ امروز/ علیرضا ملائی توانی:
پایاننامهنویسی در سنت دانشگاهی ایران بهطور عام و در رشتۀ تاریخ بهطور خاص، از پیشینهای دراز برخوردار نیست. با آنکه آغاز دورۀ آموزشی رشتۀ تاریخ به سال ۱۲۹۸ ش (همزمان با تأسیس دارالمعلمین مرکزی) بازمیگردد، اما نقطۀ آغاز ورود درس پایاننامه به برنامۀ آموزشی رشتۀ تاریخ بهطور مشخص سال ۱۳۳۶ یعنی سرآغاز راهاندازی دورۀ دکترای تاریخ در دانشگاه تهران است.[۱]
با تأسیس دارالمعلمین مرکزی در ۱۲۹۸، یعنی حدود ۹۵ سال پیش، رشتۀ «تاریخ و جغرافیا» به برنامۀ آموزش عالی کشور راه یافت. در سال ۱۳۰۷، دارالمعلمین مرکزی به دانشسرای عالی تغییر نام داد. از بدو تأسیس این دو نهاد علمی، دو شعبۀ علمی و ادبی از همان آغاز در ساختار آموزشی آنها وجود داشت. در قسمت علمی، سه رشتۀ ریاضی، فیزیک و شیمی و در قسمت ادبی، دو رشتۀ ترکیبی با نامهای «فلسفه و ادبیات» و «تاریخ و جغرافیا» به چشم میخورد. بعدها با تأسیس دانشگاه تهران، این دو شعبۀ ادبی و علمی به دو دانشکدۀ ادبیات و علوم تبدیل شدند.[۲]
در حدود ۳۸ سال پس از تأسیس دورۀ کارشناسی رشتۀ «تاریخ و جغرافیا»، دورۀ دکترای تاریخ در سال ۱۳۳۶ راهاندازی شد. این در حالی بود که هنوز دورۀ کارشناسی ارشد نه تعریف شده بود و نه وجود خارجی داشت.[۳] بدین ترتیب، حدود ۵۷ سال پیش، یعنی از سال ۱۳۳۶، درس پایاننامه وارد نظام آموزشی رشتۀ تاریخ و جغرافیا شد. سه سال بعد، در ۱۳۳۹، با توجه به کاستیهای جدی که در آموزش دورۀ دکتری بروز کرد، دورۀ کارشناسی ارشد تاریخ در بخش تحقیقات تاریخی دانشگاه تهران دایر شد.[۴] اما نکتۀ جالب این است که در برنامۀ آموزشی دورۀ کارشناسی ارشد، درس پایاننامه پیشبینی نشده بود. تنها سه سال بعد، یعنی در سال ۱۳۴۲، در پی آشکار شدن ضعفهای این برنامه، تغییرات مهمی در برنامههای آموزشی دورههای مختلف تاریخ صورت گرفت که اهم آن به شرح زیر بود:
نخست، رشتۀ تاریخ از جغرافیا متمایز شد و هر دو رشته از برنامۀ درسی مستقلی برخوردار شدند.
دوم، درس پایاننامه به برنامۀ درسی دورۀ کارشناسی ارشد اضافه شد.
سوم، درس رسالۀ ختم تحصیلی (پایاننامه) به درون برنامۀ آموزشی دورۀ کارشناسی تاریخ بهعنوان یک درس اجباری راه یافت.[۵]
بدینترتیب میتوان گفت سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۶۳، از نظر رواج پایاننامهنویسی، یک دورۀ منحصربهفرد بود که بیشترین توجه برنامهریزان آموزشی در سراسر دوران فعالیت رشتۀ تاریخ را به خود معطوف داشت، زیرا همۀ دانشجویان و دانشآموختگان تاریخ در دورۀ ۱۳۴۲ تا ۱۳۶۳، صرفنظر از مقطع و مدرک تحصیلیشان، میبایست پایاننامه بنویسند.
