فرهنگ امروز/ پوریا ذوالفقاری:
دلبسته نمایش ایرانی که در سنگلج (این قلب تپنده تئاتر ایرانی که هنوز هم هویتش را حفظ کرده) نمایش روی صحنه میبرد و حتی در چهار صندوق (بهرام بیضایی)، به کارگردانی فردوس کاویانی ایفای نقش کرد، وقتی برای ساخت تلهتئاتر به تلویزیون آمد، سراغ متون خارجیای رفت که مبتنیبر معما و جنایت بودند؛ معمای یک قتل، تلهموش (حسن فتحی) و سوءتفاهم (آلبر کامو). معلوم نبود این متنها انتخاب خود فتحیاند یا آن قانون نانوشته، اما همیشگی ممنوعیت (یا دشواری) استفاده از متنهای ایرانی برای ساخت تلهتئاتر او را به این سمت سوق داد.
موفقیت تلهتئاترها باعث شد از فتحی برای ساخت سریال دعوت شود. او عشقش به نمایش ایرانی را با رهاورد معما و جنایت از دوران تلهتئاتر ترکیب کرد و «پهلوانان نمیمیرند» را ساخت. گرچه پیش از این مجموعه، سریال «همسایهها» را هم کارگردانی کرده بود، اما فیلمنامه «همسایهها» را مجید نظرینسب نوشته بود و فتحی فقط کارگردانش بود. نگارش فیلمنامه «پهلوانان نمیمیرند» به فتحی و اعظم بروجردی سپرده شده بود و همین نکته باعث میشود این سریال را آغاز شکلگیری تدریجی دنیای آثار فتحی بدانیم؛ دنیایی که هنوز از عشق و سیاست خالی است.
عنصر عشق از «روشنتر از خاموشی» وارد دنیای فتحی و در «شب دهم» به مشخصه اصلی سریالش بدل شد. تا اینجا ساختههای فتحی سند علاقه او به نمایش ایرانی و سینمای علی حاتمی بودند و «مدار صفردرجه» آشکارا تلاش فتحی برای ساخت یک «هزاردستان» دیگر با عناصر محبوب خودش بود و فتحی هرآنچه از کارهای پیشینش؛ از ساخت تئاتر و تلهتئاتر و سریال تا مطالعه آثار جعفر شهری و مشاهده ساختههای حاتمی برگرفته بود، در این سریال به کار برد؛ بستر سیاسی، کارآگاهی در تلاش برای حل راز یک جنایت، ماجرایی عاشقانه و خلاصه جهانی منسجم که فقط در یک نقطه پریشان بود؛ دیالوگ. بهوضوح بین آثاری که فتحی فقط کارگردانیشان کرده بود، با آثاری که خودش از ابتدا بر پروسه نگارش فیلمنامهشان نظارت داشت، تفاوت دیده میشد؛ چه در سینما وقتی «ازدواج به سبک ایرانی» را (براساس متن مینو فرشچی) ساخت و چه در تلویزیون وقتی «همسایهها» (با فیلمنامهای متعلق به مجید نظرینسب) یا «فردا دیر است» را (که خودش فقط یکی از چهار فیلمنامهنویسش بود) جلو دوربین برد، اما باز به شهادت آثاری مثل مدار صفردرجه، فتحی بهتنهایی توان نوشتن فیلمنامه را نداشت. او قصه را خوب میشناخت، اما در دیالوگنویسی نیازمند همراهی بود؛ یک همراه که با فتحی درک مشترکی داشته باشد؛ این گمشده در «میوه ممنوعه» پیدا شد؛ علیرضا نادری؛ یکی از نامهای ماندگار نمایشنامهنویسی ایرانی. فتحی که علاقهمند آثار جعفر شهری بود و تلاش میکرد سبک او را در دیالوگنویسی به کار بگیرد (یعنی در جمله اول حرف اصلی را بزند و در دومی ضربالمثلی در تأیید و توضیح آن بیاورد) این را در علیرضا نادری یافت. بههمیندلیل میوه ممنوعه ترکیب دلانگیزی شد؛ عشق پیرانهسر، جنایت (قتل ناخواسته)، چند بازی بهیادماندنی و دیالوگهای بسیار صیقلخورده. موفقیت میوه ممنوعه سند واقعیت دیگری هم بود؛ فتحی داشت از سیاست و تاریخ میگسست. او سیاست و شرایط تاریخی را در حد یک پسزمینه میخواست و بدون آن هم کارش را پیش میبرد. اصلا انگار بیشتر ملودرامساز بود. بههمیندلیل در کارنامهاش داستانهای عاشقانه بدون اشاره به شرایط سیاسی و اجتماعی دیده میشود، اما برعکسش نه. انگار اگر عشق را از او بگیری، عینکی از مقابل چشمش برداشتهای و توان دیدنش را به صفر تنزل دادهای. فتحی و نادری در تلویزیون، «میوه ممنوعه»، «اشکها و لبخندها» و «در مسیر زایندهرود» و در سینما «کیفر» را کار کردند؛ دورانی پربار و آثاری که کنارهمگذاشتنشان انبوهی ویژگی مشترک را به چشم میآورد، اما این ترکیب دلانگیز به سرنوشت ترکیبهای مشابه در این سرزمین دچار شد و دوام نیاورد. فتحی دوباره چند ماجرای عشق پیرانهسری و روابط انسانی را دستمایه ساخت سریالی به نام «زمانه» قرار داد که تنها ایرادش این بود که آن را فتحی ساخته بود که توقع بیشتری از او میرفت.
سری نخست سریال شهرزاد انگار فرصت بزرگ زندگی بود به حسن فتحی. او توانست رها از محدودیتهای تلویزیون و سینما، هرآنچه از بازیگر و دکور و لوکیشن نیاز دارد به کار بگیرد و هرآنچه از سینما و ادبیات و تاریخ و سیاست میپسندد، در قصه بگنجاند. فتحی مثل یک رهبر ارکستر آن بالا ایستاد و همه این مؤلفهها و عناصر را هدایت و رهبری کرد و نتیجهاش درخشان شد. گرچه یکی، دو ساز صدای بالاتری داشتند و پرسش برانگیختند؛ مثلا بهویژه در سری دوم با چه تهرانی روبهروییم؟ تهرانی که در آن چند خاندان قدرت حضور دارند، هر یک باید در مراسمی بزرگ خود را انتخاب کنند و دیگران با بوسیدن انگشترش با او پیمان ببندند، تهرانی که در آن هر یک از این چهرههای بانفوذ وقتی کسی را سد راه خود میبیند یا میخواهد خطاکاری را تنبیه کند، او را در گوشهوکنار شهر به گلوله میبندد، کجای تاریخ سرزمینی است که در آن حتی یک روز هم داشتن سلاح گرم قانونی نبوده است؟ در کارنامه حسن فتحی دارد اتفاقی میافتد. فتحی در تلاش است حالا علایقش به سینمای آمریکا و کلاسیکهایی مثل «پدرخوانده» را هم وارد داستان کند. آیا این عناصر با دنیای فتحی به شکل باورپذیری ترکیب میشوند؟ آیا این هم مقدمه اتفاق مثبت دیگری در کارنامه فتحی است و اگر ایراد است، حضور ستارههای سینما این عیب را خواهد پوشاند یا شهرزاد ٢ هم میرود کنار تجربهای مثل فیلم «یک روز دیگر» که حتی حضور هدیه تهرانی هم به داد آن نرسید.
روزنامه شرق