شناسهٔ خبر: 51224 - سرویس دیگر رسانه ها

«پرسه در حوالی من» یک ضدفیلم است

فیلم فقط روایتگر تنهایی نیست،  بلکه مسائل بی‌شمار یک انسان را نشان می‌دهد که مهم‌ترین آن چگونه زن‌بودن و چگونه مادرشدن در درون جامعه‌ای با لایه‌های پیچیده فرهنگی است.

فرهنگ امروز/ حمیدرضا شعیری.استاد نشانه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس

فیلم پرسه در حوالی من، کار غزاله سلطانی، با وجود ویژگی‌های مشترکی که می‌تواند با بقیه فیلم‌ها داشته باشد، دارای نکات خاصی است که مرا واداشت  تا این فیلم را از دیدگاه روایت‌شناختی مورد بررسی قرار دهم.
در ابتدا باید به این نکته اشاره کنم  با این تفکر که فیلم «پرسه در حوالی من» به دنبال نشان‌دادن تنهایی شخصیت سایه است، موافق نیستم. مسئله و نکته اصلی فیلم تنهایی نیست. این فیلم یک ضدقهرمان می‌سازد چون سایه توان به‌پایان‌رساندن کنش‌ها را مانند قهرمانان فیلم‌های کلاسیک ندارد. اولین مسئله مهم فیلمِ پرسه در حوالی من مسئله مدرنیته است. دومین مسئله آن زن‌بودن؛ سومین مسئله فیلم مادرشدن، چهارمین مسئله آن مسئول‌بودن، پنجمین مسئله فیلم اخلاق و وظیفه و بالاخره ششمین مسئله آن توهماتی است که فرومی‌ریزد. این مجموعه مسائل که روایت فیلم را می‌سازند،  سبب می‌شوند تا ما با بحرانی روبه‌رو شویم که در حال بزرگ‌شدن است. البته چنین بحران‌هایی از ویژگی‌های انسان مدرن است.
مهم‌ترین تفاوت انسان مدرن با انسان سنتی این است که انسان مدرن از مرکزیت و قدرت خانواده خارج شده و می‌خواهد خودش برای خودش تصمیم بگیرد. بنابراین فیلم در نقطه‌ای شروع می‌شود که ما را در تقابل با انسان سنتی که خاصیت قهرمان‌شدن نیز دارد، قرار می‌دهد و این دیدگاه مهم را ارائه می‌کند که دیگر انسان امروز فرصت قهرمان‌شدن را ندارد. او نمی‌تواند از فاصله دور با چیزها و دنیا برخورد کند و سپس قهرمانانه به دنبال فتح آنها باشد. مسائل قهرمانان سنتی فیلم‌ها در گذشته از نوع انتزاعی و در جهت دفاع از یک آرمان مقدس یا اسطوره‌ای بود. اما مسائل انسان مدرن بسیار روزمره، ملموس و حتی گاهی عینی‌تر از آنچه  فکرش را کنیم، است.
روایت دو گونه عمل می‌کند؛  یا وجه گسستی دارد یا وجه پیوستاری. اگر وجه پیوستاری داشته باشد، سبب انتقال آرام از یک وضعیت به وضعیت دیگر می‌شود. ولی اگر وجه گسستی داشته باشد،  در یک نقطه تورم ایجاد می‌کند و سپس این تورم می‌تواند به شکل انفجاری عمل کند. بی‌شک در فیلم غزاله سلطانی وضعیت انفجاری نداریم. چون سایه آماده می‌شود تا وارد شرایط جدیدی از زندگی شود که تجربه مادرشدن را به همراه دارد. اما کدام مادر؟ مادر مدنی؟ یا مادر مدرنی که براساس فرایند زنجیره‌ای روابط طبیعی مادرشدن تحقق نمی‌یابد.
