فرهنگ امروز/ موسی اکرمی:
اشاره. در چند روز گذشته فیلم ویدئویی ۵۵ ثانیهای از سخنان جناب دکتر عبدالکریمی در پیامرسان همگانی تلگرام پخش شد که با واکنشهای گوناگونی روبرو گردید. هم بسا کانالهای تلگرامی خصوصی و همگانی با گونهای همدلی آن را باز پخش کردند، هم شنیده و خواندهام که پاسخهائی دریافت کرده است. من شخصاً واکنش مفصل جناب محمد میلانی را خواندهام. با گذشت حدود دو هفته هنوز آن ویدئو پخش میشود و دیده میشود. چند تن نظر مرا در بارۀ آن سخنان و واکنشها در برابر آن پرسیده اند. به نظرم رسید چند نکته را یادآوری کنم.
الف- حدس میزنم بهانۀ سخنان جناب عبدالکریمی بدون ارتباطی با مراسم تحلیف ریاست جمهوری در ۱۴ امرداد ماه ۱۳۹۶ نباشد یا دست کم زمان نشر آن برای من چنین پیوندی را به ذهن متبادر ساخت. به نظرم رسید که جناب عبدالکریمی چون بسا کسان دیگر شاهد آن بودهاند که آقایان علی دایی و علی پروین (و چند تن دیگر که از جهاتی با آنان قابل مقایسه اند) در مراسم تحلیف حضور داشتهاند در حالی که از نمایندگان جامعۀ علمی و جامعۀ فلسفی کشور کسی به آن مراسم دعوت نشده یا در آن حضور نیافته است. برای نمونه من تا کنون با جست و جوئی که داشتهام نتوانستهام مطمئن شوم که رئیس فرهنگستان علوم ج.ا.ا.، جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی، که فزون بر ریاست مهم ترین نهاد علمی وابسته به نهاد ریاست جمهوری کشور خود از شاخص ترین چهرههای فلسفه در کشوراند، در این مراسم خضور داشتهاند یا خیر. ... برداشت من از سخنان آقای دکتر عبدالکریمی و بازپخش آنها این بود که در چنین فضائی و با مقایسۀ احتمالی خود با کسی چون آقای علی دایی بوده است که ایشان آن سخنان را منتشر کرده، و همچنین احساس همدلی و محق دانستن ایشان بوده است که آن سخنان را پر مخاطب ساخته است.
ب- واکنش آقای میلانی همه جانبه و سرشار از نکات قابل توجه در بارۀ جایگاه فیلسوفان (یا فلسفهورزان)، ورزشکاران (و بویژه فوتبالیستها)، جامعه شناسی فوتبال، سیاست فوتبال، فوتبال و مردمان یا شهروندان عادی، نقش فلسفهورزان در کنشگریهای اجتماعی و وضعیت معیشتی برخی از استادان فلسفه و ... بود.
من بی آن که بخواهم به جزئیات سخنان جناب عبدالکریمی و نوشتۀ مفصل جناب میلانی بپردازم نظر خود را در بارۀ چند نکته عرض میکنم.
۱. من شخصاً بر این باورم که فلسفهورزی باید در دو عرصۀ تعبیر جهان و تغییر جهان (یعنی عرصه های نظرپردازی و فعالیت عملی) روی دهد. این البته به معنای آن نیست که هر فرد فلسفهورزی لزوماً باید در هر دو عرصه کوشا باشد، ولی به این معنا هست که اولاً کلیت فلسفهورزی یک جامعه باید در برگیرندۀ کوشایی در هر دو عرصه باشد، ثانیاً هر فلسفهورز اگر در یکی از عرصهها تخصص دارد ضرورت پیوند میان هر دو گونۀ فلسفهورزی این است که توجهی هر چند اندکی به عرصۀ دیگر نیز داشته باشد. از این رو من به شدت بر حضور فلسفهورزان یا شماری از آنان در عرصۀ کنشگری سیاسی یا مدنی یا فرهنگی یا ... تأکید دارم.
