شناسهٔ خبر: 51029 - سرویس دیگر رسانه ها

نیم‌نگاهی به غرب و غرب‌زدگی نزد فردید/ نظریه‌ اسماء الله تاریخی

شاید بتوان گفت شناخت آرای سید احمد فردید، مستلزم فهم نسبت آنها با مفهوم غرب وغرب زدگی است. به مناسبت سالگرد درگذشت او، در گزارش پیش رو غرب وغرب‌زدگی در نگاه این اندیشمند بررسی شده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ موافق و مخالف فردید، شناخت آرای او را به ویژه آن‌چه در نسبت غرب و غرب‌زدگی است که شاید بتوان گفت همه‌ آرای او در نسبت با این‌دو معناست، لازم و ضروری می‌دانند. در این‌باره می‌توان با برخی هم‌سخن شد و در ضرورت شناخت او و آرایش گفت: « ... زیرا [او] کسی است که بیش از بیست سال، آن هم در بحرانی‌ترین سال‌های گذار تاریخی ما، سرراست یا ناسرراست، بر ذهنیت بخشی بااهمیت از جامعه‌ روشن‌فکری ما حکومت کرده‌است. از این راه، همچنین خود را و جامعه‌ خود را و معنای حضور تفکر و فلسفه را در آن دوران بهتر می‌توانیم بشناسیم.» در پی، به مناسبت بیست و سومین سالگرد درگذشت سید احمد فردید، «غرب و غرب‌زدگی» در نگاه این اندیشمند معاصر به اجمال گزارش می‌شود؛

نوشتن از دیدگاه فردید درباره‌ غرب و غرب‌زدگی کاری بس دشوار است. زیرا او را کتاب یا مقالاتی کم‌شمار است و از این رو به فیلسوف شفاهی مشهور شده (منوچهری/ ۴۳ و هاشمی/ ۵۱) و آن‌چه از او و آرای او هست سخنان شاگردان، نزدیکان و به طور کلی مرتبطان با ایشان است و گاه در میان این سخنان که درحقیقت تفاسیر فردید است، اختلاف و گوناگونی‌هایی یافت می‌شود.

به‌ویژه که فردید مریدانی سینه‌چاک و غلوگو دارد که او را تا جامع معقول و منقول و مرشد کامل بالا می‌برند (هاشمی/ ۱۹) و معاندانی بداندیش و بدخواه دارد که او را تا فاشیستی هیتلری و نادانشمندی فریبا فرومی‌کاهند (همو/ ۲۱). پس نبود منابع و مآخذ قابل اعتماد کار تحقیق را دشوار می‌کند. از سوی دیگر همان‌گونه که برخی از پژوهشگران در آرای فردید می‌گویند رمزگشایی از زبان او بسیار دشوار و سخت است. به‌ویژه که زبان او آمیزه‌ای از زبان دشواریاب هایدگر و ادبیات پررمز و راز عرفان اسلامی است (منوچهری/ ۴۷).

از سوی سوم فردید چندان در شرح نظرهای خود تلاش نکرده و به تعبیر برخی تنها ذکر نکته‌ها و مسائلی را مکرر می‌کرده‌است (همو/ ۵۱). از سوی چهارم عدم انسجام در کلمات ایشان و بهره‌گیری از آموزه‌های سنت‌های گوناگون و سعی در جمع میان آن‌ها که شاید ممکن نباشد (همو/۵۲)، نیز کار فهم نظرهای فردید را سخت و دشوار می‌سازد، بلکه پژوهش‌گر را به این نتیجه می‌رساند که اندیشه‌ی او چندان اصالتی ندارد و از منطقی برخوردار نیست یا به تعبیر برخی تکه‌دوزی (همو/ ۵۰) آرا و افکار غیرقابل جمع ابن عربی، هگل و ارسطو است!

غرب و شرق فردیدی

غرب و در برابر آن شرق در اندیشه‌ فردید نقشی محوری دارد بلکه ستون فقرات اندیشه‌ اوست. در نظر فردید شرق و غرب هر دو دارای ذات اند (شریعتی). به‌اجمال می‌توان گفت که شرق فردید چیزی جز حق و حقیقت (دیباج/ ۱۵۶) نیست و غرب او همان باطل است. شاید از زبان فردید بتوان آیه‌ ذلک بأن الله هو الحق وأن ما یدعون من دونه الباطل (لقمان/ ۳۰) را در شرح شرق و غرب و تقابل آن‌دو خواند. البته شرق فردید قطعا به معنای متداول سوسیالیسم یا کمونیسم یعنی چپ سیاسی نیست، بلکه او اگرچه آن‌را در برابر راست سیاسی به صراط مستقیم نزدیک‌تر می‌داند اما مخالف و منتقد آن است و آن را شعبه‌ای از غرب می‌شمارد.

اما شرق و غرب نزد او جغرافیایی نیست. اگرچه در ظاهر آن نیز بی‌مناسبت با مراتبی از شرق و غرب مقصود فردید نیست، اما او معتقد است که شرق و غربی در کار نیست، بلکه همه غربی‌اند و این تقسیم شرقی و غربی جغرافیایی خود نیز غرب‌زده است (دیباج/۲۹۹ و ۴۰۳). می‌توان به بیان برخی شرق و غرب فردیدی را ساحت‌هایی فکری دانست اما ساحت فکر تنها شأنی از شئون شرق و غرب فردیدی است.

