فرهنگ امروز/ بهرام هوشیاریوسفی. دانشیار دانشگاه اسکووده سوئد:
«درباره ققنوس، این موجود افسانهای، گفته میشود که مرغی نادر و تنهاست و جفتی و زایشی ندارد؛ اما هزار سال یکبار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی میافروزد و با سوختن در آتش تخمی از وی پدید میآید که فیالفور آتش میگیرد و میسوزد و از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد میشود... ققنوس در اغلب فرهنگها نماد جاودانگی و عمر دگربار تلقی شده است...». و اما چهبسا که شهرها به خوشاقبالی ققنوس افسانهها نباشند که از میان آتش خودانگیخته، خود را بازبیابند و بازبیافرینند. «بازآفرینی شهری» که امروزه نقل محافل مدیریت شهر در درجات مختلف حکمروایی (Governance) است، آنچنان که سیدمحسن حبیبی، استادتمام [یحتمل بازنشسته] در رشته شهرسازی در دانشکده هنرهای زیبا، دوست دارد آن را تعریف کند، داستان ظرفی خودی است که در آن مظروف دیگری ریخته شده است؛ تو گویی کالبدی کهن قرار است «فرزند زمانه خویشتن» باشد یا زمانه خویش را به فرزندی بگیرد...؛ روایتی گوشنواز که بهسختی بتوان در مقابل آن استدلال کرد...، اما زایش دوباره ققنوس حکایت ما، حائز فراگردی است که بسیار جای گفتوگو دارد؛ چه، عشاق ققنوس تحمل دیدن خاکستر برجایمانده و پرندهای را که نه به ققنوسی مادر میماند و نه قرار است ققنوس دیگر از او زاده شود ندارند... .
اندیشههایی به سخن درمیآیند، صداها در هم میپیچند. بهسختی میتوان از دورترها گفتوگوها را یکبهیک شنید و از هم تمییز داد. باید وارد شهر شد و از میان هیاهوی فطری تهران عبور کرد و شنید؛ ساعت پنج بعدازظهر گویا خبرهایی در خانه هنرمندان است! جلسهای با موضوع «تهران کارگاه ساختمانی؛ کیفیت زندگی» با سخنرانی سیدمحمد بهشتی. نشستهای خانه هنرمندان، هرچند خلوتتر از آن سالها، در آن فضای نوستالژیک و آشنا، خاطره جمعی بسیاری از کسانی است که درباره معماری و شهر اندیشیدهاند، قلم زدهاند، آستین بالا زدهاند و وارد گود شدهاند. امسال تابستان که آسمان آبیتر وطن را زندگی کردهام، گرمای تهران باورنکردنی بود در بطن تموز که البته گرمترین ماه سال هم هست؛ اما انگار از پس اراده تصمیمسازان و تصمیمگیران شهر برای گردهماییهایشان برنمیآید. چون همین امروز [آن روز] قبلتر از این نشست، ساعت دو بعدازظهر هم جلسهای است حوالی ولیعصر و خیابان خدامی. تقریبا رأس ساعت جلسه آغاز شده است. صندلی خالی در دو ردیف گرداگرد میز بلند و کشیده اتاق کنفرانس به زحمت یافت شد. اعضای متعدد پانل با هدایت سیدمحسن حبیبی، مصمماند از اوقات جلسه بیشترین بهرهبرداری بشود: ارائه آخرین پیشرفتهای طرح بازآفرینی فضاهای شهری، همراه با گفتوشنود حاضران در جلسه... . همهمهها، صداها و نگاهها بیآنکه خود متوجه باشند، در عین کثرت به وحدتی میرسند: تلاش برای اهتزاز پرچم «کیفیت» بر فراز شهر!
