به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ یادداشت افشین داورپناه به شرح زیر است: هفته پیش، بیش از ۳۵۰ کتابفروش تهرانی در نامهای خطاب به رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، به راهاندازی کتابفروشی در پروژه «باغ کتاب» اعتراض کردند! اینکه این اعتراض، بهجا و درست است یا نه، موضوع این یادداشت نیست اما درباره کلیت پروژه باغ کتاب اما و اگرهایی مطرح است:
1ـ «باغ کتاب» که مدتی پیش در تپههای عباس آباد تهران افتتاح شد، انصافا جای زیبا، دیدنی و شیکی است؛ یک کتابفروشی بزرگ که در کنار آن رستوران، کافه، سالنهای متعدد و چیزهای سرگرم کننده دیگری هم وجود دارد؛ طوری که آدم آرزو میکند کاش چنین فضاهایی در جاهای دیگر شهر تهران و شهرهای دیگر هم احداث میشد! اما این آرزو زمانی درست به نظر میرسد که همه چیز سر جای خودش باشد، که الان حداقل درباره برخی چیزها اینطور نیست!
2ـ این که یک شهر، بهویژه به عنوان پایتخت کشور، مکانها یا فضاهای لوکس و فاخر داشته باشد خیلی هم خوب است اما به شرطها و شروطها! از جمله به این شرط که احداث این فضا در تناقض با مفهوم عدالت و به ویژه «توزیع یا عدالت فضایی» نباشد؛ عدالت فضایی به این معنا که خدمات عمومی شهر در همه جای شهر به یک میزان توزیع شده باشد و به سهولت در دسترس شهروندان محلات و مناطق گوناگون باشد؛ درباره باغ کتاب هم همین موضوع میتواند مطرح باشد.
3ـ به دلایل گوناگون، «باغ کتاب»، پروژهای است که باید آن را به نوعی، نماد فهم نادرست مدیریت شهری از «حوزه نشر و کتاب»، «مخاطب»، «مکانیابی / جایابی پروژهها» و در نتیجه، نوعی سوء مدیریت دانست؛ «باغ کتاب» که به عنوان بزرگترین کتابفروشی کشور ـ و به ادعای مجریان آن بزرگترین کتابفروشی جهان ـ مدتی پیش، در تپههای عباس آباد تهران، افتتاح شد؛ اگر بر اساس دیدگاه رایج، ایران را یکی از کشورهایی بدانیم که سرانه مطالعه در آن پایین است، این از طنزهای روزگار است که یکی از بزرگترین فروشگاههای کتاب جهان در یکی از کشورهایی که پایینترین سرانه مطالعه را دارد، احداث میشود! واقعا چنین پروژههایی در نسبت با گزینهها، نیازها یا اولویتهای دیگر حوزه کتاب، چه جایگاهی دارند؟ ـ البته اجازه بدهید در همین ابتدا، یک تصویر کلیشهای را زیر سوال ببرم؛ ما درباره سرانه مطالعه در کشور، آمار دقیقی نداریم، بنابراین نمیتوانیم بگوییم ایرانیها از نظر سرانه مطالعه در بین سایر کشورهای جهان چه جایگاهی دارند ـ اگر چه بر اساس تجربه زیسته میدانیم که مردم چندان اهل مطالعهای نیستیم.
4ـ راهاندازی فروشگاههای بزرگ و هایپراستارها و مگامالها، یک پدیده شهری نوظهور است ـ و در بسیاری از شهرها، یک امر اجتناب ناپذیر و ضروری، اما؛
الف ـ در همه جای دنیا، معمولا اقتصاد بازار و بخش خصوصی است که به اقداماتی از این دست و احداث چنین پروژههایی دست میزند، نه شهرداری یا دولت! نهادهای عمومی یا دولتی، با اما و اگرهایی، معمولا تلاش میکنند نقش حمایتی در چنین موضوعاتی داشته باشند.
ب ـ در احداث فروشگاههای بزرگ باید به وضعیت محلی یک شهر و اقتضائات اقتصادی آن نیز توجه داشت! اگر در شهری، راهاندازی فروشگاههای بسیار بزرگ، در جهت از بین بردن مشاغل خُرد باشد ـ و در نتیجه افزایش بیکاری ـ سیاستگذاران میتوانند با وضع قوانینی، گسترش چنین فروشگاههایی را محدود یا مشروط کنند؛ بنابراین، اینگونه نیست که چون معمولا و در خیلی از کلانشهرهای دنیا، فروشگاههای خیلی بزرگ راهاندازی شدهاند، آن را یک امر حتمی و ضروری برای هر شهر دیگری با ویژگیهای خاص آن شهر تلقی کنیم.