بدینترتیب موجی از پایاننامهنویسی در ایران به راه افتاد. البته از آنجا که هم تعداد دانشجویان و هم واحدهای آموزشی تاریخ اندک بود، پایاننامهنویسی هرگز به یک بحران آموزشی تبدیل نشد؛ یعنی نه «بحران موضوع» و نه «بحران در روش» و نه «بحران در رونویسی و کپیبرداری» و نه «بحران در راهنمایی دانشجویان» (یعنی بحرانهایی که اکنون در رشتۀ آموزشی تاریخ با آن دست به گریبانیم) رخ نداند. ناگفته روشن است که پرداختن به مسائلی از این قبیل که این پایاننامهها از چه سطح و کیفیتی برخوردار بودند و به چه موضوعاتی میپرداختند، چگونه دفاع میشدند، از چه روشهای بهره میبردند، چگونه راهنمایی و داوری میشدند و آیا این آثار به بازار نشر راه مییافتند یا نه و چه تأثیری بر روند تحول دانش تاریخ در ایران برجای مینهادند، اکنون موضوع بحث ما نیست، اما میتواند موضوع مناسبی برای یک مطالعۀ انتقادی و آسیبشناسانه باشد.
آنچه روشن است، این پایاننامهها عمدتاً رویکردی توصیفی و کرونولوژیک داشتند و به موضوعهای تاریخ سیاسی، سلسلهای و خاندانی و یا جغرافیای تاریخی میپرداختند. در این پایاننامهها، اساساً دغدغۀ کاربست نظریه و استفاده از تئوریها و یافتههای دانشهای دیگر و مطالعات میانرشتهای، نه موضوعیت داشت و نه محل مطالعه قرار میگرفت. این امر البته تا حد زیادی طبیعی بود، زیرا دانش تاریخ در این دوران به مقتضای وضعیت عمومی دانش در ایران، هنوز مراحل تکوین، تحول و تکامل خود را میپیمود و بدیهی بود که نمیتوان انتظارات نسل کنونی و نگاههای امروزین آنها را به آن دوران بار کرد. تردیدی نیست که تحول دانش تاریخ و رشد کیفی پژوهشهای تاریخی، نیازمند رشد معرفت تاریخی، تحول روشهای تحقیق در تاریخ، استفاده از تجربهها و یافتههای علوم دیگر، روابط علمی با نهادهای پژوهشی در خارج از ایران، رشد آگاهیهای اجتماعی، گام نهادن در میدان مطالعات میانرشتهای، بینرشتهای و فرارشتهای و انبوهی از مسائل دیگر است.
پس از انقلاب، تحول عمدهای در روند آموزش تاریخ و نگاه به دانش تاریخ پدید آمد؛ هم انتظار از دانش تاریخ تغییر یافت و هم تعریفی تازه از آن عرضه شد و ضرورت بازخوانی تاریخ ایران بر بنیاد آموزههای انقلاب اسلامی، باور به فلسفۀ نظری تاریخ از نگاه جهانبینی توحیدی و ضرورت تحول در پژوهشهای تاریخی و تربیت محققان کارآمد[۶] سرانجام زمینهساز تغییرات مهمی در آموزش دانش تاریخ در ایران شد و آثار خود را بر فرایند پایاننامهنویسی برجای نهاد. با این همه، پس از انقلاب فرهنگی، در برنامۀ آموزش دورۀ کارشناسی درس «رسالۀ ختم تحصیلی» به یک درس اختیاری تبدیل شد و سرانجام در بازنگری سال ۱۳۷۵، بهکلی از برنامۀ آموزشی دورۀ کارشناسی رخت بربست، اما تردیدی نیست که تصمیم برای حذف رساله برای دورۀ کارشناسی، یک تصمیم عاقلانه بود، زیرا تجربۀ پایاننامهنویسی در دورۀ کارشناسی نشان میداد که این پایاننامهها صرفاً موجب اتلاف وقت و هزینه میشوند و نمیتوان هیچ دستاورد درخشانی از آنها انتظار داشت.