«سیدمحمد بهشتی» که به اعتقاد بسیاری، پدر معنوی اندیشهمندی در عرصه معماری و شهر است، در جایی میگوید: «امروزه [در لایههای اجتماعی شهرها] «کیفیت» در حال موضوعیت پیداکردن است»؛ وی لابد این امر را حائزاهمیت میداند، چراکه معتقد است چشماندازهای توسعه شهر خصوصا در نیمقرن اخیر از کیفیت خوب، تعاریفی برمبنای کمیت زیاد ارائه دادهاند. مفهوم کیفیت نزد مردم اما امروزه دچار تحول معنایی شده و این یک نقطه عطف تلقی میشود. بر مبنای همین نظر، میتوان گفت که نگاه تصمیمسازان و تصمیمگیران، نیز رویکردهای تهیه طرحهای توسعه شهری، منطبق با این تحولات اجتماعی و شاید براساس یک الزام تاریخی، در حال تغییروتحول بوده و از طرحهای یکسویه متکی بر ارتقای کالبدی، بهسوی طرحهای انعطافپذیر، پایشپذیر، جامعنگر در روابط و سازوکارهای دخیل در امر کیفیت، همچنین قائل به تعدد مراجع و گروههای ذینفع، ذیمدخل و ذیربط، در حال حرکت است...، اما در یک آسیبشناسی اجمالی بر اندیشههای پایهای و روششناسی تهیه طرحهای بهسازی یا ارتقای کیفیت فضاهای شهری باید گفت تحققپذیری طرحها، تحتالشعاع سه پدیده تکرارشونده یا عملا حاصلنشده یا با بازدهی موردنظر همراه نبوده است؛ فقدان نظریهپردازی، عدم واقعنگری در سازوکارها و اقتضائات حکمروایی (Governance) در ایران و بالاخره اقتباس مستقیم از طرحها و روشمندیهای سایر کشورها یا به عبارتی ترجمه عینبهعین روششناسی غرب در شیوههای مداخله در بافتهای شهری.
بسان سایر علوم انسانی، فقدان نظریهپردازی در شهرسازی ایران را باید جدی گرفت؛ این مسئله بهطور عمیقی از یک آسیب فرهنگی در جامعه ایرانی متأثر است. «امیرعلی نجومیان»، نویسنده، نظریهپرداز و نشانهشناس، معتقد است مسئله فرهنگی یکی از مهمترین مسائلی است که باعث شده ما نقد و نظریهپردازی نداشته باشیم. شاید به این دلیل که از نظر زبانشناختی زبان تفکر ایرانی، زبان شعر است، نه نثر. به بیان دیگر ما همچنان تفکر شاعرانه داریم درحالیکه زبان نقد، نثر است. علاوه بر اینکه ما از مفهوم نظریه درک غلط داریم و آن را نمیشناسیم، به عبارت دیگر فضای گفتمان لازم را برای نظریهپردازی نداریم. در عرصه معماری و شهرسازی نیز، از زمان تصویب قانون نوسازی و عمران شهری در دهه ۱۳۴۰، تجربه ایران در تهیه طرحهای جامع شهری، با حوزه نظری و تجربی این طرحها در اروپا و آمریکا پیوند خورده است. این رویه درعینحال متأثر از نظام دانشگاهی بوده که اساسا نظریههای معماری غرب را مبنای آموزش خود قرار داده است و این در حالی است که به نقل از «سیدمهدی معینی»، مؤلف کتاب فرایندهای توسعه شهری، تا مدتها در فقدان دانش شهرسازی در کشور، نیازهای شهری از طریق رشتههای نزدیک به آن، یعنی معماری و عمران تأمین میشدند؛ چون این دانشها فردی بودند، درحالیکه برنامهریزی و طراحی شهری ماهیت بینرشتهای و دانش جمعی دارد، بنابراین تفکر شهرسازی در ایران، هنوز موجودی است نابالغ و ناچاریم بپذیریم این فقدان تا به همین امروز، نقطه آغاز هر طرح و برنامهای، هرچند بهروز و تحولیافته بهلحاظ کاربردی، است. روال قابل پیشبینی، نسخهبرداریهای پایهای و ساختاری از طرحهای توسعه سایر کشورهاست که با وجود پیرایش تفاوتها و آرایش آن به مصادیق ایرانی و بومی [بخوانید ایرانیزهکردن]، هنوز با الزامات و اقتضائات ملی و منطقهای فاصله دارد.
با این مقدمه طولانی و در بازگشت به موضوع «بازآفرینی شهری» و بررسی فرصتها و محدودیتهای موجود بر سر راه تحققپذیری این واژه، نگرانیهای متصور به همان عوامل فوقالذکر مرتبط و وابسته است. اصول بازآفرینی شهری متأخر که از سوی سیدمحسن حبیبی در شرکت عمران و بهسازی شهری ایران تدوین شده، شامل مواردی به این شرح است: راهبرد جامع و یکپارچه در محتوا و فرایند، تأکید بر توسعه و حفاظت توأمان، چارچوب منعطف با توجه به تنوع داخلی، مشارکت حداکثری تمام ذینفعان، اهداف عملیاتی واضح و مشخص، توسعه سازوکارهای نهادی پشتیبان و بالاخره پایش، ارزیابی و سنجش.
