به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ زاویه در برنامۀ این هفته بحث هفتۀ گذشته دربارۀ راز انتشار اسناد سیا دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق در خردادماه امسال را ادامه داد.
در این برنامه، سید مجید تفرشی، تاریخنگار و سندپژوه مستقلّ آرشیو بریتانیا و مؤسسۀ ایران و اروپا که در برنامۀ قبلی نیز حضور داشت و عبدالله شهبازی، مورّخ ابعاد جدیدی از راز انتشار این اسناد و نقش آمریکا در کودتا را بررسی نمودند.
صلواتی، مجری کارشناس برنامه ابتدا شهبازی را مخاطب قرار داد و از او پرسید که: شما همچون آقای تفرشی و برخی تحلیلگران دیگر معتقدید که آمریکا در ارائۀ این اسناد گزینشی عمل کرده و هر آنچه که میخواسته را منتشر کرده و اسنادی هست که پنهان مانده است. به نظر شما از پنهان کردن این اسناد چه هدفی داشته و چه چیزی را میخواسته پنهان نماید؟
شهبازی در پاسخ ابتدا توضیح داد که سیر انتشار این اسناد طولانی است و با وجود گذشت بیش از ۶۴ سال از واقعۀ کودتا انگلیسیها هنوز سندی منتشر نکردهاند. اسنادی در ۱۹۸۹ توسط آمریکا انتشار یافت که مورد اعتراض قرار گرفت و جنجال شد و با تغییر مورخین وزارت خارجه قرار شد مجموعهای از اسناد تهیه شود و بعد از آماده شدن، در دولت اوباما جان کری به بهانۀ مذاکرات هستهای اجازۀ انتشارشان را نداد و بعداً در دولت ترامپ در ژوئن ۲۰۱۷ منتشر شد.
شهبازی تأکید کرد که در عدم انتشار اسناد فشار انگلیسیها محرز بوده و حتیالامکان نقش آنها حذف شده است. انگلیسیها هیچ وقت سند منتشر نمیکنند و مانع انتشار هم میشوند و اجماعشان این بوده که فقط آمریکا اسنادی را منتشر سازد و در انتشار سند بسیار بدجنس و موذی هستند. انگلیس در دو کودتای مهم ایران یعنی ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد نقشی مهم داشته است.
صلواتی پرسید: پنهان کردن اسناد انگلیس فقط مربوط به مواجهۀ آمریکا و انگلیس هست یا در جاهای دیگر هم بوده؟
شهبازی پاسخ داد: انگلیس بزرگترین امپراطوری تاریخ را داشته و نقش مهمی در براندازی قدرتها و سلسلهها داشته و از همان آغاز سرویسهای اطلاعاتی آن نقش فعالی داشتند و در تاریخ ملتهای زیادی تأثیرگذار بودند و اسناد اکثر این مداخلات از بین رفته است.
سپس صلواتی از تفرشی پرسید: شما گفتید اسناد جدید پازل ۲۸مرداد را تکمیل میکند. کشف جدید شما چیست که چنین فکری کردید؟
تفرشی در پاسخ گفت: هیچ دولتی وجود ندارد که بخواهد برای رفاه حال محقّقان اسناد خود را آزاد کند بخصوص اگر موضوع دخالت در امور دیگران یا عملیات براندازی باشد. ۲۸ مرداد برای ما موضوع حساسی است و نباید تصور کنیم آمریکا همۀ اسناد خود را دربارۀ آن آزاد کند. اسناد منتشره فاز دوم از برنامهای است که فاز اولش یعنی آزادسازی اسناد انجام نشده است. این اسناد در سطح کلان خیلی توضیحات راجع به کودتا را عوض نمیکند، اما در جزئیات کمک زیادی میکند. در مورد تاریخ دوران ۲۸ مرداد و دولت مصدق باید هم به منابع خارجی هم داخلی با هم رجوع کنیم تا به واقعیت نزدیکتر شویم. این ۱۰۰۷ صفحه سند منتشرشده اطلاعات زیادی دربارۀ جزئیات حضور آمریکاییها در ایران و ارتباطگیری آنها با افراد مختلف و برنامهریزیهای مختلف برای براندازی یا تعامل با دولت مصدق و موارد دیگر را بصورت فکتهای ریز ارائه میدهند، با این حال در چهارچوب کلّی تغییر ایجاد نمیکنند. باید توجه کنیم این اسناد همۀ اسناد نیست و ضمناً اسناد سی آی ای هم نیست بلکه اسناد وزارت خارجۀ آمریکا است.
