به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمدحسن شهسواری به گفته خود پس از ۲۵ سال حضور و تنفس در فضای ادبیات داستانی ایران و یازده سال مستمر برگزاری کلاسهای آموزش رماننویسی که از دل آن بسیاری از رماننویسان جوان و خوش آتیه این روزهای ادبیات داستانی ایران، خارج شده است، کتابی را با عنوان «حرکت در مه» که نخستین کتاب غیرداستانی اوست، منتشر کرده است.
کتابی که خود از آن به عنوان تئوری داستاننویسیاش یاد میکند و البته تصریح دارد که برای نوشتن این کتاب تمامی تجربیات، خواندهها و دیدههایش درباره داستاننویسی را به همراه بسیاری از پژوهشها و رویکردهای علمی به داستاننویسی تلفیق کرده است. این کتاب که با حجم نزدیک به ۷۰۰ صفحه از سوی نشر چشمه منتشر شده، در فاصله کمی بیش از ۴ ماه پس از انتشار به چاپ دوم نیز رسیده است.
به بهانه تجدیدچاپ این اثر با محمدحسن شهسواری به گفتگو نشستیم که بخش نخست از آن را در ادامه میخوانید:
* جناب شهسواری به نظر شما در ایران دچار تب نویسندگی هستیم؛ یعنی بخش زیادی از جامعه ما به ویژه جامعه جوان ما حس میکنند که نویسنده هستند و استعدادش را دارند و باید داستان بنویسند و منتشر کنند؟ این سوال شاید به تناسب تعدد نامهای صاحب کتاب اول در بازار به ویژه در زمینه داستان نویسی به ذهنم متبادر شده است.
حرف شما را نه رد میکنم و نه تایید. برای پاسخ به این سوال باید به آمار رسمی مراجعه کنیم تا ببینیم این اتفاق افتاده یا نه. تا جایی که به مشاهدات خودم مربوط است میتوانم بگویم در یازده سال اخیر میزان حضور در کلاسهای داستاننویسی من نه کم شده است نه زیاد. هر بار بین چهل تا شصت نفر در کلاسهایم ثبتنام کردهاند و در همه این سالها هم همینقدر بوده است.
* پس نمیپذیرید که میانگین سنی نویسندگی در ایران کم شده است؟
این هم از آن دست موضوعاتی است که آمار رسمی برای پاسخ به آن لازم است. این را به طور مستقیم درک نکردهام. حس شخصی من این نیست. البته این را هم بگویم که یک متولد سال ۷۰ الان ۲۶ ساله است و در این سن خلق رمان چیز عجیبی نیست کما اینکه در دورههای قبلی کلاسهای من هم دوستان جوانی بودند که با سنی کمتر دست به خلق اثر نخستشان زدند. مثلا خانم جیران گاهان نخستین اثرشان «زیر آفتاب خوشخیال عصر» را در ۲۲ سالگی نوشتند و میدانیم که رمان واقعا درخوری است. به نظر من روند نویسندگی و انتشار کتاب در ایران طبیعی است. خود من هم داستانهایی را که از ۲۲ سالگی شروع کرده بودم در ۲۶ سالگی منتشر کردم.
* پس بگذارید از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کنیم. شوق داستاننویسی در جامعه جوان امروزی چیزی نیست که بشود کتمانش کرد. این مساله چه دلیلی دارد؟
از زمانی که در ایران شبکههای اجتماعی باب شدند و نوشتن در آنها رایج شد، فضایی خلق شد که جوانان بتوانند دیده شوند و از طریق نوشتن جلوهگری کنند. این فضا باعث شد که خیلیها شوق نوشتن پیدا کنند. اما باز اینکه از این جمع چقدر نویسنده بیرون آمده را نمیتوانم دقیق بگویم.
البته این آسیب که فکر کنیم هرچه نوشتیم و هر چه از ما خلق شده باید منتشر شود و فرم رسمی کتاب به خودش بگیرد، آسیبی است که باید آن را جدی گرفت. دلیلی ندارد مطالب وبلاگی و فیسبوکی و اینستاگرامی ما مبدل به یک اثر داستانی هم بشود. این آثار مربوط به رسانه دیگری است و حتی میتواند در آنجا خیلی هم عالی باشد اما حتما و الزاما داستانهای خوبی نیستند. من خودم توئیتهایی از جوانانمان میخوانم که باور کنید از یک رمان منتشر شده هم پرمغزتر است اما داستان نیست به هر حال.
