به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق: جشن هزارگانِ شهرکتاب برپا میشود. بهمناسبت برگزاری هزارمین جلسه کتاب در مؤسسه شهرکتاب، جمعی از اهالی فرهنگ و مسئولان این نشستها در روز سهشنبه از ساعت ١٨:٣٠ در مرکز فرهنگی شهرکتاب گردهم میآیند تا هزارگان شهرکتاب را در این ده سال اخیر به جشن بنشینند. بهگفته مهدی فیروزان، مدیرعامل شهرکتاب، در دَه سال گذشته معاونت فرهنگی و بینالمللی شهرکتاب هزار جلسه برگزار کرده و این نشستها شامل درسگفتارها، شخصیتهای کلاسیک و جلسات هفتگی کتاب بوده است و تقریبا تمام استادان و صاحبان تألیف در این جلسات شرکت داشته و به بحث درباره آثارشان پرداختهاند. فیروزان این نشستها را راهی برای گفتوگو با ملل مختلف میخواند و معتقد است: «بخشی از این جلسات در چارچوب دیپلماسی عمومی برگزار شده است. در ایام تحریم بهترین راه گفتوگو را برنامههای فرهنگی دیدیم و ازاینرو به طراحی این نشستها روی آوردیم. در این هزار نشست بیش از پنجاه متفکر و نویسنده از کشورهای دیگر شرکت داشتهاند و مابقی نیز از نویسندگان و متفکران ایران بودهاند و این نشستها به مدیریت آقای علیاصغر محمدخانی، در مؤسسه شهرکتاب برگزار شده است.» مراسمِ روز سهشنبه، دهم مرداد نیز با حضور جمعی از اهل فرهنگ برگزار میشود و چهرههایی چون دکتر داوریاردکانی، حجتالاسلام سیدمحمود دعایی، دکتر بهشتی، دکتر عزتالله فولادوند و آیدین آغداشلو سخنرانی خواهند کرد.
محمود حدادی:
ادبیات حافظه جمعی هر ملتی است، مخزنی که خاطرههایش هم ماهیتی عاطفی دارد، هم عینی. ازهمینرو معیار مأنوس و موثقی است که آنها را به درک و داوری گذشته و اکنون خود قادر میسازد. در جهانی که صنعت، سرمایه، مهاجرتهای تودهوار و رسانههای فراقارهای پیوسته بیش از پیش ملتها را به هم پیوند میدهند، پیوند ادبی، ارزشی فراتر از همه ارزشها دارد، چونکه غش و غرضی در آن نیست، نه از لحاظ استثماری، نه نژادی. بلکه پیوندی است پاسدار حرمت همه انسانها. نهادی که به سهم خود در پیشبرد این پیوند بکوشد، هم به خود ارج میدهد، هم به ملت خود.
حمید عبداللهیان:
عدد هزار برای بعضی چیزها کم است مثل دقایق یا ساعات یا روزهای عمر و برای بعضی چیزها خیلی زیاد است مثل سالهای عمر یا تعداد زخمها؛ برای جامعهای مثل جامعه ما و آن هم کار فرهنگی عدد هزار رقم بسیار بالایی است. بسیاری از مراکز فرهنگی به عدد صد هم نمیرسند و خیلی از مراکز دیگر حتی به ده هم نمیرسند. به عنوان کسی که از دور و گاه نزدیک در جریان جلسات قرار دارم باید اقرار کنم که تشکیل یک جلسه هم کار طاقتفرسایی است. تنها عشق و ایثار است که میتواند کسی را برانگیزد تا هزار بار بهترین و نخبهترین اندیشمندان کشور را که وجودشان غنیمتی غفلتشده است گرد آورد و رودرروی جماعتی تشنه بنشاند. هزار جلسه به سادگی بر زبان میآید ولی در این جلسات سرمایههایی فرهنگی عصاره سالها سختی و تلاششان را گفتند که ممکن نیست دیگر بتوانیم از حضورشان استفاده کنیم. خدا به پدران فرهنگی این جامعه طول عمر دهد و جای خالی بزرگانی که در این هزار جلسه بودند و دیگر نیستند خالی. ستارههایی مثل رضا سیدحسینی، قیصر امینپور، ایرج افشار و... که هر کدامشان برای ما کهکشانی بودند.