صلواتی پرسید: اساساً آمریکا چه چیزی را میخواهد پنهان کند که معتقدید اسناد گزینشی هستند؟ طبق عقیدۀ شهبازی، رابطهای که انگلیسیها داشتند در سند محو شده، نظر شما چیست؟
تفرشی پاسخ داد: دولت بریتانیا به جز اعترافات جک استراو هیچ وقت مستقیماً به دخالت در ۲۸ مرداد اعتراف نکرده بود و مهمتر اینکه طبق قانون دسترسی آزاد اطلاعات هیچ سندی دربارۀ ۲۸ مرداد آزاد نکرد. البته از سالهای ملی شدن نفت تا تعطیلی سفارت بریتانیا سند داریم اما باز هم کامل نیست.
اسنادی که منتشر نمیشوند معمولاً حاوی دلایل امنیتی و ملّی و منافع کشور مربوطه هستند و بعضی موارد هم اسامی افراد و موضوعات بخاطر مصالح شخصی بخصوص در مورد مأموران سیا یا ام آی ایکس حذف میشود چون نمیخواهند اسامی آنها یا سرشاخههایشان یا ایرانیهایی که همکارشان بودند افشا شود. لذا در عدم آزادی اسناد مصالح شخصی و خانوادگی هم مطرح بوده اما دلایل امنیتی بیشتر است.
شهبازی هم در ادامۀ همین بحث گفت: بله طبق گفتۀ تفرشی اسناد باید آزاد و به آرشیو ملّی آمریکا (NARA) تحویل شود. تا حدود دو سال پیش دویست جعبه سند مربوط به سالهای ۱۹۵۰تا ۵۴ حاوی تقریباً ده هزار برگ سند به NARA تحویل داده شده ولی کسی را ندیدم به آنها رجوع کرده باشد تا بداند سند جدیدی ارائه شده و باز هم اسناد دیگری وجود دارد یا نه! بنابراین اسناد منتشره گزینش دو مورّخ وزارت خارجه هستند و درواقع مورد پسند این دو نفر بوده و بعد منتشر ساختهاند.
تفرشی خاطرنشان کرد که فقط بحث پسند نبوده بلکه خطوط قرمز شامل ملاحظات امنیتی هم مطرح بوده و شهبازی ادامه داد: مثلاً اسم روزولت حذف شده، نکتۀ دیگر اینکه فقط این اسناد نیست و از سال ۱۹۸۳ وزارت خارجۀ آمریکا اقدام به انتشار اسناد دورۀ ترومن و آیزنهاور کرده که در آنها هم اسناد مهمی هست و به لحاظ تحلیل، دو سند خیلی مهم وجود دارد: یکی اسناد شورای امنیت ملی آمریکا (NSC) که سال ۱۹۸۹ منتشر شد و مرحوم هوشنگ مهدوی ترجمه کردند و در اسناد جدید سانسورهای آن اسناد حذف شده است!
بلافاصله صلواتی سوال بعدی را مطرح کرد و از شهبازی پرسید: نکتۀ مهمی در این اسناد و در اسناد قدیمیتر مثل اسناد ویلبر یا شاپور ریپورتر هست که نشان میدهد در ۲۸مرداد عوامل خارجی به سرعت و با هولناکی در ایران دستاندازی کردند و میخواستند دولت را تغییر دهند و اتفاقات جدید پدید آورند! جناب تفرشی معتقد بود که عوامل خارجی هرچقدر قدرتمند باشند صرفاً جریان را مدیریت میکنند نه ایجاد، و باید پتانسیل و مقدّمات دخالت قبلاً در داخل موجود باشد. شما چقدر موافقید؟
شهبازی ابتدا گفتۀ قبلی خود در مورد اسناد را تکمیل کرد و گفت: دومین سند مهم سند توافق آمریکا با کمپانیهای نفتی است که دو هفته قبل از انتقال قدرت به آیزنهاور در ۶ ژانویه اتفاق افتاد و اسنادش در ۱۹۸۳ منتشر شد. این اسناد باید از هم جدا شوند و اسناد سیا همگی کمک میکنند به عقل و شعور ما تا موزائیک ۲۸مرداد را تکمیل نماییم.
