فرهنگ امروز/ محسن آزموده: بدون تردید مهمترین و شناختهشدهترین چهره روشنفکر ایران در دهه ١٣٤٠ خورشیدی جلال آلاحمد (١٣٠٢-١٣٤٨) است، «ارزیابی شتابزده» که میتوان او را به راستی سرنمون روشنفکری ایران در این دهه حساس و مهم خواند، با همه ویژگیها و خصایلی که از ذهنیت ایرانی در آثار و اندیشههای روشنفکران این دهه بازتاب یافت، از توسعهگرایی تا نقد توسعه، از چرخش به سمت غرب تا نقد آن تحت عنوان غربزدگی، از توجه به آثار ادبی و هنری غربی به ویژه فرانسوی تا کوشش برای نوعی از بومیگرایی و در نهایت بازگشت به خویشتنی که جنبه سلبیاش بر جنبه ایجابیاش غلبه داشت و اگرچه میدانست چه نمیخواهد، اما تصور دقیق و تاریخمند و روشنی از آنچه میخواست نداشت. یکی از ویژگیهای روشنفکری در این دهه چنان که بیان شد خصلت ادبی و هنری آن است، توجه به فلسفه غرب و اندیشههای فلسفی جدید در میان روشنفکران ایرانی بسیار محدود بود و این مورد را به وضوح در آلاحمد به عنوان شاخصترین روشنفکر این دهه میتوان دید. این نکته کمتر مورد توجه کسانی که به تاریخ روشنفکری ایران پرداختهاند، قرار گرفته است، حال آنکه عموما با این فرض اساسی موافق هستیم که فلسفه به معنای عام به عنوان مبنا و بنیاد سایر علوم و معارف اساس و جانمایه فرهنگ است و دستکم این نکته در مورد فرهنگ غربی صادق است و احتمالا این نکتهای نبوده که از نگاه کسانی چون آلاحمد پنهان باشد و از این رو میتوان پرسید چرا روشنفکری ایرانی در دهه ١٣٤٠ و آلاحمد به طور خاص از فلسفه غفلت ورزید؟
کوتاه درباره خاستگاه
جلال آلاحمد به عنوان سرشناسترین روشنفکر عرفی ایرانی که البته در سالهای واپسین حیاتش به سنت دینی همچون اصل خویش بازگشت، در خانوادهای روحانی به دنیا آمد، پدرش سید احمد حسینی طالقانی روحانی سرشناسی بود که عکس معروفی از او در کنار شیخ آقا بزرگ تهرانی و صدرالعلما نشاندهنده جایگاهش است، همچنان که برادرش سید محمد تقی نیز در نجف به کسوت روحانیت بود، جلال نیز چنان که مشهور است به توصیه پدر قرار بوده در چنین راهی قدم بگذارد، اما سرشت ناآرام و سرکش او در کنار آشناییاش با اندیشههای نویی که عموما در همان محیط مذهبی پدید آمده بود، یعنی آثار کسانی چون شریعت سنگلجی و احمد کسروی او را به راهی دیگر کشاند، گو اینکه فضای سیاست و جامعه ایران از آغاز دهه ١٣٢٠ یعنی ١٨ سالگی جلال عرصه تازهای را تجربه میکرد، حزب توده اعلام وجود کرده بود، نشریات و مطبوعات امکان فعالیت یافته بودند، در غیاب دربار سختگیر و در وضعیت شبه دموکراتیکی که پدید آمده بود، امکان فعالیت سیاسی و اجتماعی صد چندان شده و روشن بود که جوان پرشوری چون جلال تحصیل در دانشگاه را بر فضای سنتی حوزه نجف ترجیح میدهد و به لحاظ فکری و سیاسی نیز به حزب توده گرایش مییابد.
آلاحمد در دانشسرای عالی در رشته زبان و ادبیات فارسی میخواند و نخستین قلم زدنهایش نیز در حوزه داستاننویسی است، البته پیش از آن رساله «التنزیه لاعمال الشبیه» نوشته سید محسن جبل عاملی (امین) را در ١٦ صفحه با عنوان «عزاداریهای نامشروع» ترجمه کرد و در تاریخ یکشنبه ٢٤ آذرماه ١٣٢٢ در چاپخان تابان به قیمت دو ریال منتشر شد. چنان که خودش نوشته
«دو روزه تمام شد و خوش و خوش حال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو بازاریهای مذهبی همهاش را چکی خریدهاند و سوزانده اند!»