محمود حسینیزاد:
جایی که عمر کوتاه است، طولانی زندگیکردن، هنر است. شهر کتاب این هنر را دارد. خدا عالم است تابهحال چند گروه و نهاد و جمعیت دیدهام که خیلی جدی تصمیم به انجام کاری در زمینههای ادبی و هنری گرفتهاند، قصد کردهاند برای ترتیب جلساتی، اعطای جوایزی، گردهماییهایی و غیره و بعضاً از من هم دعوت کردهاند و پاسخم معمولاً این بوده که «فعلاً گرفتارم. باشد چند ماه دیگر خبر میدهم» و میدانستم که مسلماً تا چند ماه دیگر تمام است؛ و واقعاً هم تمام میشوند آن ایدههای بعضاً خیلی خوب. باعث تأسف است. خیلی زیاد؛ اما هست. سبب و علل هم حدوداً معلوم که فعلاً اینجا نمیشود به آنها پرداخت. این به قول هوشنگ گلشیری «جوانمرگی» هم منوط به این نیست که این قصد و هدف در حوزه دولتی کرده و گرفته شده یا در حوزه عمومی. همیشه اتفاق می افتد. پس باید خوشحال باشیم که جلسههای «شهرکتاب» با عمری بالنسبه طولانی در این وادی و دارد به هزاره میرسد! با وجود مشکلاتی که هست و با وجود تلاشهایی که شده تا جلوی کار به این صورت گرفته شود. به دلیل وظیفهای که در برگزاری جلسات داستانخوانی نویسندههای آلمانیزبان در طول نمایشگاه کتاب تهران داشتم، مدتی نسبتاً طولانی است که با این مؤسسه در تماس بودم و هستم. برای برگزاری جلسهها. تا امروز، شش هفتسالی هست، این جلسهها به بهترین وجه برگزار شده. میدانم با رضایت کامل طرفین و میدانم که در محافل تخصصی آلمان، «بوک سیتی» دیگر شناخته شده است و در برنامهریزیهای مربوطه مدنظر.
برای سخنرانی و گفتوگو هم به چند جلسه دعوت شدهام که آنها هم به بهترین وجه خاتمه یافتهاند. تمام اینها هم در بستری آرام و با نوعی آرامش دستاندرکاران. چه آقای محمدخانی و چه همکاران روابط عمومی. همه آرام و صمیمی و امری نادر در این سرزمین: سریع! واقعاً. بدون اغراقهای شرقی در این نوع نوشتهها!
دلیل دیگرش، بعد از این برنامهریزی هماهنگ، به نظرم دید و دانش دستاندرکاران است. در نهادهای دولتی و نیمهدولتی کمتر جایی (لااقل با آنهایی که سروکار داشتهام) دیدهام که مسئولین سعه صدر داشته باشند، چند بُعدی باشند، دید گستردهتری داشته باشند، سعی داشته باشند که در زمینههای ادبی و فلسفی و علوم انسانی به بالارفتن سطح دانش همگانی اقدام کنند، برای جلسهها برنامههای تعریفشده داشته باشند، تلفیق سازنده و خوبی از مهمانهای داخلی و خارجی بهوجود آورند و (آن چه که به من مربوط میشود) مثلاً ادبیات روز را بشناسند. در این راه برای تربیت نویسنده اقدام کنند. شهر کتابیها چنیناند.
مریم حسینی:
مرکز فرهنگی شهر کتاب سالهاست که برای من محلی بوده تا در آنجا احساس آزادی، آرامش و امنیت علمی داشته باشم. اگر در دانشکدههای ادبیات موظف به تدریس تعدادی واحد از پیش تعیینشده بودیم و هستیم اینجا فرصتی برای همه استادان فراهم آمد تا از نویافتههای خود به آزادی سخن بگویند. اگر در دانشکدههای ادبیات دریغ و افسوس میخوریم که چرا از فلان رمان و داستان و مجموعه شعر سخن نمیرود، اینجا فرصتی فراهم است تا از بهترین کتابهای تألیفی و تصنیفی و ترجمه دوران سخن بگوییم. اگر در دانشکدههای ادبیات مخاطبان محدودی برای سخن مییابیم و دریغ میخوریم که «دوران باخبر در حضور و نزدیکان بیبصر دور»، اینجا امکانی فراهم میشود تا دوران باخبر هم به حضور برسند.
مرکز فرهنگی شهر کتاب سالهاست رسالت سنگینی را بر دوش میکشد که وظیفه دانشکدههای ادبیات و فلسفه و جامعهشناسی بوده است. معرفی کتابها و نویسندگان آثار، نقد و تحلیل آثار ادبی هنری، تشکیل کارگاههایی که هیچگاه در دانشگاه امکان برگزاری آنها وجود نداشته است، سخنرانیهای استادان برجسته داخلی و خارجی، تجلیل از اندیشمندان و هنرمندان؛ و اگر اهدای جوایز ادبی و فلسفی را هم به آن بیفزاییم باید بگوییم مرکز فرهنگی شهر کتاب با کمترین امکانات توانسته بخش بزرگی از رسالت دانشگاهها و مراکز فرهنگی را به عهده بگیرد. برای مدیر فرهیخته این مرکز و همکاران ارجمندشان آرزوی کامیابی دارم.
