به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ بازار ترجمه به زعم بسیاری از اعالی فرهنگ، بازار آشفتهای است... نبود قانون کپی رایت، اقدامات همزمان مترجمان و برگردان کارهای تکراری، کپی کاری و سریع کاری و انتخاب و گزینش آثار بی کیفیت از ویژگیها و کاستیهای بازار ترجمه در ایران است.
احمد پوری به هنرآنلاین میگوید: من قبل از همه چیز مهمترین آسیب را در کم سوادی مترجم در زبان مبدا میدانم و همین طورنداشتن تسلط در ریزهکاریهای ترجمه. عامل دیگر هم افق نبودن مترجم با مولف است، به این معنا که به عنوان مثال وقتی من با دنیای شعر فاصله دارم و در این مقوله حتی در زبان بومی خودم نیز مشکل دارم نباید دست به ترجمه شعر بزنم، حتی اگر کاملا به زبان مبدا تسلط داشته باشم. سومین عامل را هم دنبال جنجال و میل بازار بودن میدانم.
او توضیح میدهد:برای نمونه کتابهای "هری پاتر" در دنیا خیلی سریع معروف شدند و در اینجا یکسری ناشر به سرعت درصدد ترجمه این آثار برآمدند که عمدتا نیز از مترجمان جوان و کم سابقه استفاده میکنند. در این موارد ناشر چیزی که برایش اهمیت دارد سرعت ترجمه است و حتی این مورد تجربه شده است که یک کتاب را به 10 قسمت تقسیم میکنند و هر کسی به سراغ یک بخش میرود و ممکن است روزی 18 ساعت وقت بگذارند تا هر چه سریعتر کتاب روانه بازار کتاب شود. هر چند به نظر من این مسئله چندان در حوزه ترجمه تاثیرگذار نیست و ترجمههای خوب همیشه ثابت کردهاند که جای خود را در میان اهالی مطالعه پیدا میکنند.
محمود حدادی رونویسی از ترجمه دیگران را نوعی دستبرد میداند که ناشی از رفتارهای بیمارگونه است و به ایسنا میگوید: چنین پدیدهای احتمالا وقتی پیش میآید که اقبال به کتاب در جامعه افت کند و کتاب از متن جامعه به حاشیه رانده شود. در آن صورت مانند هر پدیده حاشیهای آسیبپذیر میشود. او میگوید: در گذشته به خاطر نبود امکانات رسانهایِ، دستبرد به حاصل کار هنری دیگران آسانتر بود. حتی ممکن بود کسی به نام یک نویسنده پُرآوازه کتابی بنویسد و در شهر دیگری به چاپ برساند و از قِبَل آن به آوازه، ولو آوازهای جعلی برسد و احیانا به درآمدی هم. امروزه با تسلط اطلاعاتی اینترنت بر همه شئون علمی و فرهنگی جهان، چنین دستبردی بسیار دشوار و بسا بیهوده است و اقدام به آن را بیشتر باید ناشی از رفتاری بیمارگونه دانست. اگر جامعه در همه سطوح علمی و فرهنگی سالم باشد و نویسندگان و مترجمان به قدر زحمت خود قدر ببینند و تامین باشند، هوس چنین ماجراجویی کمتر به سر کسی میزند.
سهیل سمی، دیگر مترجم معاصر درباره وضعیت اقتصادی در این حوزه به ایبنا میگوید: من ماندهام و نیازهای برآورده نشده هرروزه زندگیام. آنهم نه نیازهای خاص؛ بلکه نیازهای اولیه و بسیار ابتدایی. حال، حق ندارم کاری مثل "چرا عاشق میشویم" را ترجمه کنم؟ به امید اینکه تجدید چاپ شود و از رنج اقتصادی و روحیای که میکشم کم شود؟ تازه همان را هم به دلیل شرایطم واگذار کردم و حالا هیچ عایدیای از تجدید چاپش ندارم.
او میگوید وقتی برای یک کتاب کلی وقت میگذارم و حتی پول خریدن عینک ندارم تا چشمم اذیت نشود، حق ندارم به امید تجدید چاپ کاری دست به ترجمه بزنم؟ وقتی رمان "نکسوس" هنری میلرممنوع الچاپ شد و من در عین ممنوعیتش، نشستم و "مدار راسالسرطان" میلر را ترجمه کردم؛ وقتی رمان "نوسترومو" جوزف کنراد، با آن زبان متکلفش، را ترجمه کردم و... حالا در 47 سالگی کارم شده اینکه شب و روز از خودم بپرسم: آیا با انتخابم به خودم و خانوادهام خیانت کردهام یا نه؟