اگر با زبان فردید سخن بگوییم شرق مساوق حضور وجود و حقیقت و غرب مساوق غیاب وجود و حقیقت است و اگر با اصطلاحات اشراقی به بحث بپردازیم، غرب معادل ظلمت و شرق معادل نور است. خود فردید در عباراتی که از او نقل شده غرب و طاغوت و شرق و الله را یکسان می‌گیرد. این تعابیر آیه‌ مبارکه‌ الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور والذین کفروا أولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات (بقره/ ۲۵۷) را به ذهن متبادر می‌کند. به طور کلی از دیدگاه فردید شرق، طلوع خورشید حقیقت و غرب غروب آن است (همو/ ۱۵۶).

غرب و وحی و دین

فردید وحی را اصل و اساس می‌داند، زیرا آن ملازم تعبد الله است (دیباج/ ۱۸۹ و ۳۲۱) و در برابر آن عقل بشری وحی‌گریز، بلکه وحی‌ستیز که از آن به خودبنیاد تعبیر می‌کند (همو/ ۱۷۳) است که در همه چیز خود را محور و مدار می‌داند (همو/ ۲۴۴ و ۲۴۸). در این‌جا نیز غرب معنا می‌یابد و آن چیزی نیست جز بشریتی که وحی را نمی‌پذیرد و بلکه انکار می‌کند و با این کار از طاعت الله و تعبد او خارج شده و به طاغوت پیوسته‌است (همان). فردید حقوق بشر را مظهر غرب و انکار حقیقت وحی می‌داند (همو/ ۴۳۶). او با صراحت وضع قوانین و تقنین در جهان کنونی را علیه وحی و انکار آن بلکه عین طاغوت انسانی می‌شمارد (همو/ ۲۵).

می‌توان از زبان او آیه‌ مبارکه‌ أرأیت من اتخذ إلهه هواه (فرقان/ ۴۳) را خواند که قانون‌گذار و اله او هوا یا به تعبیر فردید نفس اماره (إن النفس لأمارة بالسوء (یوسف/) است (همو/ ۳۹۸ و ۴۰۰). از نظر او دوران جدید نزاع دین یا وحی با زندقه و کفر است (همو/ ۲۳۴). اصالت وحی از دیدگاه فردید را می‌توان از جهتی دیگر (به تعبیر مشهور فلسفی) نیز بررسی کرد. وحی در حقیقت علمی حضوری بلکه حضور صرف و نحوی از انحای وجود است (همو/ ۲۶۷) و آن در برابر علم حصولی اساس بلکه مبنای علم حصولی است، زیرا بازگشت علم حصولی به عمل است و رجوع نفس عمل به حضور است (همو/ ۲۶۶). البته این‌که علم حضوری پایه و اساس علم و معرفت است و رجوع علم حصولی نیز به آن است مسئله‌ای مشهور در میان حکیمان اسلامی دست‌کم پس از ملاصدراست.

غرب یا طاغوت

واژه‌ طاغوت در جای جای کلمات فردید یافت می‌شود. البته او آن را هم ریشه‌ طغیان نمی‌داند و صاحبان این نظر را تخطئه می‌کند (دیباج/ ۲۳۳) بلکه او معتقد است این واژه که در اوستا نیز آمده‌است، ریشه‌ای قدیم در زبان‌های هندو- اروپایی دارد و آن همان تئوس و زئوس خدای خدایان یونانی است (همو/ ۷۵ و ۲۳۱). او آن را خدای امروز غرب که دیو مطلق است (همو/ ۲۳۲) می‌داند.

او معتقد است که سیر بشر قرن بیستم (به طور کلی امروزی) به سمتی است که طاغوت محض جایگزین الله شود (همان). او کمال مای بشری را در طاغوت می‌بیند و ندای أنا الطاغوت بلکه نحن الطاغوت بشر کنونی را که در ... پس [من] هستم دکارتی متجلی است (همو/ ۲۳۴) می‌شنود. او تمام تاریخ فلسفه‌ جدید را طاغوت شدن انسان می‌داند (همو/ ۲۳۵). فردید فرعون و ملأ فرعون را که در قرآن آمده‌است امپریالیسم و مصداق طاغوت می‌داند (همو/ ۳۲۳). او درباره‌ طاغوت به ذکر و تفسیر آیات قرآن که این واژه در آن آمده‌است می‌پردازد و نظر خود را بر آن‌ها تطبیق می‌کند.

