به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ آنچه بیش از هر چیز در آثار گرگوری کرودسون، عکاس آمریکایی، نظر را جلب میکند، سکوت غریب و سنگینی است که بر آثار او سایه افکنده است. در آثار او، هیچکس سخنی نمیگوید، هیچکس نه میخندد و نه حتی تبسمی بر لب دارد. زیبایی و اندوه، توأمان در آثار او حضور دارند. آدمها تنها یا جفتجفت در افکار خود غرق شده یا به خواب فرو رفتهاند. کرودسون با دقت تابلوهای خود را میسازد و سپس آنها را در نوری نرم و لطیف، چه واقعی و چه ساختگی، غرق کرده و آنگاه عکس را میگیرد. در عکسهای او، چیزی رخ داده یا در شرف رخدادن است؛ اما دقیقا نمیدانیم داستان از چه قرار است. کرودسون بر این باور است که این برای ساختن یک تصویر زیبا کافی نیست. باید چیز دیگری نیز در کار باشد، «جریانی مخفی از امری روانشناسانه یا خطرناک؛ یک میل یا ترس پنهان». کرودسون را در گالری عکاسان لندن ملاقات کردم. برای نخستین بار، همه گالری به آثار یک عکاس واحد اختصاص یافته است. در کانون نمایشگاه، عکسهای اخیر او با عنوان «کلیسای کاجها» قرار دارد که در مناطق روستایی برکشایر در غرب ماساچوست عکاسی شدهاند. خانوادهاش وقتی او بچه بوده در آنجا کلبهای داشتهاند و او از آن زمان به بعد گاهگاه برای تفریح به این منطقه میآمده است. کرودسون برای گرفتن این عکسها، روزهای متمادی در جستوجوی لوکیشنهای موردنظرش در آن اطراف میگشته است. او میگوید: «لوکیشن، لوکیشن، لوکیشن از اهمیتی دوچندان در عکاسی برخوردار است».
مبهم، با پایانی باز
کرودسون همواره از شهرهای کوچک آمریکا در عکسهایش بهره گرفته است اما اخیرا به مناطق روستایی دورافتادهتر روی آورده است. او همواره جذب چیزهای عادی، ناشناس و بیزمان شده و ترجیح میدهد مخاطب نتواند مکان و زمان تصاویرش را دقیقا تشخیص دهد. با مجموعه «گرگ و میش» (٢٠٠٢-١٩٩٨) و استفاده از نورپردازی سینمایی بود که کرودسون شهرتی برای خود دستوپا کرد. او برای تصاویرش، از متخصصان نورپردازی سینمایی، تجهیزات و ادوات صحنه از قبیل ماشینهای ساخت باران، مه و هر چیز دیگری بهره میگیرد تا بتواند حسوحال موردنظرش را خلق کند. او به جای کشیدن استوری بورد، برای هر عکس توضیحی یکصفحهای مینویسد و عنوانهایی ساده انتخاب میکند: «زنی در کنار تخت»، «زنی در ماشین پارکشده»، «زن حامله بر روی کاناپه». در تصویر «پدر و پسر»، مردی میانسال، برهنه بر روی تختخوابش دراز کشیده درحالیکه لحاف بخشی از بدن او را پوشانده است. بهنظر به سقف خیره شده است. تشخیص زنده یا مردهبودنش، سخت است. در آینه کنار تخت، انعکاس پسر جوانی را میبینیم که کنار بستر پدرش نشسته و نیمی از چهرهاش در تاریکی است؛ اما آیا از پدرش پرستاری میکند یا به عزای پدر نشسته است؟ این یکی از همان تصاویر کلاسیک رمزگونه کرودسون است؛ پر از ابهام و با پایانی باز.
تجربه عجیب کرودسون
کرودسون در مقام پسر یک روانکاو آمریکایی، انسانی خوشرو، متفکر و خوشصحبت است. او بخشهایی از داستان زندگیاش را قبلا گفته است ولی هنوز جزئیات جالبی وجود دارد. او که بزرگشده بروکلین نیویورک است، به خاطر چپدستبودن و مشکل اختلال جنسی، دوران سختی را در مدرسه پشت سر میگذارد. پدرش جلسات درمانی بیمارانش را در زیرزمین خانهشان برگزار میکرده و او با چسباندن گوشش به کف خانه، تلاش میکرده حرفهایشان را بشنود. هرچند او هیچگاه چیزی جز یکسری زمزمزه و نجوای گنگ نشنید، اما این تجربه برای او بسیار تأثیرگذار بود. خودش میگوید که در آثارش، حسی از رمزوراز و امری ممنوعه دیده میشود؛ چیزی که شاید یادآور همان تجربه گنگ و عجیب فالگوشایستادن در دوران کودکیاش باشد. کرودسون در کودکی میخواسته مانند پدرش روانکاو شود ولی وقتی پدرش در سال ١٩٧٢، او را به دیدن نمایشگاه آثار دایان آربس در موزه هنر مدرن میبرد، همهچیز عوض میشود. ٤٥ سال بعد از آن روز، کرودسون هنوز کاملا آن روز را به خاطر دارد؛ این لحظهای سرنوشتساز در زندگیاش بوده است که باعث میشود قدرت بالقوه عکس را دریابد.
در جستوجوی کمال
در آخرین مجموعه بزرگ عکس کرودسون با عنوان «زیر گلهای رز» (٢٠٠٣-٢٠٠٨)، بیشتر با صحنههایی بیحرکت و استودیویی مواجهیم. درحالیکه کرودسون برای این مجموعه از بازیگرانی مانند جولیان مور، تیلدا سوئینتون و ویلیام اچمیسی بهره میگیرد، برای مجموعه «کلیسای کاجها»، به سراغ مردم محلی، دوستان و آشنایانش میرود. ما در تصاویر کرودسون، با بدنهای بسیاری مواجهیم که به شکلی خاص به تصویر کشیده شدهاند. تشخیص هنرمندانی که کرودسون از آنها تأثیر گرفته است، کار چندان سختی نیست. در عکاسی، باید از دایان آربس و واکر اونز نام ببریم (او اسم پسرش را واکر گذاشته است). در سینما، هیچکاک و دیوید لینچ منشأ الهام او بودهاند (او از فیلمهایی مانند «سرگیجه»، «مخمل آبی» و «شب شکارچی» ساخته چارلز لفتون نیز نام میبرد). در نقاشی، بدون شک باید او را متأثر از ادوارد هاپر بدانیم. وقتی در توصیف آثارش، آنها را «کامل و بیعیبونقص» میخوانم، میخندد و میگوید: «کامل کلمه موردعلاقه من است. تصاویر من در تلاقی خواست من برای خلق چیزی کامل و عدم امکان آن قرار دارند». در فیلمی به کارگردانی بن شاپیرو با عنوان «گرگوری کرودسون: مواجهات کوتاه»، کرودسون میگوید که به اعتقاد او، «هر هنرمندی یک داستان اصلی برای گفتن دارد. تقلای [هدفمند] گفتن و بازگفتن مکرر این داستان در قالبی تصویری و تلاش برای بهچالشکشیدن آن داستان است.
منبع: edition.cnn.com