۲. میپذیرم که فلسفهورزان ایرانی در هر دو عرصه حضور شایسته و بایستهای ندارند. ما نه در عرصۀ نظرپردازی فلسفی و تعبیر جهان چندان چهرۀ درخشانی داریم نه در عرصۀ کنشگری و تغییر جامعه.
۳. ولی تنها فلسفهورزان نیستند که در این تقصیر یا قصور درخور سرزنشاند، هر چند آنان خود مسئولیت فردی عظیمی در این زمینه دارند. بخشی از تقصیر یا قصور به ساختار سیاسی-فرهنگی به معنای عام و نهادها و متولیان امر بر میگردد که یا چنین شأنی را برای فلسفهورزان نمیپذیرند یا جدی نمیگیرند، و یا، بدتر از همه، میکوشند فلسفهورزان را در خدمت اهداف خود گیرند و ازاین رو هر گونه کوشش اصیل و مستقل آنان را از راههای گوناگون سرکوب میکنند. در چنین شرایطی فلسفهورزی در هر دو عرصه بسیار خطرناک و پرهزینه می شود به گونهای که فلسفه ورز یا از آغاز به وظیفۀ راستین خود عمل نمی کند یا آرام آرام وظیفۀ راستین فلسفهورزی را رها می کند و دچار روزمرگی شغل خود می شود، یا ناگریز است برای خطر کردن خود در عرصه های نظرپردازی و کنشگری هزینۀ سنگینی بپردازد.
۴. ورزش، در همۀ جلوههای گوناگون آن، به خودی برای هر فرد و هر جامعهای لازماند و دولتها و نهادهای مردمی میبایست به حمایت جدی از ورزش بپردازند. کارکرد ورزش از یک سو فردی است، یعنی تأمین کنندۀ سلامت تن و روان فرد است، و از سوی دیگر اجتماعی است یعنی به شور و نشاط و سلامت روانی جمعی کمک میکند.
۵. مشکل این جا است که ورزش، و در رأس همه فوتبال (با دارا بودن ویژگیهائی که در این جا مجال پرداختن بدان ها نیست)، در درست اشخاص حقیقی و حقوقیای میافتد که از آن در جهت ۱) ثروت اندوزی ۲) قدرت یابی، و ۳) منحرف کردن شور و هیجان و انرژی بخش عظیمی از افراد جامعه در راستای همان دو هدف اصلی ثروت اندوزی و قدرت یابی به معنای وسیع کلمه سوءاستفاده میکنند. من در جایگاه شاهدی که از روزگاران پیش از انقلاب دورادور به صحنۀ فوتبال ایران و جهان نگریستهام متأسفانه بخش اعظم فوتبال ایران و جهان را دستخوش همان سه هدف بالا دیدهام. روشن است که احترام من برای کسانی که، در مقام بازیگر [/بازیکن] یا در مقام تماشاگر، فوتبال یا هر ورزش دیگر را خارج از سه هدف بالا دیدهاند محفوظ است.
۶. سوء استفاده از فوتبال در راستای سه هدف فوق باعث میشود که در کشوری که متأسفانه از نابسامانیهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... رنج میبرد کسانی به موقعیت هائی در خودنمایی و حضور پررنگ اجتماعی و امکانات مالی دست یابند که بی تردید در یک جامعۀ سالم به این موقعیتها دست نمییابند.