غرب یا نفس اماره

فردید بنیاد هستی و خویشتن خویش بشر امروز را نفس اماره می‌داند (دیباج/ ۴۰۰ و ۴۰۱). نفس اماره همان بت نفس انسان است که فردید سوژه را معادل آن می‌داند (همو/ ۳۸۵). فردید معتقد است که در دوره‌ جدید ندای نفس اماره جای ندای الله را گرفته است (همو/ ۱۹۰). بشر از نظر او در فتنه و فسون نفس اماره و شیطان است (همو/ ۲۸۶). او دوره‌ جدید انسان را مظهر نفس اماره می‌داند (همو/ ۱۸۸). در نگاه او نفس اماره به دو گونه‌ی ۱. نفس اماره‌ فردی و ۲. نفس اماره‌ جمعی تقسیم می‌شود (همان). اما این نفس اماره‌ سرکش در عصر جدید به تمامی رخ نموده‌است. از نظر فردید اگر قرون گذشته (دیروز) مصداق و مظهر حب الدنیا (حب الدنیا رأس کل خطیئة) بوده‌اند، جهان امروز مظهر حب النفس است.

غرب یا اومانیسم

اومانیسم یا اومانیته نیز بسیار مورد توجه فردید است. او ترجمه‌ اومانیته به انسان‌دوستی را نادرست می‌خواند (همو/۹۵). اومانیسم از نظر او اصالت وجود انسان است، انسانی که خودبنیاد است (همان) او از یک سو تاریخ جدید را تاریخ شرک و زندقه، تاریخ اومانیته می‌داند (همان) و از سوی دیگر بحران اومانیسم را بحران تمام تاریخ جهان می‌شمارد (همان). اما بشر امروزی را بیش از همیشه خودبنیاد و غرق اومانیته می‌داند (همان). از نظر فردید اومانیسم لازمه‌ غرب و غرب‌زدگی است. او به نقل از مارکس، اومانیته را به معنای آن‌که ریشه‌ هر چیز انسان است معرفی می‌کند (همو/۹۶).

غرب یا متافیزیک

از نظر فردید، متافیزیکی که از یونان آغاز شده‌است (همو/ ۳۵۷) در دوره‌ جدید بیش‌تر از هر چیز اهمیت دارد (همان). او میان متافیزیک و قول به الله اکبر و قرآن تقابل قائل است (همو/۳۶۰ و ۳۶۳). فردید بارها می‌گوید که باید بی‌آن‌که تسلیم متافیزیک شویم از آن بپرسیم و در آن بیندیشیم (همو/ ۳۶۳). او متافیزیک را حوالت تاریخی یا موقوف حوالت تاریخی می‌خواند و هم‌چون پیر و مرادش هایدگر گذر از آن را ضروری می‌داند. از نظر فردید هر فلسفه‌ای متافیزیک است و برخی فیلسوفان با رد متافیزیک باز بر آن اصرار کرده‌اند (همو/ ۳۶۰). از نظر او متافیزیک غفلت از وجود و توجه و اهتمام به موجود است (شریعتی).

غرب و غرب‌زدگی

واژه‌ غرب‌زدگی در اندیشه‌ فردید بسیار پربسامد و اکنون نیز بسیار شایع و رایج است. بسیاری از جمله جلال آل احمد در کتاب غرب‌زدگی آن را از او اخذ کردند. اما غرب‌زدگی نزد فردید اقسامی فراوان اعم از بسیط و مرکب، مضاعف و غیر مضاعف و ... دارد. اما معنای جامع در میان همه‌ این اقسام چیزی نیست جز هر گونه تعلق انسان به غرب! با بررسی کلمات و عبارت‌های فردید در بحث غرب و غرب‌زدگی می‌توان معنای اصلی غرب‌زدگی نزد فردید را، چنان که خود می‌گوید: مخلص کلام ... (دیباج/ ۲۸۲)، در یک عبارت خلاصه کرد: تفکر اگر بنایش این [در هر دوری اسمی آید و اسمی دیگر پوشیده‌شود] نباشد، غرب‌زدگی است (همان) فردید نظریه‌ ادوار تاریخی و تجلی اسمای الهی یا نظریه‌ اسماء الله تاریخی را از عرفان ابن عربی گرفته‌است (دیباج/ ۵۴ و ۲۵۲). این نظریه اساس اندیشه‌ اثباتی و ایجابی او را که به حکمت انسی معروف است، تشکیل می‌دهد (همو/ ۲۳۸ و شریعتی). می‌توان با توجه به این نکته، عرفان اسلامی مبتنی بر وحی و منزه از عناصر یونانی (همو/ ۲۴۲) را از نظر فردید در برابر غرب دانست (همو/ ۲۱).

نتیجه

در پایان باید گفت: با گشتی بسیار کوتاه در بقایای فردید، غرب از نظر او چیزی نیست جز طاغوت، نفس اماره، اومانیسم و متافیزیک! غرب او غروب حقیقت و محجوب شدن وجود و غرب‌زدگی نزد او هر گونه تعلق به غرب است.

*عضو هیأت علمی پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت

منابع و مآخذ

دیباج، موسا: آرا و عقاید سید احمد فردید (مفردات فردیدی)، نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۶

شریعتی، احسان: روزنامه‌ی شرق، ۲۰/۳/۱۳۸۹

منوچهری، بکتاش: فردید از نگاه دیگران، قصیده سرا، چاپ اول، ۱۳۸۸

هاشمی، محمد منصور: هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید، کویر، چاپ اول، ۱۳۸۴