فرهنگ امروز/ محسن آزموده:
کریم مجتهدی در ٨٧ سالگی همچنان کار میکند و کتاب مینویسد. همکاران جوان او در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شاهدند که هر روز به طور منظم و به سیاق ایمانوئل کانت، فیلسوفی که بیش از همه دربارهاش نوشته، سر کار حاضر میشود و با جدیت و علاقه روی مقالهها و کتابهای تازهاش کار میکند. او متعلق به نسلی از استادان فلسفه در ایران است که در کنار نامهایی چون رضا داوری اردکانی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، محسن جهانگیری، جلال الدین مجتبوی و... به دعوت یحیی مهدوی چهره نامدار گروه فلسفه دانشگاه تهران به این گروه گام نهاد و از میانه دهه ١٣٤٠ تا سال ١٣٨٢ در گروه فلسفه دانشگاه تهران به تدریس فلسفه پرداخت. اگرچه تدریس او در فلسفه به دانشگاه تهران محدود نشد و در مراکز علمی دیگری چون دانشگاه علوم تحقیقات نیز درس فلسفه داده است. مجتهدی در گروه فلسفه دانشگاه تهران به تدریس فلسفه کانت، دکارت، لایبنیتس و هگل پرداخت. او همچنین به فلسفه قرون وسطی از حیث تأثیری که بر اندیشه مدرن داشته علاقمند است. او در طول این سالها کتابهای فراوانی نگاشته که بسیاری از آنها به خصوص در زمینه آموزش و تدریس فلسفه در نوع خود نخستین محسوب میشوند و همچنان برای دانشجویان فلسفه راهگشا و قابل استفاده هستند، آثاری چون «فلسفه نقادی کانت»، «فلسفه در قرون وسطی»، «فلسفه تاریخ»، «دکارت و فلسفه او»، «پدیدارشناسی روح بر حسب نظر هگل»، «درباره هگل و فلسفه او»، «فلسفه در آلمان»، «افکار کانت»، «افکار هگل»، «لایب نیتس و مفسران او» و... ... که از نظر آموزشی در سطوح متفاوتی قرار میگیرند. مجتهدی همچنین آثار ارزشمندی درباره ربط و نسبت فلسفه جدید با فلسفه ایرانی- اسلامی و فرهنگ ایرانی نگاشته که بسیار ارزشمند و قابل توجه است، کتابهایی چون «آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب» و «سیدجمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید». از مجتهدی به تازگی نیز کتاب «فیلسوف دانشجو است» از سوی نشر کرگدن منتشر شده که مجموعهای از مقالات و گفتارهای اوست که در طول سالهای متمادی در نشریات یا محافل علمی ارایه شده است. به همین مناسبت در دفتر نشر کرگدن با حضور شماری از استادان جوان فلسفه، مراسم رونمایی این کتاب برگزار شد که گزارش اختصاصی آن از نظر میگذرد.
فلسفه همان فرهنگ است
کریم مجتهدی در ابتدای بحث به مباحث کتاب «فیلسوف دانشجو است»، اشاره کرد و گفت: موضوع مقالات این کتاب بسیار متنوع است و گاهی چنان پراکنده گویی در آن زیاد است که گویی نویسنده عجله دارد و میترسد سخنش بیان نشود. اما در واقع چنین نیست. نوشتههایی که در این کتاب گرد هم آمده است، مربوط به ١٠ سال گذشته است و برخی از آنها در مطبوعات و نشریات منتشر شده و برخی نیز متن سخنرانیهایی است که البته بعدا آنها را ویرایش کردهام؛ ضمن آنکه در حاشیه به محلی که این سخنرانی در آن ایراد شده، اشاره کردهام. برای مثال گفتاری راجع به قلب که خیلی کوتاه است، در دانشکده پزشکی شیراز ارایه شده است. برگزارکنندگان آن جلسه که برای سخنرانی از من دعوت کردند، توضیح دادند که میخواستند مباحث پزشکی را در حوزههای گوناگون بسط دهند و به این مناسبت در آن جلسه از جنبههایی غیر از پزشکی، مثل جنبه ادبی و فلسفی نیز درباره قلب بحث شد. وی در ادامه با اشاره به تصویر جلد کتاب که یک نقاشی از قرون وسطی است و در آن سقراط و افلاطون با ذهنیت قرون وسطایی به تصویر کشیده شدهاند، گفت: فلسفه همان فرهنگ است. کسانی که کارهای فرهنگی میکنند باید به جزییات توجه کنند و به جوانان این مسائل را آموزش دهند. نیاموختن ظلمی است که شخص به خودش میکند. مهمترین حق در جهان آموختن است. مهمترین حق هر کس زندگی است، اما بعد از آن قطعا مهمترین حق هر انسانی آموختن است. کسی که آموختن را از انسان سلب کند، به او ظلم میکند. نیاموختن ظلم به خویشتن است. تنها جایی که در مقابل زور میتوان ایستادگی کرد، آموختن است. دانستن حق هر انسان است.