رضا رضایی:
مرکز فرهنگی شهرکتاب در این سالها کارنامهی موفقی داشته و به شکلگیری فضای گفتوگو و بحث و نقد کمک شایانی کرده است. برگزاری انواع جلسههای نقد و بررسی و نشستهای اختصاصی، و همچنین برگزاری دورههای آموزشی مختلف در حوزهی ویرایش و دیگر حوزههای مربوط به نشر، نقش چشمگیری در ارتقاء دانش و بینش مخاطبان بازی کرده است و درعینحال موجب شده است که سازمانها و نهادهای دیگری نیز از مرکز فرهنگی شهر کتاب سرمشق بگیرند و به گسترش فضای سالم گفتوگو مدد برسانند. برگزاری هزارمین جلسه را تبریک میگویم و امیدوارم آینده پربارتر از گذشته باشد و بعضی کاستیها که در کار بوده است برطرف بشود.
حسن بلخاری:
هزارمین نشست فرهنگی شهر کتاب که به همت والا و ستودنی مهندس فیروزان و جناب محمدخانی عزیز و مهمتر تمامی مخاطبان محترم برگزار میگردد بسیار مبارک باد. هزارهها در اکثر تمدنها میلاد و موعود وقایعی سعد و نیکبختانهاند بهویژه که پایان هزاره اول نشستهای فرهنگی شهرکتاب و طلوع هزاره دوم آن مقارن شده است با طلوع و ظهور بهار و نوروز خجسته و جاودان. جان و روح نوروزی شما در این سالها با نشستها و درسگفتارها و سمینارها، نوروز معنا را در جان مخاطبان تشنه برمیانگیخت و هر نشست را به ظهور نوزادی از معنا متبرک و منور میساخت. امید آنکه این شمع برافراخته از شور عاشقیتان هماره و مدام منور و فروزان باشد و گرما دهد و نور به کاشانههای طالب معنا و معرفت. مایلم از زحمات گرانقدر کسانی که برپایی این جلسات را میسر میسازند همچون جناب آقای زاهدی و سرکار خانمها پیرعلی و زارعی به نوبه خود صمیمانه سپاسگزاری نمایم و عذرخواه زحماتم در این چند سال باشم.
محمدحسن شهسواری:
در مؤسسهی شهرکتاب، استمرار دورههای آموزشی با استادان ثابت، امنیت ذهنی بسیار نادری برای معلمان به وجود آورده است که در این مسیر توانستهاند با افزودن تجربیات پیشین، راه طولانی به ثمررساندن و انتقال مفاهیم و مباحث را به بهترین نحو به نسل بعدی بسپارند. و مگر فرهنگ جز با انتقال اندوختهها و نقد و داوری و جداکردن سره از ناسره، بارور میشود. به گمان من معاونت فرهنگی مؤسسهی شهرکتاب با به وجودآوردن این امنیت ذهنی برای استادان، که حاصل تعامل کمنظیر مسئولان و تکتک کارکنان اندک آن با اهالی فرهنگ است، نام خود را در تاریخ فرهنگ و ادب این ملک بهنیکی به ثبت رسانده. میدانم هستند معلمانی چون من که نزدیک به ده سال است به طراحی و تدریس دورههای مختلف پرداختهاند و توانستهاند با تصحیح و تبیین مباحث و سرفصلها به نتایج قابل اشارهای دست یابند. البته این اصلاً به آن معنا نیست که کاستیهایی نیست و یا نباید راههای پیشروی جدیدی به وجود آورد. باری، امیدوارم این بخش از فعالیتهای شهرکتاب، جدا از نشستها و درسگفتارهای متعدد آن، از چشم اهالی فرهنگ و نیز مسئولان فرهنگی دور نماند و در تقویت آن بیشتر بکوشند.
