فرهنگ امروز/ محمدمحسن راحمیحقیقی: یکم شهریور، سالروز ولادت ابوعلی سینا به نام روز پزشک نامگذاری شده است. عموم مردم هم بوعلی را به عنوان یک طبیب میشناسند ولی او در عین حال در ریاضی، نجوم، فیزیک، شیمی، روانشناسی، جغرافی، زمینشناسی نیز متبحر بود که کمتر مورد توجه بوده است. بوعلی اما چهره کمترشناختهشدهای نیز در منطق و فلسفه اسلامی است که جز اهالی فلسفه دیگر افراد کمتر از آن خبر دارند. او یکی از سه فیلسوف بزرگ اسلامی است. او را رئیس و سرمشائیان میشمارند و کتابهایش از جمله اشارات و شفا به عنوان کتابهای سطوح عالی فلسفه تدریس میشوند. اما جالب اینجاست که شیخالرئیس خود را مشایی نمیدانسته و مخصوصا در مقدمه کتاب مفقود خود اذعان کرده است که فلسفه مشرقیاش از فلسفه رسمی{استدلالی} مشهور متفاوت است. (داوریاردکانی، ۲۴۹:۱۳۸۹) این تفاوت تا آنجا اهمیت دارد که سیدحسین نصر فیلسوف سنتگرا و محقق بزرگ معاصر معتقد است بدون کاوش در معنای حکمت مشرقی نمیتوان فکر ابنسینا را مورد بحث قرار داد. (نصر، ۴۲۵:۱۳۸۳) در مقدمه باقی مانده از کتاب «منطق المشرقیین» (منطق مشرقیان) آمده است که او درصدد نوشتن کتابی است که دست هیچ کس به دامن اسرار او نرسد، جز کسانی که نظیر و شبیه خود بوعلی هستند.(داوری اردکانی، ۲۵۲:۱۳۸۹) «آرزو و اشتیاق داشتم که کتابی بنویسم شامل جنبههای مهم معرفت واقعی؛ فقط شخصی که بسیار فکر کرده و عمیقا تفکر و تامل نموده و از مرتبه عالی شهود عقلانی دور نشده است میتواند استنتاحاتی از آن بکند. ما این کتاب را تنها برای خودمان، یعنی کسانی که مانند خود ما هستند تالیف کردیم. اما برای عموم کسانی که با فلسفه سر و کار دارند، در کتاب شفا را بیش از آنچه نیاز دارند، فراهم کردهایم و به زودی در لواحق و ضمائم هر آنچه را که برای آنان زیاده از آنچه تا این زمان دیدهاند مناسب و درخور است عرضه خواهیم کرد و در همه احوال از خدای یگانه درخواست کمک و یاری داریم.»
حکمت مشرقی
اما حکمت مشرقی که ابنسینا از آن یاد میکند چیست؟«حکمت المشرقیین» نام کتابی است که بوعلی در اواخر عمر خود به رشته تحریر درآورده ولی متاسفانه هماکنون جز بخش منطق آن چیزی باقی نمانده است. وی در این کتاب فلسفه مشرقی خود را از فلسفه رسمی مشهور که مطابق با مسلک مشاء بوده است متفاوت دانسته و درواقع سیاق مباحث بوعلی در این کتاب به نوعی در ادامه مشی فلسفی او در نمطهای پایانی اشارات است و با دیگر آثار فلسفیاش به کلی متفاوت است. رضا داوریاردکانی در دستهبندیای که از آثار بوعلی به دست میدهد حکمتالمشرقیین را در کنار داستانهای تمثیلی حی بن یقان، رساله الطیر و سلامان و آبسال در دستهبندی جداگانهای نسبت به شفا و اشارات و دیگر آثار جامع بوعلی به شمار میآورد. (رضا داوریاردکانی، ۲۵۲:۱۳۸۹) «حکمت مشرقی» ابنسینا، نشان از گامی در جهت جهان عقلانیای دارد که تحت نفوذ و استیلای اشراق و عرفان است و مشخصه غالب فلسفه اسلامی سپستر است.(نصر، ۴۲۹:۱۳۸۳) این کتاب جنبهای از فکر ابنسینا که به غرب منتقل نشده و حتی شاگردان او هم به آن التفاتی نداشتند را دربرمیگیرد که حلقه مفقودهای در زنجیره فلسفه اسلامی است و تاثیر مهم نظرات شیخالرئیس بر جهتگیری فلسفه اسلامی بعد از او را نشان میدهد. «حکمتالاشراق»، مهمترین اثر شیخ شهابالدین سهروردی بنیانگذار مکتب اشراق، هم به لحاظ اسمی و هم از نظر محتوایی با این اثر بوعلی در تناسب است.