هویت ایرانی اراده است
وی در ادامه به یکی از مقالات مفصل کتاب راجع به هویت ایرانی پرداخت و گفت: در این مقاله با سه روش از اصل هویت بحث میشود؛ روش اول منطقی است. هویت از «هو هویت» به معنای این همانی آمده است. این همانی یک بحث منطقی و در کنار اصل عدم تناقض جزو اصول اولیه منطق است. بر این اساس من چه موقع میتوانم بگویم «من من هستم»؟ به هر حال هر یک از ما دارای ویژگیهایی چون ملیت، قومیت، اهل یک شهر بودن، تحصیلات و... هستیم. اما این ویژگیها چطور ذیل یک هویت واحد درمیآیند؟ این یک بحث منطقی است. اما روش دوم از حیث روانشناسی است، یعنی در مکاتب مختلف روانشناسی در مورد هویت انسان دیدگاههای مختلفی وجود دارد. مثلا در روانشناسی فروید اصل هویت فرد جنبه ناخودآگاه او معرفی میشود. یعنی آن چیزی که درون انسان را تشکیل میدهد و انگیزه درونی اوست و ناخواسته انسان بر اساس انفعالات او شکل میگیرد، ناخودآگاه است. یونگ این ناخودآگاه را جمعی میداند. یعنی مثلا در فرهنگ ما ایرانیان اموری ناخودآگاه هست که در نسل ما بهطور کلی تاثیر میگذارد. به همین خاطر است که بین ایرانیان برخی ویژگیها مشترک است. البته من طرفدار فروید و یونگ نیستم، اما تنها میخواستم اشاره کنم که این دو مکتب با رویکردی روان شناختی هویت انسان را تعریف میکنند. اما روش سوم فلسفی- فرهنگی است. فرهنگ ما هویت ما است. این به معنای فرهنگ ناخودآگاه نیست، بلکه جنبه آگاهانه آن را مدنظر دارد. مثلا تاریخ بر فرهنگ ما اثر گذاشته است. در انتهای مقاله تاکید میکنم که هویت ایرانی اراده است. کسی فقط ایرانی است که بخواهد ایرانی باشد. اگر کسی نخواهد ایرانی نیست. آن ارادهای که ما را وادار میکند که ایرانی باشیم، هویت ما را تشکیل میدهد. اگر فرهنگ این اراده را در ما ایجاد نکند. ما بیشتر میل و اراده هستیم. هابز میگوید انسان میل و حس است. دکارت میگوید انسان فکر و اراده است. این دو سخن به معنایی درست است. دکارت وقتی بر فکر و اراده تاکید میکند، میخواهد روش علمی را بنیانگذاری کند. این اراده همان هویت است. هویت اصلی با دست خود انسان و با خواست و تعصب او ایجاد میشود. البته بحث تحلیلی است.
اراده همراه فکر است
مجتهدی تاکید کرد که بحث او در بخش اول درباره هویت منطقی است و ناظر به اصول اولیه منطق است و سپس به بحث اراده و میل پرداخت و گفت: اراده همراه فکر است و این دو با هم هستند و با هم قدرت میگیرند و با هم تضعیف میشوند. در افراد نابهنجار متوجه شدهاند که تنها فکرشان بیمار نیست، بلکه ارادهشان نیز بیمار است. بنابراین بین این دو ارتباط هست. جایی که انسان ایرانی میشود، به خاطر اراده به ایرانی شدن است. هر کسی میتواند علوم دیگر را بخواند و بداند و با فرهنگهای دیگر ارتباط برقرار کند و حتی در جاهای دیگر زندگی کند. اما تا زمانی که اراده کرده ایرانی باشد، ایرانی است.