ج ـ موضوع کتاب، به عنوان یک موضوع فرهنگی و به یک موضوع جدی و استراتژیک در کشور ما، با موضوع فروشگاههای بزرگ فروش خواربار و کالاهای مصرفی، متفاوت است؛ ما از یک موضوع فرهنگی و یک وضعیت شبهبحرانی جدی در کشور حرف میزنیم که صرفا یکی از ابعاد آن را باید اقتصاد یا بازار نشر قلمدا کرد و در کنار آن باید به متغیرهای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی نیز توجه داشت.
د ـ البته درباره این که، احداث فروشگاه باغ کتاب، تا چه حد بر اقتصاد کتابفروشیهای تهران میتواند تاثیرگذار باشد، نمیتوان نظر قطعی داد! آنجا میتواند ویترین جدیدی برای عرضه کتاب باشد که مشتریهای خاص خودش را داشته باشد نه این که از فروش سایر کتابفروشیها بکاهد ـ اگر چه ممکن است در طولانی مدت، باغ کتاب سهمی از بازار ضعیف و محدود فروش را به خود اختصاص دهد!
5ـ «باغ کتاب» مجموعهای است که به طور قانونی احداث شدهاست و همه مجوزهای لازم را دارد اما این دلیل نمیشود که به آن نقد نداشته باشیم. چرا باید این پروژه در محل تپههای عباسآباد احداث شود؟ جایی که بهتر بود به عنوان فضای سبز یا درختکاری شده برای تهران شلوغ و دود گرفته، شهری که نفس آن سالهاست به شماره افتاده، باقی بماند! مکانیابی این پروژه بر اساس چه منطقی بودهاست؟ وجود داشتن زمین خالی در آن نقطه؟ ـ متاسفانه این یک دیدگاه اشتباه ـ و البته منفعتگرا ـ در مدیریت شهری ایران رایج است که هیچ فضای خالی نباید وجود داشته باشد و هر فضای خالی در شهر فورا توسط پروژهای پُر میشود! چرا عباسآباد؟ چون در کنار آن فضاهای دیگر تفریحی هم وجود دارد؟ چرا شهرداری به دنبال تمرکزگرایی است و لازم میداند همه چیز در یک جا جمع شود؟ موضوعی که روز به روز بر مشکلات و مسائل شهری خواهد افزود.
دریغ که در سکوت شورای شهر، کارشناسان فرهنگی، شهرداری آن فضای سبز و مناسب برای درختکاری را با سازههای سیمانی و فلزی جایگزین کرد؟ آیا در تهران قطعه زمین دیگری وجود نداشت؟
6ـ احداث این پروژه در یکی از گلوگاههالی ترافیکی تهران، در حالی که هنوز خبری از پارکینگ این مجموعه نیست چه معنایی دارد؟ چرا جمعیت شهری را از هر نقطه شهر، چه با خوردو و چه با مترو، به سمت نقطهای در نیمه شمالی شهر سوق میدهیم؟ (در اینجا منظورم از شمال یا جنوب، طبقاتی کردن موضوع نیست؛ تاکیدم بیشتر بر مخالفت با تمرکزگرایی و تلاش برای تحقق «نوزیع یا عدالت فضایی/ شهری» است.)
7ـ فرض کنیم که هدف شهرداری افزایش ویترین کتابفروشی در تهران بوده اما چرا شهرداری باید متولی چنین پروژهای باشد؟ شهرداری اولویتهای دیگری در شهر ندارد؟ آیا کم شدن زمان مطالعه در تهران به دلیل دسترسی نداشتن مردم به کتابفروشیهای عظیم است؟ اگر قصد شهرداری یک اقدام فرهنگی و مثلا اهمیت دادن به موضوع کتاب بود، راه یا راهکارهای بهتری برای حمایت از کتاب و کتابفروشیها وجود نداشت جز احداث یک کتابفروشی پرهزینه ۶۵ هزار مترمربعی در تپههای عباسآباد؟
چرا در حالی که روز به روز، به دلیل مشکلات اقتصادی، از تعداد کتابفروشیهای سطح شهر کاسته میشود، شهرداری باید مجتمع عظیمی را برای فروش کتاب راهاندازی کند؟ چرا برای مثال، «راسته انقلاب» با هویتی شکلگرفته و تاریخچهای قابل توجه را فراموش میکنیم؟ شهرداری تهران برای «هویت فرهنگی/ کتابی» راسته انقلاب یا کریمخان چه کردهاست؟ توجه داشته باشیم که استقرار کتابفروشیها در سطح شهر و مناطق و محلات گوناگون، صرفا یک بحث اقتصادی نیست و از نظر هویتبخشی به محلات و مناطق شهری نیز باید به آن توجه کرد.