صلواتی دوباره پرسید: وزن عوامل خارجی سنگینتر بوده یا داخلی؟ یعنی ملّی و مذهبیها؟
شهبازی پاسخ داد: من داخلی و خارجی نمیبینم و همه چیز بهم پیوسته است و ادامه داد که نمیتوان مرزهای جغرافیایی را در تفکر وارد کرد، ولی تفرشی تذکر داد: در تحوّلات، عناصر داخلی و خارجی قابل تقسیمبندی هستند! اما شهبازی گفت: پیوند دارند و یکی هستند و صلواتی پرسید: یعنی چه یکی هستند؟ شهبازی پاسخ داد: بستگی به نوع تحلیل شما دارد. ماجرای ملی شدن نفت یک موج جهانی است که اول از خود انگلیس شروع شد و منادی ملی کردن نفت خود انگلیس بود توسط کلمنت اتلی که بخاطر حل بحرانهای داخلی صورت گرفت و بعد از جنگ دوم همه از انگلیس یاد گرفتند و این موج ملی کردن در ونزوئلا و مکزیک هم رخ داد و در ایران هم به خاطر پالایشگاه نفت آبادان.
صلواتی مجدداً سوالش را تکرار کرد: شفاف بگویید وزن کدام عوامل بیشتر بوده؟ آیا آمریکا و انگلیس در ایران جریان ایجاد کردند؟
شهبازی پاسخ داد: بله! زیرا مثلاً هیچ لزومی نداشت رزمآرا ترور شود و خواست ملی شدن نفت خواست مشروعی بود. کمپانیهای بزرگ آمریکا که میخواستند از نفت ایران بهرهمند شوند به ایجاد جریانها کمک کردند و کارتلهای نفتی آمریکا زیر فشار دستگاه قضائی آمریکا بودند و قانون ضد تراست (ضدانحصار) برایشان گران تمام شد و به دنبال مفرّ بودند و سعی کردند خودشان را با سیاست خارجی آمریکا پیوند بزنند و بنابراین بر خطر کمونیسم اصرار و دولت آمریکا را از آن ترساندند. مثل الان که از داعش میترسانند. طبق سند ۱۹۵۳ ثابت میشود که چقدر نفت ایران برایشان مهم بوده است.
صلواتی از تفرشی پرسید: شما برخلاف جناب شهبازی که میگویند جریان را ایجاد هم کردند معتقدید فقط مدیریت کردند!
تفرشی گفت: بعنوان قاعده نمیدانم البته و استثنائاتی هم هست.
شهبازی ادامه داد: من اصلاً این قالب را قبول ندارم و حتی میگویید آمریکا و انگلیس من گیج میشوم، چون نه آمریکا داریم نه انگلیس و شما در آمریکا با یک جریان مواجه نیستید یا در ایران!
صلواتی گفت: حداقل یک دیدگاه که هست!