استفاده از تعابیر فرنگی اختلال شخصیتی است
وی گفت: ما اگر واقعا وطنمان را دوست داشته باشیم، باقی میماند. یکی از بلاهایی که گریبانگیر ما شده و خودمان هم نمیدانیم چقدر خطرناک است و به سادگی هم نمیتوان آن را پایان برد، به کار بردن کلمات خارجی در زبان فارسی است. اگر دقت کنید میبینید که نوعی اختلال اراده صورت گرفته است. وقتی در تلویزیون خانم روان شناس میگوید «تایم» من با «تایم» شما مطابقت نمیکند، نشاندهنده این است که خودش بیمار است، زیرا تظاهر به علم میکند. این مثالها زیاد است. الان در بقالیهای ما هم به پاکتهایی که در آنها کالاها فروخته میشود، «بگ» گفته میشود! اینکه دیگر نمیخواهد تظاهر به علم کند. اراده او چنین شده است. این نوعی سطحیاندیشی با کلمات خارجی است. امروز در کودکستانهای ما به بچههایی که هنوز نمیتوانند فارسی حرف بزنند، انگلیسی یاد میدهند و برای اینکه مشتری جمع کنند، آن را به عنوان یک امتیاز تلقی میکنند. این امر خیلی ناراحتکننده است و یک اختلال شخصیتی است. البته باید زبانهای دیگر را فراگرفت تا بتوانیم کتابهای انگلیسی را بخوانیم. این خیلی هم خوب است. اما بحث من درباره ناراحتیهای درونی است که شرایط به ما تحمیل میکند.
این استاد پیشکسوت فلسفه در بخش دیگری از سخنانش راجع به کارکردهای سیاسی از هویت گفت: البته بحث من در حد شخص است. یعنی فرد تا وقتی واقعا نخواهد هویتی داشته باشد، به زور نمیتوان هویتی را بر او تحمیل کرد. در دانشگاههای قبل از انقلاب از بحث هویت ملی برای دور کردن مردم از مذهب به کار گرفته میشد. اما فکر میکنم ذهن باید مستقل باشد. دانشگاهها باید کار علمی مستقل بکنند. تعهد به یک معنایی باید همان تخصص باشد. کسی که تخصص نداشته باشد، چطور میتواند تعهد داشته باشد. تعهد وقتی با تخصص همراه شود، مفید میشود. کسی که متعهد است اما طب نمیداند، در زمینه پزشکی کاری نمیتواند بکند اما اگر کسی واقعا طبیب باشد و متعهد، بسیار تاثیرگذار است.
شهامت داشتن در شناخت است
وی گفت: شهامت داشتن این نیست که انسانها متهور باشند و هر چه به ذهن شان میرسد بگویند. شهامت داشتن در شناخت است یعنی درست بشناسند. شهامت موقعی بروز میکند که فرد یک مساله را درست بشناسد. یکی از مشکلات ما این است که میخواهیم مسائل را حل کنیم، اما آنها را به درستی طرح نمیکنیم. شهامت در اینجا به معنای طرح درست مساله است. شهامت انسان در یک تحقیق این است که درست بشناسد. شهامت در یادگیری است، اینکه انسان یک مساله را به درستی دنبال کند و آن را یاد بگیرد. مفهوم فیلسوف دانشجو است در عنوان این کتاب از همین جا برمیآید. این شعار من است و به این معناست که اگر یک استاد فلسفه روحیه دانشجویی نداشته باشد، نمیتواند فلسفه تدریس کند. فقط به کلاس میآید و چند اصطلاح و تعبیر خارجی به کار میبرد و دانشجو نیز آنها را بر میگیرد و در جاهای دیگر تکرار میکند. در حالی که فلسفه این نیست. سقراط این کار را نمیکرد. سقراط حتی درس نمیداد و سوال میکرد. مثلا در رساله لوسیس سقراط چند نفر از آشنایان را میبیند که در مسیری گام برمیدارند. از ایشان میپرسد کجا میروید؟ آنها میگویند رهایمان کن، میخواهیم دوستانمان را ببینیم. سقراط میگوید اصلا دوست یعنی چه؟ دوستی یعنی چه؟ اصلا سقراط درخشان است. در همان رساله دفاعیه میبینیم که سقراط را به محکمه آوردهاند. میخواهند او را بکشند. به او اتهام میزنند که ذهن جوانان را نسبت به خرافات آتنی ضعیف کرده است. این حرف درست است. اما سقراط در این مجلس از خودش دفاع نمیکند و بحثی فلسفی پیش میکشد. معلمی و معلم بودن نوعی دانشجو بودن است. جویندگی دانش است. شخصا فکر میکنم باید خیلی چیزها را یاد بگیرم. خود تدریس میتواند آموزشدهنده باشد. تحصیل و تدریس به جامعه روح میدهد.