8ـ با هزینه راهاندازی چنین فروشگاهی، چه تعداد کتابفروشی یا مکانهای فرهنگی در نقاط حاشیهای یا دور از مرکز تهران میشدراهاندازی کرد؟
9ـ طبق دستورالعمل شهرداری، هیچ پروژهای در شهر تهران نباید بدون انجام «طرح مطالعاتی ارزیابی پیامدهای اجتماعی و فرهنگی» انجام شود! برای انجام این پروژه و پیش از آن، چه مطالعات فرهنگی و اجتماعی انجام شده است؟ چه نیاز سنجیهایی انجام شدهاست؟ آیا از صنوف مرتبط با و کارشناسان این حوزه، نظری خواسته شدهاست؟ چرا از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سایر نهادهای مرتبط با کتاب یا سیاستگذاری در زمینه کتاب، نظر کارشناسی پرسیده نشد و آنها به مشارکت فکری گرفته نشدند؟
10ـ و البته طبق معمول، ابتدا پروژهای راهاندازی میشود و بعد که با مخالفتهایی جدی مواجه میشود، دیگر کار از کار گذشتهاست؛ در چنین مواقعی برخی از مسئولان و دست اندکاران به سراغ این توجیه میروند که: «حالا به هر حال این پروژه انجام شده و باید از آن استفاده کرد!»؛ با چنین توجیهی، خطاهای پروژه و مقصران آن به فراموشی سپرده میشوند! در واقع ظاهرا قرار نیست کسی پاسخگوی مسئولیت و سوء مدیریت خود باشد.
11ـ این پروژهها، معمولا باحضور مسئولان طراز اول مملکت و چهرهها افتتاح میشود تا از موضع انتقادی دیگران نسبت به آن کاسته شود! ـ مسئولانی که البته، به طور معمول، در جریان کم و کیف مسائل و مشکلات احتمالی این پروژهها قرار ندارند.
12ـ حالا پروژهای به اسم «باغ کتاب» در فضایی که نباید دستکاری میشد و به صورت فضای سبز باقی میماند راهاندازی شدهاست؛ بدون پارکینگ؛ در جایی که مراجعه مردم به آن، اگر با استقبالی از سوی مردم همراه باشد، فقط بر ترافیک راههای منتهی به این منطقه بیش از پیش میافزاید! ـ به تدریج، منطقه تپههای عباس آباد به یک معضل تبدیل خواهد شد.
13ـ حالا تازه، مدتی پس از افتتاح این پروژه، بیش از ۳۵۰ کتابفروش تهرانی در نامهای خطاب به رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران نسبت به راهاندازی کتابفروشی در باغ کتاب اعتراض کردهاند! (پروژه احداث باغ کتاب چندین سال به طول انجامید و در این مدت هیچکس اعتراضی نکرد) ـ صنوف البته به دنبال منافع یا ضررهای مالی چنین پروژهای هستند اما همانطور که پیشتر اشاره شد این موضوع که باغ کتاب، تاثیر منفی بر فروش سایر کتابفروشیهای تهران داشته باشد ـ لااقل در کوتاه مدت ـ چندان قطعی نیست؛ نکته دیگر اینکه پروژه باغ کتاب، دارای ابعاد گوناگون فرهنگی، اجتماعی، مدیریتی است؛ تلاش من در این نوشته توجه دادن به ابعاد گوناگون این موضوع بود. نکته پایانی: اینکه اما و اگرهایی از این دست را درباره بسیاری از پروژهها میتوان مطرح کرد، توجیه درستی برای دست کشیدن ما از پرسشگری یا انتقاد نیست!