تفرشی ادامه داد: اینطور نیست که تصور کنیم در جریان ۲۸مرداد سیاست خارجی آمریکا و بریتانیا تصمیماتی داشت که بالنعل نعل جلو رفت و یا از رجال داخلی خوبها از اول خوب بودند و بدها از اول بد! در جریان ملی شدن نفت، تدریجاً به اهمین نفت پی بردند و هرچند کسانی بودند که نفت برایشان مهم بود اما تا همان ژانویۀ ۱۹۵۳ غلبه با کسانی بود که نگران جنگ سرد و حاکمیت کمونیسم بودند. بعد از انتخابات ریاست جمهوری و انتقال قدرت بود که کسانی که هم رأی با بریتانیا اولویت را به نفت میدادند دست بالا گرفتند و از اول اینطور نبوده است. در ایران هم ملی و مذهبیها سیر تطوری داشتند و مأموران سیا بطور آشکار و انگلیس بطور مخفی، چون با ایران قطع رابطه کرده بودند، مدام با همۀ جریانها در تماس بودند و چه طرفداران یا بیطرفها یا مخالفان مصدق همه میخواهند آمادهسازی عمومی بکنند و بالاخره در اینجا میشود تفکیک کرد و جریانهای داخلی و خارجی آمادهسازی میکنند و تا قبل از ۳۰تیر، برنامه عبارت از تعامل با دولت مصدق بود و جریانهای برانداز مصدق تا ۳۰ تیر دست بالا نداشتند و من موافق نیستم آمریکا و انگلیس را قالبی ببینیم که از اول فکرشان مشخص بود.
صلواتی پرسید: یعنی آقای شهبازی قالبی میبینند؟
تفرشی پاسخ داد: در برخی جاها! اگر آنقدر مشخص صحبت کنیم باب تحقیق تعطیل میشود.
بحث اشخاص داخلی و رجال خارجی در تحوّلات روند طولانی داشته و آدمها عوض میشوند و دیدگاهها عوض میشوند و بر اساس شرایط گزینهها تغییر کرده و رویکردها و روندها عوض میشود. در تاریخ باید به این چیزها توجه کرد و نباید مشخص کرد که اینها کانونهای قدرت بودند، آنها بد بودند، اینها خوب بودند!
صلواتی گفت: ممکن است کسی فکت مخالف بیاورد و شبکۀ بدامن را که عملیات مخوفانه و جنگ روانی و خرید روزنامه و نشریه و تظاهرات علیه مصدق را برنامهریزی کردند، طرح و نظر آقای شهبازی را تأیید کند که عوامل خارجی قصد ایجاد جریان در داخل را داشتند؟ و لزوماً فقط مدیریت نبوده است؟
شهبازی در پاسخ گفت: من هم البته با تفرشی موافقم اما این تصویر کلیشهای که آمریکا یا انگلیس فلان برنامه را داشتند قبول ندارم. این دو کانون قدرت هستند و دولتهای چرچیل یا ترومن یا آیزنهاور با هم فرق دارند و دولت ترومن آغاز سیاست دگردیسی آمریکا علیه مصدق است که تصمیم گرفتند کودتا کنند و علاوه بر آن، کانونهای قدرت دیگری مثل کارتلهای نفتی داریم که خودشان را تحمیل کردند و حربۀ اغتشاشات سیاسی در ایران و بزرگنمایی خطر کمونیسم را بکار بردند و بر اساس گزارش ۶ژانویه پروندۀ کارتلها در دستگاه قضائی آمریکا از کیفری به حقوقی تبدیل و بسته شد و کنسرسیوم هفت خواهران نفتی، انحصاری ایجاد کردند و این کانونها با هم در رقابت بودند.
تفرشی رو به شهبازی گفت: اتفاقاً حرف شما در جهت تأیید حرف من است. حزب کمونیسم بعد شهریور ۱۳۲۰مهمترین حزب ایران و خطر کمونیسم جدی بود ولی عملیات آمریکا و انگلیس برجسته ساختن خطر کمونیسم بود و سعی کردند سنّتیها، بازار و روحانیت را از خطر کمونیسم بترسانند و در حالیکه مصدق در نیمۀ دوم دولت خود و بخصوص در بخش دوم آن نیمه دچار مشکلات جدی بود اینها جوّسازی کردند و تظاهرات و جریانسازی کردند و خواستند به بازار و روحانیت بفهمانند مصدق گزینۀ شما نیست و انتخاب شما بین شاه و کمونیسم است. لذا خطر حزب توده جدی بود ولی بزرگنمایی شد و هدف ترساندن بازار و روحانیت بود و اسناد جدید هم چنین چیزی را تأیید میکنند. اختلافات سه جناح مذهبی ایران یعنی طرفداران بروجردی؛ کاشانی و بهبهانی؛ و فدائیان اسلام جدی بود و در بستر اختلاف اینها شبکههای جاسوسی اقدام به مدیریت جریان کردند و بنابراین حتماً باید آمادگی دخالت خارجیها قبلا ًتوسط خود داخلیها فراهم شده باشد! و نیروهای خارجی همینطوری قادر به انجام کاری نبودند.