محمدمهدی اردبیلی:
تجربهی چندسالهی تدریس در شهرکتاب برای من از چند جهت نسبت به تجربهی تدریس در آکادمی متمایز بود. اولاً برخلاف محیطهای آکادمیک یا آموزشگاهی، دستکم در کلاسهای آموزش فلسفه، هیچکدام از شرکتکنندگان به دنبال دریافت مدرک یا نمره نیستند. از این حیث مدرس میتواند از این امر خاطرجمع باشد که برخلاف اکثریت سیاهیلشکرِ علم در کلاسهای دانشگاه، در این کلاسها عامل اصلی حضور مخاطبان میل به معرفت است. ثانیاً به دلیل ماهیت آزاد کلاسها، بسیاری از شرکتکنندگان نخبگانی هستند که در حوزهی فکری و کاریِ خود توفیقات فراوانی یافتهاند و اکنون که به آموختن فلسفه روی آوردهاند، انباشتی از دانش و معرفت را از حوزههای دیگر (اعم از روانشناسی، الهیات، مهندسی، تاریخ، ادبیات، جامعهشناسی، هنر و ...) به کلاس فلسفه آوردهاند و این امر منجر به ارتقای فکریِ محیط کلاس، شیوهی پرسشگری و پیشبرد بحث میشود. ثالثاً ماهیت آزاد دورههای آموزشی شهرکتاب، این امکان را به مدرس میدهد که یک مسیر آموزشی بلندمدت را طراحی و اجرا نماید که به دلیل ماهیت ترمیک آکادمی و سرفصلهای از پیش آماده، امکانش در دانشگاه وجود ندارد. از این حیث، شاید تجربهی خود آکادمی در معنای افلاطونیاش به مؤسسات آزاد و مستمری مانند شهرکتاب نزدیکتر است تا به آکادمیهای رسمیِ دانشگاهی امروز.
آخرین نکته این یادداشت مختصر به واسطهی تجربهام در شهرکتاب به رابطهی استاد و شاگرد اختصاص دارد. ارسطو شاگرد راستین افلاطون بود، چرا که بزرگترین و عمیقترین انتقادات را نسبت به نظریهی مُثُل مطرح کرد و در نتیجه، افلاطون را رشد داد. در وهلهی نخست، ارسطو بهترین شاگرد افلاطون به نظر نمیرسد. شاید به همین دلیل مدیریت آکادمی پس از مرگ افلاطون نه به ارسطو بلکه به شاگردان وفادارترِ او سپرده شد. اما شاگرد راستین، شاگردی است که نه صرفاً گیرندهی معرفت، بلکه استادِ استاد باشد. چنین شاگردی با پرسشهای بهموقع و عمیقش، با انتقادات رادیکالش و با بازتاباندن نتایج منطقی سخنان استاد به خود او، نه تنها خود از استاد میآموزد، بلکه استاد را نیز میپروراند. تجربهی تدریس من در شهرکتاب، به دلیل مواجهه با چنین دانشجویان عمیق، پیگیر، دغدغهمند، شجاع و جسوری، سرشار از بازاندیشیها و خودانتقادیها بوده است: من در مقام شاگردِ شاگردانم و آنان در مقام استادانِ استادشان.
علی صلحجو:
مراکز فرهنگی هر شهر، اعم از ادبی، هنری و اجتماعی، در حکم تنفسگاههای آناند. اینگونه مکانها، بهخصوص در دورهی خستگیهای ناشی از تنشهای سیاسی، که معمولاً دامن روشنفکران را میگیرد، غنیمت بزرگی است. خوشبختانه، در دو دههی اخیر، تشکیل این مراکز و محافل در تهران و شهرستانها رو به افزایش بوده است.
مرکز فرهنگی شهرکتاب، که در سال ١٣٨٤ تشکیل شد، یکی از همینهاست که ناایستا در این مدت فعال بوده و حدود هزار نشست در آن تشکیل شده است. تنوع مناسبتهای این مرکز به سلیقههای گوناگون پاسخ میدهد. دورههای چندینجلسهای دربارهی بزرگان ادب، درسگفتارها وکارگاههای آموزشی بلندمدت، رونمایی و نقد کتابهای تازه، بزرگداشتها و مناسبتهای تولد و درگذشت از این زمرهاند.