آثار ادبی و مقالات
آنچه بعد از آن از جلال قبل و بعد از همراهیاش با حزب توده منتشر میشود و همچنین پیش و پس از کودتای ٢٨ مرداد، عمدتا آثار ادبی و داستانی است و البته مقالات و یادداشتهایی که برای مطبوعات مینگاشته و برخی تک نگاریها و گزارش سفرها و ترجمههایی از آثار ادبی فرانسوی معمولا به همراهی مترجمانی دیگر مثل پرویز داریوش یا علی اصغر خبره زاده. عبدالعلی دستغیب، پژوهشگر فلسفه و ادبیات جلال را از نمایندگان دوره سوم نثر معاصر فارسی میخواند، دوره نخست به عصر مشروطه باز میگردد، دوره دوم بین سالهای ١٣٠٠ تا ١٣٢٠ یعنی دوران پهلوی اول است، دوره سوم از ١٣٢٠ تا انقلاب ١٣٥٧ را در بر میگیرد و دوره چهارم نیز به سالهای پس از انقلاب اختصاص دارد. دوره سوم، «دوران خشم و خروش است. دوره پویایی اندیشهها از سویی و احتضار باورهای مرده و کهنه از سویی دیگر» دوره روزنامه و مطبوعات فصلی، مجلههای سنگین علمی و ادبی مثل یادگار، سخن، دانش ادب و هنر امروز، پیام نو، مردم، تهران مصور، ترقی، اطلاعات هفتگی، صبا، بانو، توفیق، باباشمل، آشفته و... آلاحمد هم در این دوره داستاننویسی و مقالهنویسی و مجله چرخانی میکند. ویژگی بارز نوشتههای او نثر اوست: « تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزهطلب و حادثهآفرین.»
به لحاظ محتوایی اما این داستانها مضامین آشنایی دارد، نقد اجتماعی و سیاسی وضعیت زندگی مردم با گوشه و کنایههایی صریح یا مضمر به نظام سیاسی. در مقالات و تک نگاریها و بعضی داستانهای بلند (مثل مدیر مدرسه و نفرین زمین و نون و القلم) این نقد روشنتر میشود، به ویژه که جنبه خودانتقادی نیز مییابد و متوجه نقد و انتقادهای صریح و بیپرده از سایر روشنفکران و هنرمندان و اهل فکر زمانه میشود. آلاحمد «در مقالههای خود تند و توفانی است»، به لحاظ محتوایی عمدتا در سه زمینه مقاله نوشته است: اول در زمینه ادبیات و هنرها، دوم در زمینه مسائل اجتماعی و سوم سفرنامهها. آلاحمد چنان که اشاره شد، ترجمههایی ادبی نیز دارد، عمدتا با دیگران: «بیگانه» نوشته آلبر کامو با علی اصغر خبره زاده، «مائدههای زمینی» نوشته آندره ژید با پرویز داریوش، «چهل طوطی» با سیمین دانشور، «تشنگی و گشنگی» نوشته اوژن یونسکو با منوچهر هزارخانی و «عبور از خط» نوشته ارنست یونگر با محمود هومن که به دلیل اهمیتش در موضوع این یادداشت در بخشی جداگانه مفصل به آن میپردازیم.
در مجموعه این آثار به دشواری بتوان اشاراتی صریحا فلسفی یافت، البته به خصوص در ترجمهها نشانههایی از دلبستگی آلاحمد به اندیشههای چپ از سویی و تاثیرپذیریاش از جریانهای فلسفی فرانسوی به خصوص در سالهای میانی سده بیستم میتوان یافت. در میان زبانهای فرنگی، آلاحمد فرانسه و انگلیسی را تا حدودی میدانست و با آثاری که در این دو زبان منتشر میشد، آشنایی داشت. در دهههای ١٩٥٠ و ١٩٦٠ به خصوص در فرانسه متاثر از جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن فلسفههای وجودی و موسوم به اگزیستانسیالیسم با چهرههای شاخصی چون ژان پل سارتر و آلبر کامو طرفداران زیادی داشتند و آثار ادبی همین چهرههاست که به توسط آلاحمد و دیگر نویسندگان و مترجمان ایرانی به فارسی ترجمه میشود. نکته مهم و قابل توجه این است که با وجود توجه به این اندیشمندان، آثار صرفا فلسفی آنها مورد توجه قرار نمیگیرد و آنچه ترجمه میشود، عمدتا رمانها و نمایشنامهها و داستانهای آنهاست و به همین دلیل به سختی بتوان ادعا کرد که توجه به این آثار زمینهای فلسفی برای روشنفکران ایرانی فراهم میآورد.