اما میراث پایاننامه برای دورههای ارشد و دکتری با قوت باقی ماند. با ایجاد گرایشهای تازه در رشتۀ تاریخ، موضوع پایاننامهنویسی، هم بهلحاظ موضوعی و هم بهلحاظ روشی، به عرصههای جدیدتر گام نهاد. با گسترش فزایندۀ واحدهای آموزشی رشتۀ تاریخ و افزایش پذیرش دانشجو در دورههای تحصیلات تکمیلی در انبوهی از دانشگاههای باسابقه و نیز دانشگاههای پیام نور و آزاد و پردیسها، رقابتی نفسگیر آغاز شد. رقابتی که اکنون هم از نظر روششناسی، معرفتشناسی، موضوعشناسی، مسئلهشناسی ادامه دارد و در مجموع، سطح و کیفیت علمی پایاننامهها، چگونگی امور ستادی آنها، اعم از راهنمایی و داوری و تدوین را به بحرانی بزرگ تبدیل کرده است. درحالیکه این بحران در دو دهۀ قبل تا این اندازه آشکار نبود. اندک شور انقلابی باقیمانده از سالهای پس از جنگ و نیز وجدان کاری و اندک بودن تعداد دانشجویان و واحدهای ارائهدهندۀ رشتۀ تاریخ، مانع از بروز چنین بحرانی میشد. به همین خاطر، پایاننامههای آن دوران از منظر کاوش علمی و پرداختن به موضوعات نوین، غنای بیشتری از پایاننامههای نسل کنونی داشت و این امر موجب میشد بسیاری از آنها از قابلیت انتشار برخوردار باشند.
رفتهرفته وجود انبوهی از مراکز پژوهشی که خریدار این نوع پایاننامهها بودند، برگزاری جشنوارههای بررسی کارهای دانشجویان و گسترش مجلههای علمی و پژوهشی و ایجاد نهادهای علمی و انجمنهای تاریخی از یکسو تحرک تازهای در امر پایاننامهنویسی ایجاد کرد و از دیگر سو، فضا را برای برخی از شیادان علمی مساعد ساخت تا در این بازار آشفته، به کار پایاننامهفروشی و مقالهفروشی بپردازند و با این دغلبازیها، انبوهی از دانشجویان بیانگیزه و بیاستعداد را برای رفع تکلیف از درس پایاننامه، به مراکز خریدوفروش پایاننامهها سوق دهند و بدینوسیله بر خیل دانشآموختگان این رشته بیفزایند. این موضوع بیتردید یکی از بحرانهای بزرگ این حوزه است. هم انبوه دانشجویان و هم ناتوانی نهادهای آموزشی در پاسخگویی به انتظارات علمی بهویژه در راهنمایی آنها، موجب شده است تا بر کمیت بسی افزوده شود و از کیفیت بسیار کاسته شود. در نتیجه، رونویسی و استفاده از کپیپیست (چسب و قیچی) در پرتو فناوریهای نوین رسانهای و اینترنتی، رواج گستردهای یافت، انتحال به یک سنت قانونی تبدیل شد، سره با ناسره آمیخت، فضایی غبارآلود و تیره را بر فرهنگ پایاننامهنویسی و فضای دانش تاریخ گستراند و زیانهای مادی و معنوی و حیثیتی فراوانی برای کشور به بار آورد.
اما این همۀ داستان نیست. همواره کثیری از دانشجویان مستعد و علاقهمند وجود داشته و دارند که ورودشان به عرصۀ دانش تاریخ را فراتر از پایاننامه و مدرک تعریف میکنند. اما آنان نیز ناخواسته در این عبور از فضای غبارآلود و ناسالم آسیب میبینند، زیرا میکوشند برخلاف مسیر آب شنا کنند و راهی دیگر بپیمایند. آنان رسالتی بزرگتر برای خود در نظر گرفتهاند. اینها درد روششناسی، معرفتشناسی، مطالعۀ میانرشتهای و استفاده از دستاوردهای نظری دانشهای مجاور و کاربست آنها در تاریخ را در سر دارند، اما نه میدانی برای عمل و نه گوش شنوایی برای درددل و نه راهی برای برونرفت مییابند. از این رو، به تنهایی میکوشند این مسیرهای ناهموار را به سعی و خطا بپیمایند، از مرزهای متصلب کنونی گذر کنند و به مرزهای دانش برسند. آنان از فضای سرد و خمود موجود احساس دلسردی میکنند و میخواهند هویتی تازه برای خود و دانش خود بیابند. تردیدی نیست که آنها در گروههای تاریخی، پاسخی درخور برای مطالباتشان نمییابند و در برخورد با همگنان خویش در رشتههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی مأیوس میشوند و برای رفع این کاستیها میکوشند تا این راه را هموار سازند.
