به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شهروند؛ پیدایش مدرسههای نوین در روزگار میانی حکومت قاجار و برافتادن بساط مکتبخانههای قدیم، نهتنها امیدهایی در جامعه کهنه ایران در روزگار قدیم پدید آورد که بستری برای ورود دانشهای نو به محتوای کتابهای درسی فراهم کرد. روشهای پرورشی اما همتراز این شیوههای آموزشی پیش نرفت. جعفر شهری، تاریخنگار فرهنگ و زندگی مردم تهران روزگار گذشته، در کتاب «طهران قدیم» با اشاره به رواج «مدارس جدید» از میانههای دوره قاجار، پارهای روشهای مکتبخانههای قدیم را در تربیت کودک توصیف میکند که با وجود رواج مدرسههای نوین، باز هم تداوم یافتند «چوب و فلک و تنبیه و توبیخ جزء لاینفک تعلیم و تربیت بود که به هیچ صورت تعدیل و تعطیل نمیگرفت و با آنکه مدارس جدید با تمدن تازه و روش اروپایی شروع مینمود و اولیایشان توقعاتشان کمتر میگردید، اما توبیخ و تنبیهاتشان به مراتب زیادتر میگشت». او از تنبیههایی در این مدرسهها پرده برمیدارد که حتی از روشهای سنتی مکتبخانههای قدیم، هراسناکتر بوده است «داشتن زیرزمین تاریک جهت (حبسخانه) شرط اول اجاره منزلهایی که برای مدرسه میگرفتند میآمد و چه بچههایی که از افتادن به آن زیرزمینها که در آنها وسایل فراوان ارعاب و ترس نیز تعبیه شده بود دچار بیماریهای غش و ترس و مانند آن میشدند». شهری از شاگردانی سخن میراند که «از ضربوشتم و ضربات سیلی و لگد و توسری و پسگردنی از چشم و گوش نابینا و کر و از مغز و هوش عاری گردیده و چه بسیار که از صدمات چوب و فلک و پشتدستی و کفپایی و چوب روی ناخن و امثال آن ناقص میشدند». متولیان مدرسهها اما گاه تنبیههایی دیگر نیز به کار میبردند «یک زنگ و دو زنگ زیر آفتاب یک پایی ماندن و در زمستان زیر برف و باران دست بالا ایستادن و کلاه کاغذی بر سرشان نهادن و جلو مبال [دستشویی]شان قرار دادن و دستور آفتابه برای سایرین آب کردن و لوحههای اهانتآمیز بر سینههاشان آویختن و تکلیف کردن به دیگر بچهها در آب دهان بصورتشان انداختن». جعفر شهری، منطق چنین روشهایی را از نگاه آموزش و پرورش قدیم چنین بیان میدارد «تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر». این تاریخنگار، دستاورد چنان تنبیههای سخت را اینگونه توصیف میکند «یا شاگرد تحمل این شداید کرده بجایی میرسید و یا ترک تحصیل کرده فراری شده بدیگر بیسوادان میپیوست، بدون آنکه حتی یکی از آن مدارس برخلاف چوب تر و مانند آن عمل کرده (درس معلم ار بُوَد زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را) را به نظر آورد، و این بود که یا سواددار سواددار، یا بیسواد بیسواد مانده. مگر قلیلی که ذوق شخصیشان آن هم در خارج از مدرسه میتوانست بین این دویشان قرار بدهد».