مجتهدی در ادامه به بحثی در کتاب مغولها راجع به خواجه نصیرالدین طوسی اشاره کرد و گفت: در اواخر زندگی خواجه نصیر که هولاکو سمت دریاچه ارومیه رفته، خواجه نصیر در مراغه تنهاست. به نظر من میشود تصور کرد که خواجهنصیر در روزهای پایانی با خودش تصور میکرده که آیا اجر این همه تلاش و زحمت و کار این است که چشمانم نبیند و دستانم بلرزد و زانویم نیرو نداشته باشد؟ پاسخ خواجه نصیر چنین است که خیر، چنین نیست. حق من یادگیری است و اجرش این است که دوباره آن را ادامه بدهم. تقریبا همه بزرگان ما چنین سختیهایی دیدهاند و تلاش شان را ادامه دادهاند. مثلا ابنسینا رساله حی بن یقظان را به خواسته شاگردش جوزجانی در زندان نوشته است.
هویت امری ارادی است
وی همچنین در پاسخ به پرسش یکی از حاضران این نشست در زمینه تلقیهای مختلف از مفهوم هویت ایرانی و مطلوبیت این مفهوم گفت: هویت را نمیتوان به حد تعریف کرد. یعنی یک تعریف ثابت از هویت نمیتوان ارایه کرد. حتی به حد ناقص نیز نمیتوان کرد. هویت مجموعهای از صفات یا خاصه مرکبه است که در مجموع امری را روشن میکند.
برخی از این صفات عبارتند از تاریخ، زبان، فرهنگ، ادبیات، اعتقادات، رسوم زندگی و خانوادگی. بنابراین هویت مفهومی مبهم است که چه بسا جنبه ساختگی نیز داشته باشد. اما این مجموعه انکارناپذیر است. به نظر من هویت مفهومی نیست که بتوان آن را در یک جمله بیان کرد. به همین خاطر است که گاهی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. مثلا فرانسویهایی که در شمال آفریقا بودند، در کتابهای درسی برای سیاهان آفریقایی از تعابیری چون «اجداد ما گل ها» یا «شعرای ما لامارتین» یاد میکردند. اینها نمونهای از سوءاستفاده برای هویتسازی است. اما به هر ترتیب هویت انکارناپذیر است. به همین خاطر است که هویت امری ارادی است. فرد اگر بخواهد میتواند هویتی را انتخاب کند.
دانستن واقعی یعنی عمق
این استاد فلسفه ارادی بودن هویت را امری متعلق به جهان جدید نخواند و گفت: حتی در ارسطو شاهد سخن گفتن از نژاد یونانی در برابر بربرها هستیم. بنابراین همیشه کمابیش بحث از هویت بوده است. مثلا در میان مغولها دهها قوم و قبیله داریم که سالهای سال با هم میجنگیدند. اما چنگیز لفظ مغول را تحمیل میکند و همه این قبایل و اقوام را ذیل یک مفهوم واحد اتحاد میبخشد. او میگوید آنها که مغول نیستند، طعمه مغولها هستند. او عمدا این کار را میکند و این بسته راه میافتد. چنگیز یتیم بود و پدرش کشته شده بود. او فردی بدبخت و فقیر بود که در کوهها عبادت میکرد و شمنها را میپرستید. اما بعد با اراده شخصی همه این اقوام پراکنده و ستیزهجو را متحد میکند. این مساله را رنه گروسه در کتاب امپراتوران صحرا به خوبی نشان میدهد. البته این وحدت امری سیاسی نیز هست و باعث میشود که این قبایل در اتحاد با یکدیگر ارتقا و پیشرفت کنند.
مجتهدی با توجه به این مساله که انتخاب یا اراده برای تعیین هویت میتواند امری جمعی نیز باشد، در پاسخ به این پرسش که ایرانی بودن چیست، گفت: باید مجموعهای از صفات را در نظر گرفت. منطقا نمیتوان تعریف تام و تمامی از ایرانی بودن ارایه کرد. ایرانی بودن امری متغیر و متحول در طول زمان است. اگر از نظر فردی گزینشی باشد، تنها شخص است که میتواند هویت خود را انتخاب کند. وی در پایان گفت: درست دانستن خیلی مهم است. تنها ادعا کردن به دانایی یک شگرد است. اما دانستن واقعی یعنی تا عمق بحث را فهمیدن.
روزنامه اعتماد