باید گفت با وجود تمام تمهیدات درنظرگرفتهشده برای دستیابی به نتایج ملموس و قابل مشاهده در بافتها و محلههای شهری، همچنان سؤالاتی در ذهن متبادر است که این واژه نیز عینا همانند «توسعه پایدار» چگونه خواهد توانست از مقیاس کلان یک رویکرد، خود را به پایینترین و نزدیکترین سطوح اثرگذاری و اجرائیشدن در امر ارتقای کیفیت زیست در شهرها برساند؟
به نظر نگارنده، ما همچنان میراثدار آسیبهایی هستیم که در سطور بالا به آنها اشاراتی شد. «سیدمهدی معینی» در مقالهای در مجله شهرنگار (۱۳۸۶)، از لزوم هماهنگی بین خانواده اسناد هدایت و کنترل توسعه صحبت کرده است. این اسناد قاعدتا در چند سطح راهبردی، ساختاری، برنامهای و عملیاتی تولید میشوند. تعامل صحیح و روان میان نهادها و سازمانهای ذیربط در سه سطح ملی، منطقهای و شهری، شاید اولین ضامن اجرای اثرگذار این طرحها تلقی شود.
طبق سند ملی راهبردی احیا، بهسازی و نوسازی و توانمندسازی بافتهای فرسوده و ناکارآمد شهری، در مجموعه قوانین و مقررات بازآفرینی شهری پایدار، منتشر شده در شرکت عمران و بهسازی شهری ایران، از رفع شکست بازار زمین و مستغلات شهری و بازار سرمایه در پاسخ به تقاضای اسکان قشرهای کمدرآمد تا تنظیم نظام تأمین مالی مناسب برای تحقق طرحها و برنامههای احیا، بهسازی یا تهیه طرحها و تنظیم برنامههای احیا (باززندهسازی)، بهسازی و نوسازی براساس تقاضای واقعی ساکنان و به فراخور ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و کالبدی هر یک از محدودهها و محلههای هدف به منظور بهبود کیفیت زندگی، تقویت و ارتقای هویت محلهها و محدودهها، طیف متنوعی از سطوح اجرائی و مدیریتی را دربر میگیرد که مراوده کارآمد میان دولت و شهرداریها را میطلبد [در اینجا و در یک مثلث عملیاتی بهعنوان رأس سوم، باید به ظرفیتهای بالقوه و بالفعل جامعه مهندسین مشاور، انجمنهای صنفی و مرجع پژوهشی و علمی اشاره کرد که البته بهزعم نگارنده این سطور، نیازمند اصلاحات ساختاری در رویکردهای برنامهریزی و طراحی، همچنین حضور در عرصه دانش بینرشتهای هستند].
وزیر راه و شهرسازی در یکی از مصاحبههای اخیر خود به برنامههای وزارتخانه درباره مداخله در بافت محلههای اینگونه اشاره کرده است: «به منظور دستیابی به فهمی مشترک از مسئله و راهبردهای مواجهه با آنها در رویکرد بازآفرینی شهری، وزارت راه و شهرسازی با بازنگری در چارچوبهای نظری، به اصلاح سیاستگذاریهای مرسوم و ترویج این نگرش میان تمام کنشگران و ذینفوذان اقدام کرده و به تدوین اسناد راهبردی، آییننامهها و دستورالعملها و همچنین اجرای برنامههای ظرفیتسازی، آموزش و ترویج پرداخته است. بنابراین نکته مهمتر این است که چگونه این محلهها را بازآفرینی کنیم؛ و به بیان دیگر قبل از تمرکز بر تکبنا، کیفیت زندگی در محلهها را بهبود بخشیم. بهاینترتیب بحث اصلی در مقیاس ملی، رویکرد محلهمحوری است. چنانچه محلهها به مکانهای مطلوبتری برای زندگی بدل شوند، افراد حس تعلق بیشتری به محلههای تبدیلیافته خود داشته و در جهت بهبود محله کمک خواهند کرد».