البته در رشتههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی هم عملاً اقدامی فراتر از ترجمۀ یافتههای مکتبها و جریانهای روششناسی و معرفتشناسی غربی صورت نمیگیرد، اما در تاریخ همین کار هم بهنحو بایستهای صورت نمیپذیرد و درست همینجاست که برنامههای آموزشی دانش تاریخ و متولیان آن در دانشگاه نتوانستهاند متناسب با نیازها تحول پیدا کنند.
البته بخشی از این مسئله به برنامههای آموزشی رشتۀ تاریخ بازمیگردد که نتوانسته است همپای تحولات به اصلاحات مناسب تن دهد. اگر به نسل اول استادان این رشته بازگردیم، میبینیم که ادیب مورخان یا جغرافیانگار مورخ بودند و نمیتوانستند با تحولات نوین همراه شوند. اما در نسلهای بعد نیز با وجود تخصصی شدن دانش تاریخ، این ضعفها باقی ماند. با پیروزی انقلاب، نسلی از استادان پیشین از فعالیتهای دانشگاهی بهناچار یا بهدلخواه فاصله گرفتند. چندی بعد، نسلی از دانشآموختگان انقلابی که درسهای آنان در پی انقلاب یا انقلاب فرهنگی ناتمام مانده بود با اتمام تحصیلاتشان (عمدتاً در دانشگاه نوبنیاد تربیت مدرس که با هدف تربیت متخصصان متعهد تأسیس شده بود)، به جمع استادان قدیمی پیوستند و بههمراه کسانی که پس از بورس تحصیلی خارج از کشور به داخل بازگشته بودند، هدایت آموزشی تاریخ را در دست گرفتند. در میانههای خدمت این نسل، علائم بحران آغاز شد. رفتهرفته با ورود نسل بعدی استادان دانشگاه که اساساً محصول دورۀ پس از انقلاب بودند و تمام مراحل تحصیلیشان را در داخل گذرانده بودند، بحران پیشگفته وارد مرحلۀ حساس خود شد؛ بحران نوع نگاه به دانش تاریخ، بحران روش، بحران معرفت تاریخی، بحران موضوعیابی، بحران رونویسی و انتحال، بحران نگاه مسئلهمندانه به تاریخ، بحران مطالعات میانرشتهای و...
خوشبختانه این نسل مسئله را بهخوبی درک کرده است، اما به دلایل گوناگون بهویژه قطع پیوندشان با دنیای خارج، قطع پیوندشان با محافل علمی فعال در حوزۀ فلسفۀ علم، عدم تسلط به زبانهای خارجی مؤثر و عدم اتحاد صنفی و همیت جمعی و کثرت مشاغل و انبوهی از دلمشغولیهای دیگر، قادر به پاسخگویی و مدیریت بحران نیستند، هرچند مجدانه میکوشند خود را با مطالبات نسل جدید موافق نشان دهند و در مقام حل مسائل نسل نوخواه دانشجویان برآیند، ولی تا تمهیدات لازم اندیشیده نشود، آنان هم عملاً قادر به مواجهه با بحران نخواهند بود. البته این مسئله عمومیت تام ندارد. بیتردید بخشی از این استادان توانستهاند بهرغم همۀ مشکلات موجود، همچنان پویایی علمی، روزآمدی و پاسخگویی به مسائل دانشجویان نخبه را بهنحو شایستهای ترکیب کنند (کثرالله امثالهم).
ادامه دارد...
ارجاعات:
[۱]. راهنمای دانشگاه تهران، سال تحصیلی ۱۳۴۵-۱۳۴۶، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۵، ص ۸۰.
[۲]. راهنمای دانشگاه تهران: دانشکدههای علوم و ادبیات و دانشسرای عالی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۱۸، ج ۱، ۱-۲.
[۳]. منصور صفتگل، گروه آموزشی تاریخ دانشگاه تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۹۰، ص ۲۶-۲۹.
[۴]. راهنمای دانشگاه تهران، سال تحصیلی ۱۳۴۴-۱۳۴۵، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۴، ص ۹۹.
[۵]. راهنمای دانشگاه تهران، سال تحصیلی ۱۳۴۵-۱۳۴۶، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، ص ۸۱.
[۶]. ستاد انقلاب فرهنگی، مشخصات کلی برنامه و سرفصل دروس دورۀ کارشناسی تاریخ با دو گرایش کارشناسی آزاد و کارشناسی تربیت دبیر، تهران، مصوب ۱۸ بهمن ۱۳۶۳، ص ۳-۵.