سایه می‌خواهد مستقل باشد اما او به هر حال یک زن است و چون زن است مرزهای حرکت و کنش او تا حدی تعریف‌شده هستند. حالا وقتی تصمیم می‌گیرد از بعضی از این مرزها عبور کند،  با بحران مواجه می‌شود. هر مسئله برای سایه پای مسئله جدیدی را باز می‌کند. پس ما با روایتی مواجه هستیم که تودرتو شده و هر کنشی به کنش دیگری منجر می‌شود که خود شکل یک بحران را دارد. روایت فیلم روایت ضعف انسانی است که متوجه می‌شود  سازه‌ها و بافت‌های فرهنگی جامعه شرایط و روند حرکت بدون چالش زندگی را در درون ساختار خود نمی‌پذیرند.
اینها نشانگر این موضوع است که فیلم فقط روایتگر تنهایی نیست،  بلکه مسائل بی‌شمار یک انسان را نشان می‌دهد که مهم‌ترین آن چگونه زن‌بودن و چگونه مادرشدن در درون جامعه‌ای با لایه‌های پیچیده فرهنگی است.
درمجموع، دو نگاه در روایت فیلم وجود دارد: یک نگاه مینی‌مالی و تقلیل‌گرا و یک نگاه ماکسی‌مالی و توسعه‌گرا. در نگاه مینی‌مالی می‌توان گفت سایه با مسئله تنهایی مواجه است. اما در نگاه ماکسی‌مالی می‌بینیم که این موضوع رفته‌رفته  به مسئله پیش‌پاافتاده فیلم تبدیل می‌شود. فیلم غزاله سلطانی یک آزمایش مهم است برای نشان‌دادن این موضوع که آیا می‌توان مدرن بود؟ شاید هر مخاطبی برداشت خود را در پایان فیلم داشته باشد. اما پرسش این است که آیا در روایت فیلم غزاله سلطانی در مسیر سقوط وجه قهرمانانه حرکت می‌کند. آیا می‌خواهد بگوید دیگر امکان قهرمان و اسطوره‌ساختن به دلیل فروریختن روابط زنجیره‌ای و سست‌شدن مرزهای فرهنگی وجود ندارد؟ آیا به‌همین‌دلیل فیلم غزاله سلطانی یک فیلمِ ضدفیلم است؟ همان‌طور که ضدرمان؛ ضدتصویر و ضدگفتمان داریم.
وقتی گفته می‌شود سایه در مرز بین سنت و مدرنیته گرفتار شده است، یعنی اینکه ریشه‌های فرهنگی وجود دارد که این ریشه‌ها همچنان بر همه حرکت‌ها و حضور ما سایه دارند و همه‌جا ایفای نقش می‌کنند: لایه‌هایی وجود دارد که این لایه‌ها هیچ‌وقت از ما جدا نمی‌شوند. سایه همچنین زنی است که بدون داشتن همسر می‌خواهد صاحب فرزند شود و شرایط طبیعی و اجتماعی مادرشدن که ازدواج و سپس مادرشدن است را نفی کرده و بدون طی‌کردن این شرایط می‌خواهد مادر شود.
ناکامی سایه در مقابل برنامه‌ای که برای خودش پیش‌بینی کرده است را در ساختار بیرونی فیلم هم می‌بینیم. یعنی فیلم در ابتدا صحنه‌هایی را نشان می‌دهد که مدرن هستند؛ آپارتمان، کافی‌شاپ، کار در بنگاه معاملات ملکی، جشن تولد، گریم خود در مقابل آینه و نفی عشق با شیوه و اشکال سنتی، اما رفته‌رفته نزول می‌کنیم و افت ساختاری رخ می‌دهد. در پایان فیلم ما مکان‌هایی که ساختار مدرن دارند را ترک می‌کنیم و با مکان‌هایی مواجه می‌شویم که مکان هرج‌ومرج و آشوب هستند. پس حرکت از نظم توهمی و مدرن به آشوب براساس معماری ساختاری فیلم، یکی از ویژگی‌های مهم این فیلم است. فیلم آشکارا به ما می‌گوید: ما ادعای مدرن‌بودن داریم بدون اینکه مدرن باشیم و این یعنی چالش جدی انسان با خود و جامعه.
 

روزنامه شرق