فرهنگ امروز/ علی عسگری پژوهشگر: رسالههای فقهی- سیاسی و اعلامیههای علمای شیعه درخصوص غرب به راحتی گویای این واقعیت است که شناخت فلسفی و اندیشهای غرب متأخر از شناخت حسی آن بوده است. به زبان دیگر قدر مسلم این است که علمای شیعه ابتدا با پوستههای ظاهرینتر غرب مانند چهرههای اقتصادی، نظامی و سیاسی دست و پنجه نرم کرده و پس از آن روی به فلسفههای غرب آوردهاند. دلیل این امر هم این بوده که غرب در این برهه به تمامه در کشور ما وارد نشده است تا انتظار شناخت تام و تمام را از آن داشت. اساسا ورود غرب به ایران، ورودی تدریجی بوده است. دو طیف روشنفکران و علما اولین کسانی بودهاند که با غرب مواجهه اندیشهای داشتهاند. با نگاهی تاریخی به نتایج دو طیف مذکور، تفاوتی آشکار میان این دو نوع شناخت ملاحظه میشود. طیف دینگرا به علت دارا بودن پایگاه فکری قوی، همواره با نوعی استقلالخواهی و ستیز با غرب مواجه شده است و در دسته مقابل، طیف روشنفکر ما به علت انقطاع از پایگاه دینی دچار نوعی دلبستگی و وادادگی بوده است. از طرف دیگر از آنجا که اولین طیف روشنفکران ما عمدتا شاهزادگان قاجاری بودهاند که بهعنوان سفیر یا محصل به غرب وارد شدهاند، سریعا تحتتاثیر لژهای فراماسونری قرار میگرفتند. یکی از عقاید رایج این لژ، جهان وطنی بود. بنابراین دست روشنفکری حتی از ناسیونالیسم وطنگرا هم بهعنوان پایگاه مقابله با غرب خالی بود. تفاوت دیگری که میان این دو نوع غربشناسی وجود دارد در این است که برای روحانیت شیعه آن چیزی که اصالت دارد اسلام است، از همینرو هرگز اقداماتشان تابعی از تغییرات صورت گرفته در غرب نبوده و با توجه به مرحله تاریخی ایران تنظیم میشده است اما در نقطه مقابل جریان روشنفکر دیوانسالار چه آنگاه که منادی تکنولوژی غرب بوده و چه آنگاه که داعیه فلسفه غرب را داشته است، تابع اقتضائات غرب بوده است. علت اصلی این تفاوتها در نقطه عزیمت فکری این دو جریان است. جریان دینمدار از پایگاه اسلام به غرب نگاه میکرد اما جریان روشنفکری از پایگاه غرب به وضعیت کشور خود نگاه میکرد. تاریخ آغاز نخستین تأملات در مبانی فکری غرب مدرن توسط عالمان دینی به ابتدای قاجاریه باز میگردد. در این دوران چهره استعماری غرب ملموستر از هر چهرهای برای مردم آشکار بود با این حال شناخت چهره فکری چیزی است که از ناحیه قشر با سواد جامعه ممکن میشود و روحانیت شیعه در آن دوران تنها قشر باسواد جامعه بودند. دو ویژگی غربشناسیهای اولیه عالمان در این است که نخست از سوی روحانیت درجه دوم صورت میگرفت چراکه مهد غربشناسی اولیه عالمان دینی هندوستان بودند، در حالی که روحانیت تراز اول تشیع در نجف اقامت داشتند و در درجه دوم از آنجایی که دین اسلام جامع تمام خیرات تلقی میشد، سعی بر آن بود تکنولوژیهای وارد شده از اروپا بهعنوان خیرات تمدن اسلامی شناخته شود که مسلمانان فراموش کردهاند. عمده محتوای غربشناسیها در این دوره شامل برخی سفرنامههای اطلاعاتی و توصیفی از غرب است. پس از گذشت دوره غربشناسی توصیفی شاهد شکلگیری غربشناسی انتقادی میان عالمان شیعی هستیم. تشکیل دوگانه سنت و مدرنیته حاصل این عصر است. نامه آیتالله شیخ الشریعه اصفهانی به فرماندار انگلیسی عراق، کتاب المثل العلیا فیالاسلام آیتالله کاشفالغطاء و برخی شمارههای دوهفتهنامه نجف نمونههایی