* خود شما تا به حال درباره انگیزههای داستاننویس شدن شاگردانتان با آنها صحبت کردهاید؟
راستش نه. فکر میکنم کسی که آنقدر مغزش معیوب باشد که از میان همه کارهای دنیا به سمت نویسندگی تمایل داشته باشد دیگر نباید از او درباره چراییاش سوال کرد! چرایی ندارد؟ جنون. من فکر میکنم وقتی کسی از بین همه امکانات هنری سراغ نوشتن میآید و از همه شکلهای نویسندگی به سراغ داستان، حتما عاشق آن است. او میتوانست برود دنبال فیلمنامه نویسی که هم درآمد بهتری داشت و هم شهرت بیشتری برای او به همراه داشت.
پرتیراژترین کتابی که از من منتشر شده، حدود هشت هزار نسخه شمارگان داشته است اما امروز راحت میشود جوانانی را دید که صفحه اینستاگرامشان ۱۰ هزار بازدیدکننده دارد. پس باید خیلی کند ذهن باشیم که نویسندگی را راهی برای مشهور شدن بدانیم.* به نظر شما کسی که نویسنده میشود و یا در این راه قدم بر میدارد با نشانهها و علائم خاصی شناخته میشود. یعنی نویسنده بودن و نویسندگی نشانههای خاصی در فرد ایجاد میکند؟
من در کتاب «حرکت در مه» فصلی را به این مساله اختصاص دادم. طبق نظریه تیپشناسی بریگز مایرز، چیزی بین ۲۰ تا ۲۵ درصد مردم کره زمین قطعا استعداد داستاننویسی دارند. ولی این استعداد هر چقدر هم مهم باشد دلیلی بر نویسندگی نیست. بارها گفتهام اگر استعداد نداشته باشی، خودتان را هم بکشید، نویسنده نمیشوید اما اگر استعداد داشته باشید فقط باید خودتان را بکشید تا نویسنده شوید!
من در کتاب توضیح دادم که این استعداد چه ویژگیهایی را دارد. بعد از کشف استعداد به ویژه در جایی مثل ایران باید کلی شاخصههای دیگر داشت تا داستان نویس شد. نویسندگی و نویسنده شدن یعنی گذشتن و گذر کردن از خیلی از مواهب زندگی و این یعنی عاشق نوشتن بودن. خیلیها فکر میکنند داستاننویسی راهی است برای مطرح شدن اما شهرت آخرین موهبتی است که یک داستاننویس در ایران میتواند به دست بیاورد.
* یعنی نویسندگی را ابزاری جدی برای مطرح کردن شخصیتی هم میدانید؟
کسی که با رویکرد شهرت، نه تنها در ایران بلکه در جهان، رو به داستاننویسی میآورد آدمی کندذهن است و به همین دلیل قطعا داستاننویس خوبی هم نخواهد شد چون راههای بسیار بهتری برای شهرت وجود دارد. بگذارید مثالی بزنم. من نزدیک به ۲۵ سال است در فضای ادبیات ایران هستم. پرتیراژترین کتابی که از من منتشر شده، حدود هشت هزار نسخه شمارگان داشته است اما امروز راحت میشود جوانانی را دید که صفحه اینستاگرامشان ۱۰ هزار بازدیدکننده دارد. پس باید خیلی کند ذهن باشیم که نویسندگی را راهی برای مشهور شدن بدانیم.
مگر اینکه معنای مطرح شدن را این بدانیم که اهل ادب شما را بشناسند. که البته این اهمیت ندارد. کتاب را باید مردم بخوانند نه اهل ادب. البته اینکه از راه ادبیات فردی مطرح بشود امر غیرممکنی نیست اما اینکه کسی برای مطرح شدن بخواهد روی به ادبیات بیاورد تنها نشانه کندذهنی است.
من بر این باورم نویسندگی ذاتیتر از حتی خود انسان بودن است. شما اول نویسندهاید و بعد آدمیزاد. این همان معنای استعداد است. نویسندگی و امر هنری چیزی نیست که شما تصمیم بگیری که بهش وارد بشوی. چیزی است که سراغ شما میآید و تا شما را تصاحب نکند فراغت حاصل نمیکند. شما فاتح جهان هنر نیستید. شما سرزمین فتح شدهی الهه هنرید. اما به یقین باید چنان ایثار و تلاش عظیمی بکنید که خدایگان هنر شما را مستحق حمله بدانند. در کتاب حرکت در مه تا حدودی روشن کردم چگونه تلاشی و چگونه ایثاری.