۷. بی توجهی فلسفهورزان به وظیفۀ راستین خود در زمینۀ فعالیت جدی در دو عرصۀ نظری و عملی، و سرکوبگری برخی نهادها یا دست کم بی توجهی برخی نهادهای ذیربط به حمایت راستین از فلسفهورزان، از یک سو، و توجه به فوتبال چونان تجلی توجه مسئولان و اقشار متوسط جامعه به فوتبال (هر یک با هدف و روانشناسی خود) نهایتاً تجلی رسمی خود را در ترکیب مدعوین مراسم مهمی چون ریاست جمهوری نشان داد. در حالی که رئیس محترم جمهوری خود از علاقه مندان به فلسفهورزی است و رئیس محترم مجلس خود استاد فلسفه است و هر دو نزدیکان و مشاوران بسیاری دارند که به فلسفهورزی علاقه مندند، جریان به گونهای پیش رفته است که ورزش، بویژه ورزش فوتبال نمایندگان خود را در مجلس تحلیف داشته باشد، ولی همان گونه که مثلاً برای مولوی عبدالحمید صندلیای در مراسم منظور نشده است، برای نمایندهای از حوزۀ فلسفهورزی یا برای رئیس فرهنگستان علوم یا رئیس فلان انجمن مهم علمی و ... بسا اشخاص حقیقی یا نمایندگان اشخاص حقوقی مهم دیگر نیز صندلیای و حتی شاید دغدغۀ صندلیای وجود نداشته باشد.
۸. این که جناب میلانی به حضور اجتماعی و رسانهای (تلویزیونی) و دست و دل بازی جناب علی دایی و کارهای خیریۀ ایشان اشاره کرده است بسیار آزارنده است. من بی آن که بخواهم به جزئیات حضور اجتماعی و رسانهای برخی از بازیکنان و هنرمندان و همچنین کارهای خیریۀ کسانی چون آقای علی دایی یا هر کس دیگری بپردازم لازم است عرض کنم که جناب میلانی خوب میدانند که علی الاصول سخن ایشان برای کسانی که حضور اجتماعیشان دور از تبلیغات و دور از چشم رسانهها است و دستشان از بسیاری امکانات کوتاه است و قدرت کار خیریه ندارند میتواند خوارشمرنده و حتی توهینآمیز باشد. من سربسته میگویم که بسیاری از کسانی که حضور اجتماعی پررنگ دارند و تلویزیون هر حرکتشان را یازتاب میدهد و تصویرشان زینتبخش جلد بسیاری از مجلههای باصطلاح زرد است از آن حضور و این گونه تبلیغات بیشتر خودشان و دست اندرکاران تبلیغات سود میرسانند. نظر به نقشی که آنان در ذهن خودکمبین برخی از هوادارانشان دارند (هوادارانی که نیازمند قهرمان و فرافکنی آرزوهای تحقق نیافتۀ خود در چهرۀ آن قهرماناند) کار خیریۀ بسیاری از این قهرمانان باصطلاح نیکوکار هم نتیجه و هم مقدمۀ بهره گیری از راههای غیرقانونی، یا دور زدن قانون، یا رانت خواری، یا زدوبندهای خاص برای دستیابی به شهرت بیشتر و همچنین موقعیت اقتصادی و اجتماعی بهتر است. برخی از کسانی که به مبالغ زیادی پول دست یافتهاند به هر نیتی (بعضاً هم البته نیت پاک و خیر) در چارچوب رفتار دینی یا اخلاق ملی و سنتی و صنفی خاص بخشی از در آمد خود را بعضاً با خودنمایی و تبلیغات بسیار صرف امور خیریه میکنند و متأسفانه همین رفتار راههای بیشتری را برای درآمدافزایی و حتی پولشویی آنان باز میکند. باید در برابر کسانی که دست به کار خیریه راستین بر پایۀ دارایی و اندوختۀ فاقد شبهه میزنند و از کار خیریۀ خویش انتظار درآمدافزایی و فرار مالیاتی و رانت خواری بیشتر ندارند سر تعظیم فرو آورد. امیدوارم آقای علی دایی جزء این گروه باشد.