شهبازی گفت: قبول دارم اما خارجی و داخلی را نمیفهمم. در اینجا بین دو کارشناس بحث شد و شهبازی تأکید کرد که مثلاً آقای بقائی خارجی است یا داخلی؟ شترگاوپلنگ که نداریم و پیوند خورده و نمیشود جدا کرد. سودی هم ندارد جدا کنیم و کانونهای متنوعی از قدرت هستند که عملیات کردند و امروزه هم همین است! مثلاً نمایندۀ فلان کمپانی خارجی، داخلی است یا خارجی؟ درحالیکه در سیاست ایران هم دارد دخالت میکند! تفرشی تذکر داد: منظور سیاستمداران هستند نه بیزینسمنها!
شهبازی گفت: کمپانی شل فقط بیزینس من بود؟ آقای ابراهیم گلستان یا موسسۀ گلستان و فروغ فرخزاد و غیره محصول سرمایهگزاری فرهنگی شل بودند و در پاسخ تفرشی که پرسید: یعنی اینها از روز اول تربیت شدند برای جاسوسی؟ پاسخ داد: از کجای صحبت من چنین برداشت کردید؟
نباید بحث را به سخیفترین شکل آن تنزّل دهیم! شل واقعاً سرمایهگذاری کرده و ابراهیم گلستان هم انسان توانمندی بود و اینها از هم جداست! در مورد رضاشاه هم من معتقدم در کنار وطنفروشی باید از کارهای خوبش هم گفت و نباید مباحث را فوراً در قالبها و کلیشهها ببریم مثل فیلم فارسیهای خودمان!
صلواتی سوال بعدی را از تفرشی پرسید و گفت: صبح ۲۵مرداد به روزولت دستور بازگشت به آمریکا داده شد اما برنگشت و بعداً محاکمه یا مؤاخذه شد و گویا توانست طرفش را مجاب کند! راز این دستور چه بود؟ آیا اطلاعاتشان کامل نبود و نمیدانستند در ایران چه خبر است و احساس شکست کردند؟ روزولت چرا برنگشت و ماند؟ او چه اطلاعاتی داشت که باعث شد تا روز کودتا بماند و کار را تمام کند؟ حال سوال اصلی این است که اگر آمریکاییها فرماندهان اصلی بودند چرا اطلاعاتشان کافی نبود و به فرماندۀ خود دستور بازگشت دادند؟
تفرشی پاسخ داد: در برهههایی از تاریخ ایران و دیگر کشورها وقتی نیروهای خارجی دخالت میکردند، گاهی شرایطی پیش آمده که اختیارات و مسئولیت به شخصی که عملیات میکند واگذار شده است. در سیاست بریتانیا در ایران گاهی نیروهای امنیتی بالادست بودند و گاهی دربار و یا وزارت خارجه که بعضاً با هم اختلاف داشتند ولی در خروجی توافق داشتند. مثلاً در کودتای ۱۲۹۹ شاید همۀ ارکان حکومت بریتانیا با نورمن که از کودتای سید ضیاء حمایت کردند موافق نبودند اما با این حال به وی اختیارات دادند! در ماجرای روزولت هم در داخل آمریکا کسانی بودند که میترسیدند کودتا شکست بخورد و روزولت معتقد بود موفق میشود. لذا او اگر هم سرخود عمل کرد اقدامش دیوانهوار نبود بلکه با سیاست آمریکا هماهنگ بود.