سومین مکتب مهم حکمت اسلامی یعنی سیستم فلسفی که ملاصدرای شیرازی آن را بنیان گذارد و به عنوان «حکمت متعالیه» نامگذاری کرد نیز تحتتاثیر نگاه مشرقی شیخالرئیس قرار دارد. ابن سینا در نمطهای پایانی اشارات صراحتا به «حکمت متعالیه» اشاره کرده است. بنابراین «حکمت مشرقی» ابنسینا دور از اینکه تنظیم و صورتبندی فلسفه معرف مشایی توسط وی باشد، آنگونه که نالینو ادعا میکند، به همان عالم اشراق سهروردی و به جهان اشخاصی نظیر ملاصدرا و سبزواری متعلق است.(نصر، ۴۲۶:۱۳۸۳) سیدحسین نصر حکمت مشرقی ابنسینا را به مثابه مرحلهای واسطه میان آثار مشایی و آموزههای اشراقی میداند.(نصر، ۴۳۰:۱۳۸۳) اما داوریاردکانی در کتاب ما و تاریخ فلسفه اسلامی بعد از بحثی که در تفاوت آرای ابنسینا و فارابی ارائه میدهد ادعای جالبتری را مطرح میکند و فلسفه شیخالرئیس را نه در حکمت المشرقیین و اواخر عمر وی، بلکه از ابتدا فلسفه مشرقی قلمداد میکند: «کسانی که گفتهاند فلسفه ابنسینا از ابتدا فلسفه مشرقی بوده است، در این مورد خطا نگفتهاند.» (داوریاردکانی، ۲۵۹:۱۳۸۹) بنابراین و به عنوان جمعبندی مباحث فوق باید گفت کسی نمیتواند معنی و اهمیت کامل ابنسینا را در سنت فلسفی اسلامی دریابد، مگر اینکه به «حکمت مشرقی» او و آنچه میتوان از آثار موجود و باقی مانده وی درباره آن فلسفه، که شرح و بیان کاملش از قلم استاد مشاییان هیچگاه به دست ما نرسیده است، بازسازی کرد، توجه داشته باشد.(نصر، ۴۳۰:۱۳۸۳) این رگههای سیر منطقی فلسفه متفاوت اسلامی که از ابنسینا آغاز و به صدرا میرسد خود دلیل دیگری بر تفاوت اساسی فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی است.
فیلسوف عشق
اما چرا فیلسوف عشق؟ شیخالرئیس ابنسینا در میان نوشتههای خود رسالهای به نگارش درآورده است به نام «رساله عشق» که در آن بر آن است این پدیده را از نظرگاه خود تحلیل و تبیین کند.
یکی از موضوعاتی که به جرات میتوان گفت ذهن هر انسانی را به خود مشغول کرده و خروارها کتاب و مقاله و شعر و خطابه درباره آن نوشته، سروده و گفتهاند عشق است. هیچ زبانی که در آن فرهنگی نهفته باشد نمییابید که در مورد عشق سخنی نداشته باشد و از رمز و راز و تب و تاب آن حکایتی نگفته باشد. بیشک ایران ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و فلاسفه و عرفا و حکما و شعرای بسیاری در این باب سخنها گفتهاند و چیزها نوشتهاند.
«رساله عشق» از کتابهای کوتاه ولی عمیق فیلسوف بزرگ سرزمین ماست. در ابتدای رساله چنین آمده است: «چنین فرماید، رئیس فلاسفه اسلام، شیخ الرئیس، حسین بن عبدا...بن سینا، در جواب سوال شیخابوعبدا...،فقیه معصومی: این رساله که بنا به خواهش تو در باب ماهیت عشق نوشتهام مشتمل است بر هفت فصل:
اول: در بیان سریان (جاری شدن) عشق، در هر یک از موجودات
دوم: در بیان وجود عشق در جواهر (آن چیز قائم به نفس خویش است) بسیطه غیرحیه (زنده)
سوم: در بیان وجود عشق در موجوداتی که صاحب قوه تغذیهاند، از جهت همین قوه
چهارم: در بیان وجود عشق در جواهر حیوانی؛ از جهت قوای حیوانیه
پنجم: در بیان عشق ظرفا (ظریفان) و صاحبان ذوق سلیم، نسبت به صور حسنه ( نیکو) و وجوه (صورتهای) مستحسنه (زیبا)
ششم: در بیان وجود عشق در نفوس الهیه
هفتم : در خاتمه این فصول ششگانه
ابنسینا با ظرافت و دقت فیلسوفانهاش و البته انصاف دهیم با استفاده از دانش آن روزگار، به تبیین و بررسی ماهیت عشق میپردازد. این رساله از ارزش بسیاری برخوردار است و در طول تاریخ مورد توجه و اشارات بسیاری واقع شده است.
منبع: فرهیختگان