۹. آقای عبدالکریمی مسلماً اغراق کردهاند که گفتهاند در برابر پنت هاوس ۱۷۵۰ متر مربعی آقای علی دایی خودشان دارای دو متر مربع هم نیستند. این به هر حال اغراق است، مگر این که مثلاً بگویند نسبت دارایی ایشان به دارایی آقای علی دایی مانند نسبت دو متر مربع به ۱۷۵۰ متر مربع است. مسلماً منظورشان را به دقت بیان نکردهاند. البته ممکن است یک استاد به هر علت و دلیل نتوانسته باشد هنوز به منزل مسکونی با مالکیت شخصی دست یابد. ولی میپذیریم که استادان نوعاً با پس انداز و وام بانکی و مدیریت مالی میتوانند پس از چند سال به منزل مسکونی شخصی، در متراژ متوسط، دست یابند. اگر جناب عبدالکریمی از آن سو اغراق کرده است جناب میلانی هم از این سو گرفتار اغراق شده و به شمار زیادی از استادان اشاره کرده است که درآمد زیاد و خانۀ ویلایی دارند و فرزندانشان در دانشگاههای خارج از کشور با شهریۀ بالا تحصیل میکنند. ... این که یک استاد طی بیست تا سی سال بتواند علاوه بر خانۀ مسکونی (معمولاً آپارتمان، بویژه در تهران) و همچنین یک آپارتمان یا ویلا در بیرون از تهران دست یابد کاملاً پذیرفتنی است. ولی اولاً ممکن است صاحب هر شغل آزاد در وضعیت متوسط و یا هر مدیر معمولی بخش دولتی یا خصوصی نیز از همین امکانات و حتی بیشتر برخوردار باشد. استادان نوعاً هیچ برتری مادیای نسبت به بسیاری از افراد فشر متوسط جامعه ندارند. آن استادانی که جناب میلانی از آنان یاد میکند حتماً از استثناءهائیاند که ممکن است خود رانتخواریها یا تخلفاتی داشته باشند. یک استاد معمولی جز حقوق ماهانۀ خود و بعضاً حق التدریس اضافه و حق الزحمه برای رساله و پایاننامه درآمد دیگری ندارد. ممکن است یک استاد در تعداد پایاننامهها و رسالهها یا حتی بعضاً قراردادهای پژوهشی تخلف کند. این استثناء است. بسیاری از استادان با همین حقوقی که از درآمد یک مدیر میانی در یک شرکت یا بانک یا ... کم تر است زندگی میکنند. البته یک مدرس دانشگاه نوعاً نسبت به تحصیلات فرزندانش حساستر است و با کسب اطلاعات لازم میتواند وضعیتی برای تحصیلی فرزندانش فراهم کند که بسا افرادی با داراییهای دهها و صدها برابر نتوانند چنین وضعیتی را برای فرزندانشان فراهم کنند. این امر بی آن که ربطی به ژن داشته باشد (!) نتیجۀ اطلاعات عمومی و سطح فرهنگی استادان دانشگاه است، چنان که آموزگاران نیز نوعاً نسبت به تحصیلات فرزندانشان از بسا کارمندان و صاحبان مشاغل آزاد (حتی با وضع اقتصادی بسیار بهتر) حساسیت بیشتری دارند.