شهبازی در پاسخ به این سوال ابتدا از صلواتی پرسید: از کجا میدانید مراسلۀ دستور بازگشت به دست روزولت رسید؟ و بعد توضیح داد: ارتباطات تهران و آمریکا از طریق ایستگاه ام آی سیکس در نیکوزیای قبرس بود و در جریان کودتا اگر ام آی سیکس را حذف کنیم چیزی دست ما را نمیگیرد! تمام ماجرا به ام آی سیکس، انگلیس، و بخش خصوصی یعنی مثلاً کمپانیهای نفتی مثل شل، توتال، و کارتل نفت آمریکا برمیگردد که همگی به دنبال منافع بودند در ایران و صحبت از پروژههای کلان چند میلیاردی و تریلیاردی است و اینها مثل گرگ به جان هم افتادند و پول خرج میکردند و مثلاً فقط سیا سالی یک میلیون دلار به بدامن میداد! علاوه بر سیا این کمپانیها هم به بدامن پول میدادند و مثلاً میبینیم که اسفندیار بزرگمهر از نمایندگان اینها بخاطر سهمی که داشته معاون تبلیغات دولت زاهدی شد و خود حشمت الله والاتبار که در مطبوعات پول تزریق میکرد یا کسانی مثل خسرو اقبال و دیگران و نسلی از روزنامهنگاران که پول کلانی از کمپانیها میگرفتند و بر این اساس عملیات براندازی دو گونه بود: عملیات ام آی سیکس که اراذل و اوباش و فواحش را وسط کشید و دیگری سیا که پلن A و B را اجرا میکرد و با شکست کودتا در ۲۵ مرداد واشنگتن دستور توقف عملیات را داد ولی مکالمات به روزولت نرسید و روزولت هم از خود آنها بود.
در ادامه صلواتی سوال بعدی را طرح و پرسید: مصدق پیشنهادات انگلیسیها حتی خوبش را هم رد میکرد! این مسئله آیا به حب و بغض او نسبت به انگلیس برمیگردد یا نه نگاه کارشناسی داشت و آنها را فریب میدانست؟
تفرشی پاسخ داد: این تحلیل شماست بعد از گذشت ۶۴ سال از واقعه. مصدق رهبر ملی شدن نفت بود و بعداً نخست وزیر شد. در نیمۀ اول دولتش پیشنهادات زیادی شد و دولت اتلی دنبال مصالحه بود علیرغم مخالفت بریتانیا و بعد از ۳۰ تیر دولت مصدق ضمن اینکه به خاطر شکست ائتلافش اقتدار در عرصۀ داخلی را از دست داده بود، در جبهۀ ملی هم اختلافات شدید بود، و مشکل بزرگ در عدم پذیرش قراردادهای بینالمللی فقط ناعدلانه بودن آنها نبود، بلکه دلایل دیگری داشت از جمله تحلیل اشتباه مصدق و حامیان ادامۀ ملی شدن نفت مبنی بر اینکه دنیا بدون نفت ایران نمیتواند دوام آورد و این ارزیابی اشتباه مشکل ایجاد کرد و از سوی دیگر شرایط طوری بود که هر گونه مصالحه خیانت محسوب میشد و امکان مصالحه نبود. در سیاست یک مرحلۀ عوامفریبی داریم و یک مرحلۀ عوامزدگی؛ یعنی عوام شما را فریب دهند و همۀ اینها به براندازی مصدق کمک کرد.
شهبازی بحث را ادامه داد و سوالی مطرح کرد که چرا بروجردی یا حتی حضرت امام که در زمان کودتا ۵۰ ساله بودند نسبت به شرایط واکنشی نشان ندادند و فقط کاشانی بود که سردمدار اعتراض مراجع بود و سی تیر را ایجاد کرد که حرکت اشتباهی بود و تفرشی هم در تأیید گفت: آغز یک پایان بود!
شهبازی ادامه داد: تلقی مصدق و کاشانی از انگلیس همان تلقی عصر مشروطه بود و عموماً شناخت ما از غرب از همان مشروطه تا بحال خیلی ساده بوده و من سعی دارم این را بشکنم و تأکید دارم تمدن جدید بر بستر بخش خصوصی شکل گرفته و ما متأسفانه پیچیدگیهای غربیها را نمیشناسیم و مثلاٌ نمیتوانیم بپذیریم امپراطوری بریتانیا را کمپانی خصوصی هند شرقی ایجاد کرد و ملکه هم یکی از سهامدارانش بود. نگاه کاشانی و مصدق هم مثل رجال مشروطه به غرب اینگونه بود. همه چیز را از چشم انگلیس میدیدند و به عوامل دیگر توجه نداشتند!