خودمانیبودن جلسات مرکز فرهنگی شهرکتاب یکی از امتیازات مهم آن است. بدون تشریفات و بدون تشویق و تبلیغی سالن تقریباً همیشه پر است. درِ سالن در طول جلسه باز است اما آمدوشدهای مزاحمتزا احساس نمیشود و این ناشی از همان خودمانیبودن و صمیمیت جلسه است. تداوم نشستها روال تثبیتشدهای پیدا کرده است. چند دقیقهای قبل از شروع جلسه، سخنرانها و دوستانِ نزدیک در دفتر آقای محمدخانی جمع میشوند و حال و احوال شخصی و حرفهای انجام میگیرد. سپس گروه به سالن میآید و محمدخانی، قبراق و پرانرژی، با مقدمهی کوتاهی حضار را در موقعیت گذشته و آیندهی موضوع قرار میدهد و سخنرانی آغاز میشود. پذیرایی بعد از جلسه نیز دیدارها را تازه میکند و احتمالاً ایدههای جدید میآفریند. موضوعاتی که در این مرکز به آنها پرداخته میشود، اعم از درس و بحث و تحلیل و گزارش، بازتاب نیازهای جماعتی است که به اینگونه مراکز روی میآورند. شرح دورهایِ آثار ادبی کهن و معرفی و نقد آثار ادبی تازه، برگزاری کارگاههای داستاننویسی، نقد ادبی، ترجمه و ویرایش و اعطای جایزه به پایاننامههای برتر از این جملهاند. بزرگداشتها عموماً کمتعارف و پراطلاع است. مناسبتهای درگذشت نیز همینگونه است. به یاد بیاوریم سخنرانی پردرد، زیبا و پرشکوه خانم دکتر ژاله آموزگار را به مناسبت درگذشت زندهیاد دکتر هرمز میلانیان.
نامگذاری جایزهی بهترین ترجمهی ادبی سال به نام شادروان ابوالحسن نجفی، ادیب و مترجم برجسته، نیز اتفاق مبارکی است که اخیراً به ابتکار مرکز فرهنگی شهرکتاب صورت گرفته است. استمرار این فعالیتها را به رئیس و کارکنان کوشای این مرکزِ کمسروصدا و پرکار تبریک میگویم.
آبتین گلکار:
هزار نشست فرهنگی! هزار نشست فرهنگی یعنی ارائهی دستکم هزار فکر جدید، یعنی آشناکردن مخاطبان با هزار موضوع نو، با صدها کتاب تازه، صدها شخصیت تازه، صدها نام تازه. بهراحتی میتوان تصور کرد که اگر سازمانی دولتی میخواست پروژهای را در چنین مقیاسی به انجام برساند، به چه مجموعهی عریض و طویل و بودجهی کلانی نیاز پیدا میکرد، در حالی که «شهرکتاب» عملاً با کمتر از پنج کارمند این برنامه را در کنار شمار فراوانی دورهی آموزشی و درسگفتار و نشستهای جنبی دیگر، برگزار میکند، بیآنکه گوش فلک را با ادعایی کر کند. و البته این عدد «هزار» گویای یک ویژگی مهم دیگر هم هست که در مملکت ما حکم کیمیا دارد: پشتکار و ایستادگی و تداوم. امیدوارم نشستهای «شهرکتاب» و سایر برنامههای فرهنگی آن همچنان استمرار پیدا کند و بر غنایش افزوده شود و سایر نهادهای فرهنگی ما از آن الگو بگیرند.
امیرعلی نجومیان:
تردیدی نیست که مرکز فرهنگی شهرکتاب در توسعه فرهنگی جامعه ایران در دو دهه گذشته نقش بینظیری داشته است. این مرکز با نقد و بررسی هفتگی کتابهای تازه چاپشده خواندن کتاب را ترویج میکند، و نویسندگان و مترجمان را وارد گفتوگو با مخاطبان خود و منتقدین و صاحبنظران میکند. درسگفتارهای چهارشنبهها سبب شده است که به گونهای استثنائی نگرشها و رویکردهای متفاوت و متنوعی درباره شخصیتهای ادبی گرد هم آیند. کلاسهای آموزشی شهرکتاب نیز از نخستین تلاشهایی بود که بیش از یک دهه پیش، خلائی که در حوزه آموزش در ایران وجود داشت و دارد را نشانه گرفت و فضایی موازی دانشگاه برای طرح مباحث ادبی و فلسفی فراهم کرد و نقد و اندیشه نقادانه را ترویج کرد. اما همه اینها به کنار، به گمان من، اهمیت مرکز فرهنگی شهرکتاب در نکته دیگری است: مرکز فرهنگی شهرکتاب بیتردید تنها فضایی است که ادبا، هنرمندان، فلاسفه و به طور کلی اهل فرهنگ و اندیشه، فارغ از سوگیریهای فکری و جناحی در فضایی آرام گرد هم میآیند و با هم گفتوگو میکنند. در جامعهای که شوربختانه هنوز بهشدت درگیر فرقهگراییِ قبیلهای است، این ویژگی شهرکتاب برای من بسیار لذتبخش است. برای همین از آقای محمدخانی و همکارانشان خانم زارعی، خانم پیرعلی و آقای زاهدی و دستاندرکارانِ دیگر این مرکز سپاسگزارم.