از غربشناسیهای انتقادی این عصر هستند. در مشروطه شاهد بروز بیشترین جلوههای فکری غرب در مسائلی همچون پارلمان، رأیگیری، حقوق زن، آزادی و... هستیم. رسالههای سیاسی این عصر در پاسخ به مسائل قبل نمونههای دیگری از غربشناسی انتقادی است که در آن با نقد موارد بالا، شیوه صحیح آن شرح داده شده است. سومین مرحله از فعالیت فکری عالمان شیعه در برابر غرب، غربشناسی توصیهای یا اثباتی است. در مرحله قبل شاهد نوعی بازفهمی نسبت به غرب هستیم و پس از اتمام این دوره روحانیت شیعه ناچار از دادن راهحل و راهکار در برابر آن است. در نظریه تاسیسی جدید، آنچه از تمدن غرب وام گرفته شده با کارویژهای متفاوت از آنچه در تمدن خود داشته به کار گرفته میشود. علمای شیعه در برابر سه فرض طرد مطلق غرب، اخذ مطلق غرب و گزینش غرب که روشنفکران در پیش پای آنها نهادند، فرض چهارمی را تحت عنوان تصرف در غرب مطرح کردند. براساس این فرض نوعی ارتباط خاص تجویز میشود که منجر به حل شدن غرب در دستگاه دین خواهد شد. خط تصرف در غرب درست در اوج مرحله غربشناسی انتقادی و با طرح تراز اول شیخ فضلالله نوری آغاز میشود. طرح مشروطه مشروعه با حضور پنج مجتهد تراز که نظارت فائقه بر مصوبات مجلس داشته باشند نخستین طرح تصرف در غرب است. غربگرایی عاملی بود که باعث شد شیخ فضلالله به خاطر این طرحش مجتهدی مستبد معرفی شود. در عصر ما امام خمینی(ره) نماینده و نمایاننده خط تصرف و اضمحلال غرب در دستگاه دین است. تبدیل دموکراسی غربی به مردمسالاری دینی یکی از بزرگترین موارد تصرف امام در غرب مدرن است. از نظر امام خمینی مقدورات اصلی ما در مقابله با غرب روحیات و حقیقتهایی است که در درون انسان وجود دارد نه ابزار و وسایل منفصل از آن.
امام با تزریق معنویت به جامعه، آن را از مرز محاسبات مادی غرب فراتر برد و مفهوم غلبه را از سطح توسعه به نصرت الهی ارتقا بخشید. حجم این مبارزه با غرب در سطحی بود که هرکس میخواست در کنار امام قرار بگیرد، ناچار باید با غرب مقابله میکرد. نکته خاصی که موجب ارتقای مفاهیم قدسی در زمان امام شد تغییر نوع رابطه مردم با روحانی دین بود. در زمان غلبه اخباریگری این رابطه در حد حدیثخوان و مستمع بود اما پس از غلبه اصولیگری رابطه جدیدی مبتنیبر مرجع تقلید و مقلد تشکیل شد. امام این رابطه را با ولایت فقیه به سطح امام و امت ارتقا بخشید. یکی از خصلتهای خاص غربشناسی امام، نقد غرب در سطح تمدنی آن است. امام میدانست که طراح نظم فعلی جهان غرب مدرن است و طبیعتا خروجی این سیستم نمیتواند به نفع دین باشد از همینرو تلاش خود را صرف ایجاد نظم جدید از طریق ایجاد بسیج همگانی میان تمام جامعه اسلامی و در خارج از جهان اسلام و راهاندازی دوگانه انقلابیگری و غیرانقلابی کرد. طبق این ایده دیگر تفاوتی نمیکرد که شما چه مذهبی دارید بلکه حتی اگر مسیحی هم باشید میتوانید ناقوس مرگ آمریکا و شوروی را از کلیساهای خود به صدا درآورید. امام خمینی مهدویت را بهعنوان جایگزینی دیگر برای بهشت زمینی غرب معرفی کرد. در پایان باید ذکر کرد که نقد بدون وجود پایگاه فکری محال است و از آنجایی که جریان روشفکری ما فاقد پایگاه فکری در برابر جریان غرب است میبینیم که نقدی هم در این جریان شکل نمیگیرد بلکه عمده انتقادات از جانب علمای دین مطرح میشود.
منبع: فرهیختگان