اما چرا دولت مصدق پیشنهادات را قبول نمیکرد؟ چون این کانونهای متکثر مثلاً کارتلهای نفتی به دلیل اینکه میخواستند وارد حوزۀ انحصاری نفت انگلیس شوند تحریکات میکردند و نمیگذاشتند!
مثلاً خیلی از عوامل آنها در ایران بعنوان فردی محترم مورد استقبال و احترام بودند، درحالیکه آن فرد فقط یک جاسوس دلّال و نفرتانگیز بود! شبکههای مافیایی بسیاری بوده و اغلب در ایران فکر میکردند اینها خوبند!
در اینجا بین دو کارشناس بحثی شد دربارۀ اینکه مشکل کمونیسم جدی بوده یا دستیابی به نفت ایران و شهبازی معتقد بود کمونیسم هرگز یک خطر جدی نبود و ماجرا همان رقابت کارتلهای نفتی بود! اما تفرشی معتقد بود خطر کمونیسم جدی بود هرچند توسط آمریکا و انگلیس بزرگنمایی شد.
صلواتی پرسید: اسناد کدام دیدگاه را تأیید میکند؟
تفرشی گفت: اسناد که کتاب مقدّس نیست! اما نشان میدهد خطری وجود داشته ولی بزرگنمایی شده ولی این بزرگنمایی در خلأ ایجاد نشد و نشریات حزب توده و نفوذشان در دولت و دربار تأثیرگذار بود.
شهبازی هم گفت: بخش مهمی از این اسناد مربوط به دوران زاهدی است که خیلی مهم است و مثلاً نشان میدهد که شاه مخالف زاهدی و زاهدی طرف آمریکا است.
صلواتی سوال دیگری پرسید و گفت: ما از اسناد خودمان کمتر صحبت میکنیم؟ دلیلش چیست؟
تفرشی پاسخ داد: برخی از اسناد در دسترس نیستند و هنوز به سازمان اسناد کتابخانۀ ملی منتقل نشدهاند که این خلاف قانون است و برخی هم اصلاً از آنها اطلاع ندارند. در مورد ۲۸ مرداد هم باید هم تبعات هم نتایج را دید! دولت زاهدی به دلایل مختلف داخلی و خارجی با حکومت شاه در کشمکش است و هرچند که ۲۸ مرداد به ظاهر پیروزی سلطنتطلبان بود اما درواقع آغازگر حرکت استعمارستیزی بود که در ۱۵خرداد ۴۲ و بعد ۵۷ ادامه یافت. تاریخنویسی جناحهای ما تابونویسی است چون هر کدام از گروهها کشته دادهاند و اجازۀ ورود به بحث نمیدهند. در کشور ما توجه به اسناد بینالمللی خیلی ناقص است وهنوز خیلیها در ایران شناخته نیستند و از نظر علمی و آکادمیک با ۲۸مرداد خیلی هیجانی برخورد شد. این اسناد دو چیز را به ما نشان میدهند:
یکی ریز جزئیاتی که نمیدانستیم، و دیگری اینکه هنوز اسناد بسیاری آزاد نشدهاند و بجای آزادسازی هم منتشر شدهاند و این مشکل است.
در پایان و در پاسخ سوال صلواتی که پرسید: آیا اسناد ما آنقدر محکم هستند که در برابر اسناد آمریکایی قابل ارائه باشند؟
شهبازی گفت: مهمترین مجموعۀ ما اسناد شاپور ریپورتر است که هم موثق هم مهم است.
تفرشی گفت: شاپور ریپوتر بعنوان افسر امنیتی و محرم شاه و انگلیس و دلّال نقش مهمی داشت ولی تصویری که از او بعد از ۲۸مرداد ارائه شد اغراقآمیز است و ضمناً هیچ سندی هم کاملاً موثق نیست.