۱۰. واپسین نکته را به مخالفت با ناامیدی آقای دکتر عبدالکریمی اختصاص میدهم که به دریغ و افسوس گفتهاند که این کشور به فلسفه نیاز ندارد. ایشان جائی را برای خود در جامعه ندیدهاند. از ایشان بعید بود که چنین سخنی را بر زبان آورند. البته چه بسا اندیشمندانی که به صحنههائی چون برخی از صحنههای مراسم تحلیف ریاست جمهوری یا به خبرهائی از داراییهای منقول و نامنقول برخی از کسانی که در عرصههائی جز اندیشهورزی فعالاند بنگرند چنین آهی از نهاد برکشند و دل از افسوس پر خون کنند. ولی کسانی چون جناب دکتر عبدالکریمی حتی اگر از نگاه سختگیرانۀ جناب میلانی بنگریم از جایگاه چشمگیری در کشور برخورداراند. جناب عبدالکریمی از معدود فلسفهورزان کشور است که در هر دو عرصۀ نظری و عملی کوشا است و انتقاد جناب میلانی کمتر از هر فلسفهورزی در کشور متوجه ایشان است. ایشان برای پیشبرد باورهای خویش در هر دو عرصه از کوشاترین فلسفهورزان کشور است. شنیدن اظهار ناامیدی از زبان ایشان بسیار دردناک است. کشور ما همانند هر جامعهای به ورزش و بویژه فوتبال، با ویژگیهائی که در برانگیزش همگانی دارند، نیازدارد. این به خودی خود اشکالی ندارد. اشکال آنجا است که از ورزش به طور عام و فوتبال به طور خاص در راستای سه هدفی که عرض کردم سوءاستفاده میشود، و البته این سوءاستفاده را در کشورهای گوناگون و در ابعاد گوناگون میتوان دید و خون دل خورد. مخاطبان اصلی بازی فوتبال، همان بدنۀ اصلی جامعه، یعنی مردمان معمولیاند. البته شمار زیادی از مردمان چنان درگیر مسائل حداقلی زندگی خوداند که هیچ مجالی برای راه دادن ذوق فوتبال به زندگی خود ندارند. بیشتر علاقهمندان بالفعل فوتبال از اقشار متوسط شهری و روستاییاند. در جوامعی که انحراف در خواستههای مردمان بیشتر شده باشد و از فوتبال در راستای همان سه هدف سوءاستفادۀ بیشتری میشود وابستگی افراد به فوتبال و توجه به قهرمانان فوتبال شدیدتر است، بویژه که نهادهای ذیربط به این قهرمان سازی دامن میزنند. ملتی که قهرمان راستینی در خدمت منافع عام هویتی خود ندارد و نیاز به قهرمان هم دارد این نیاز را با روی آوری به چنین قهرمانانی، که بعضاً در تحلیل دقیقتر ضدقهرماناند، ارضاء میکند. ورزشکارانی که ورزش را دور از سوءاستفادههای سهگانه میخواهند از ارزش بالائی برخورداراند. ولی چه کسی انکار میکند که پایداری و بقای جامعه در درجۀ اول بر دوش خدمتگذاران فکری و فرهنگی کشور است؟ در حالی که ورزش سالم برای سلامت تن و روان فرد و جامعه ضروری است، ورزش ناسالمی که در خدمت آن سه هدف است برای تن و روان فرد و جامعه سمّ کشنده است. در برابر آن، اندیشه و کار مسئولانه در حوزههای گوناگون فکری است که بقا و پیشرفت کشور را تضمین میکند. در این جا فرصت تحلیل و جای شعار دادن برای فعالیت فکری، و بویژه فعالیت فلسفی، نیست. تنها به خودم و جناب دکتر عبدالملکی و همۀ فلسفهورزان و کسانی که به هر شکل به فلسفهورزی توجه دارند یادآوری میکنم و دلگرمی میدهم که جامعه به فلسفه نیاز دارد، همان گونه که به ورزش سالم هم نیاز دارد. فلسفهورزی راستین و ورزش سالمی که دور از سوءاستفاده باشد نه تنها رقیب یکدیگر نیستند بلکه برای برخورداری فرد و جامعه از سلامت فکری و جسمی در کنار عوامل و عناصر دیگر مکمل هماند. فلسفهورز راستین و ورزشکار راستین جای یکدیگر را تنگ نمیکنند و هر یک دیگری را ارج مینهد. مشکل آنجا است که در جامعهای «طوطی کم از زغن باشد» و خزف بازار لعل را بشکند. در چنین جامعهای خون در دل لعل موج می زند و هما سایۀ شرفی بر آن نمیافکند. ... در امیدواری برای جامعۀ سالم و نیک باید همه بکوشیم تا ورزش ناسالمی را که در خدمت اهداف ناسالم سهگانه از آن سوءاستفاده می شود و همچنین فلسفه پردازی ناراستینی را که وظیفۀ فلسفهورزی را در نمییابد یا آن را به کژراهه میکشاند افشاء و رسوا سازیم، و به فعالیت سالم ورزشی و یا فلسفهورزی راستین خود افتخار کنیم.