بهاینترتیب، به گفته ایشان، حیطه عمل از توجه به واحدهای مسکونی در بافتهای ناکارآمد شهری، به محلههای دارای بافت ناکارآمد سوق داده شده و همه جوانب از جمله اصلاح محلههای دارای بافت ناکارآمد و بهسازی سیستمهای زیرساختی و روبنایی محلات دارای بافتهای ناپایدار و ناکارآمد شهری مدنظر قرار گرفته است. به نظر میرسد تحققپذیری این طیف وسیع از اقدامات بهلحاظ مقیاس عملکردی، مستلزم تعریف درست از سازوکار سازمانهای بینبخشی، تعریف درست از مدیریت مشارکتی و دخیلکردن مردم در پیشبرد ارتقا در بافتها براساس ویژگیهای فرهنگی بومی و نه دستورالعملهای برگردان از منابع خارجی است.
علاوه بر نگرانیهای موجود بر سر راه همکاریهای بینبخشی، ساختارهای پیشنهادی برای مشارکت مستقیم شهروندان نیز معطوف به همان معادلات و ساختارهای مربوط به جوامع غیرایرانی است؛ ساختارهایی که متناسب با ترکیب جمعیتی این جوامع، فرهنگ بومی، مهاجرپذیری فراملی گسترده از کشورهای دیگر و اقتضائاتی از این قبیلاند؛ به عبارت بهتر، قرار است که با قوانین حریف [حتی اگر بازی دوستانه باشد] در زمین خود بازی کنیم! عبور از اقتضائات زیرساخت فرهنگی، اجتماعی، قوانین و مقررات و مؤلفههای حقوقی کلان کشور در مدتزمان کوتاه و پیوستن به مدل غیربومی و بیگانه با واقعیات موجود. نهادسازی و دخیلکردن آحاد مردم بهعنوان کنشگران مدنی، به عقیده نظریهپردازان و مدیران دستاندرکار طرحهای بازآفرینی، مستلزم اعمال تغییرات ریشهای در نظامات سیاستگذاری کلان کشور در ابعاد حقوقی و قانونی است. بیم آن میرود که واردکردن مستقیم شهروندان در امر نهادسازی در بخش خصوصی و ذینفوذکردن این نهادها، در بستری که روششناسی حکمروایی خوب به بلوغ خود بهلحاظ زیرساختی نرسیده است، نوعی مسامحه و سطحینگری در روششناسی تحقق طرحها از آب دربیاید. اگر بپذیریم که مسئله بهمیانآمدن مشارکت جمعی، لزوما به معنای بهچالشکشیدن اصل و اساس حکمرانی سیاسی نیست، باز ناچاریم بپذیریم که حیطه بین کنشگری اجتماعی و مدنی با کنشگری سیاسی در ایران بهقدری در هم ادغام شده است که ممکن است حواشی عبور از این واقعیت، روند علمی و عملی تحققپذیری توسعه کیفی را تحتالشعاع قرار دهد.
در آخر نگارنده باید اضافه کند که با شرحی که رفت، دستکم این سؤال مطرح خواهد شد: اگر مواردی حادث شود که تضاد بین برداشت از حقوق شهروندی [با تعابیر متنوعی که این روزها اینجا و آنجا در مراحل ابتدایی تبیین است] با سیاستهای کلان نظام حکمروایی موجود تا اندازهای باشد که وجود یکی مستلزم نفی دیگری باشد، آیا قادر خواهیم بود همگام با عملیات عمرانی و ارتقای کالبدی، آن درجه از اعتماد و همدلی شهروندی را در اختیار داشته باشیم تا مدیریت مشارکتی با درجه کیفی مورد انتظار همان دستورالعملهای اقتباسی از جوامع غربی تأمین شود؟ بیشک انتظار میرود که طرحهای جامع و راهبردی اینچنینی از ویژگیهای مهم چندوجهیبودن، بینبخشیبودن و دارابودن برنامههای موازی همزمان برخوردار باشند که اجرای هیچ بخشی موکول به تحقق بخش دیگر نشود. بهاینترتیب توقع بر این است که واقعنگری در فرصتهای بالقوه و بالفعل بر سر راه تحقق آرمانهای بازآفرینی شهری، با همدلی و همیاری سه بخش دولت، شهرداریها و جامعه متخصصان، در پایش مستمر این طرحها، منشأ اثرات سازندهتر و کارآمدتر شود... که ققنوس این روزها دلدل میکند منقار به چخماق زایش کشیدن را... روزهای سختی در پیش است؛ به امید زایشی دوباره از دل خاکسترهای تردید.
روزنامه شرق