آثار نظری
در میان آثار غیرادبی و نظری آلاحمد دو اثر شاخص و بسیار معروف هستند که بسیار نیز درباره آنها نوشته و گفته شده است: «غربزدگی» (١٣٤١) و «در خدمت و خیانت روشنفکران» (١٣٤٣). در این آثار بیشترین اشارات آلاحمد به نگرش و اندیشههای فلسفی او را میتوان یافت. از این دو، رساله اول که نخستینبار در کتاب ماه چاپ شد و بعدا به طور گسترده مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت و گاه حتی درباره تاثیرات سیاسی و اجتماعی آن نیز اغراق شد، بیشتر میتوانست مورد نقد و ارزیابی فلسفی قرار بگیرد، به خصوص که آلاحمد خود صراحتا به وامگیری تعبیر «غربزدگی» از احمد فردید اشاره کرده بود و چنانکه میدانیم فردید این تعبیر را در بستری فلسفی و برای اشاره به وضعیتی فلسفی به کار برده است. با این همه کاربست آلاحمد از مفهوم غربزدگی کاملا سیاسی و اجتماعی است و دستکم در خود رساله اشارات فلسفی به آن بسیار اندک است. رساله مفصل دوم یعنی «در خدمت و خیانت روشنفکران» نیز «به اعتباری بسط یکی از مسائل دفتر غربزدگی است» و در آن آلاحمد در واکنش به شرایط روزگارش و به خصوص واکنش (یا به نظر او بیواکنشی) گروهی که او روشنفکران میخواند، به اعتراض گروههای مذهبی نسبت به انقلاب سفید شاه در سالهای آغازین دهه ١٣٤٠، به نقد صریح و تند روشنفکران میپردازد. در این رساله نیز مشخصا صحبتی از فلسفه و اندیشههای فلسفی نشده است و باید گرایش فلسفی آلاحمد را از لابهلای سطور و اشارات او فهمید.
عبور از خط: تنها اثر فلسفی
در میان آثار جلال آلاحمد رساله « عبور از خط» کمتر از بقیه دیده شده است: رسالهای کوچک نوشته ارنست یونگر
(١٩٩٨-١٨٩٥)، نویسنده سرشناس آلمانی درباره نیهیلیسم. بخش اول این کتاب نخستین بار
در خرداد ١٣٤١ در نخستین شماره کتاب ماه منتشر شد. اثری که شاید بتوان آن را فلسفیترین کار آلاحمد خواند. ماجرای ترجمه و انتشار این جزوه کوچک جالب است. آلاحمد خود مینویسد بعد از انتشار غربزدگی یک روز نزد دکتر رحیم عابدی بوده که با دکتر محمود هومن
(١٣٥٩-١٢٨٧) استاد فلسفه دانشسرای عالی مواجه میشود. محمود که غربزدگی را خوانده بوده به جلال میگوید: «تو باید یک متن فلسفی را بخوانی درباره نیهیلیسم که در مقالهات با آن تماس گرفتهای.» بقیه ماجرا را از زبان خود آلاحمد بخوانیم: «گفتم: چه عیبی دارد. متن کجاست؟ گفت: آلمانی میدانی؟ گفتم: نه، گفت: پس چه کنیم؟... (و پس از لحظهای) من حرفی ندارم. در دو جلسه برایت میخوانمش ٦٠، ٧٠ صفحه بیشتر نیست. و نشستیم که چنین کنیم. که دیدم حیف است. گفتم: حالاکه اینطور است چرا ننویسیم؟ و چنین کردیم. یعنی هفتهای دو روز که - از دو تا چهار بعدازظهر- میرفتم خانه او کار میکردیم. ترجمه دفتر را او میگفت و من مینوشتم. با مته دوجانبهای به سوراخ کلمات و مفاهیم و چه سختگیریهای او. که من شاگردی میکردم. ضمن کار گپی هم میزدیم یا مراجعهای به متنی کمککننده یا شکی در صحت فلان مطلب. و بعد حاصل کار هر مجلس را پیراسته و وارسیده در اول مجلس بعدی برایش میخواند و او به کتاب مینگریست و از نو حک و اصلاحی و گاهی تحشیهای. و بعد میپرداختیم به ترجمه کردن. جوری بود که بیش از روزی سه صفحه از زیر دستمان درنمیآمد. و میارزید. که در آن جلسات من درس فلسفه را یک بار دوره کردهام. و حقا که حضرت هومن معلم بردباریست... چنین بود که عبور از خط ترجمه شد» و دو فصلش تنها در دو شماره کیهان ماه درآمد و فصل آخر را برای شماره سوم چیده بودیم که آن مجله به اجبار متوقف شود. و دلزدگی آمد و کلافگی و رها کردنها و خشم. که من از روی دکتر هومن خجالت میکشیدم که به چه زحمتی تازه از لاک تنهایی و بدبینی در آمده بود و شوری یافته بود و حالی میکرد. همین جا بگویم که سهم او در گردش آن مجله چندان بود که میخواستیم اسمش را آن بالا بگذاریم که رضایت نداد... از آن زمان به بعد بارها ازمان خواستهاند که این کار ناتمام را تمام کنیم. اما وسواس او و مشغلههای خرده پای عمر و مهمتر از همه آن دلزدگیها نگذاشته تا اکنون که به همت حضرت دستغیب- شاگرد دیگر هومن- تمام میشود که سال پیش تمام اوراق این دفتر را به قصد سلب مسوولیتی از گردن خویش به او سپرده بودم و هر اختیاری را به او داده که گفتهاند کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد.»
(جلال آلاحمد، ٢٢ آبان ١٣٤٦)
عبور از خط چنان که آلاحمد نوشته رسالهای کوتاه درباب نیهیلیسم است. کتاب از سه فصل تشکیل شده است:
فصل اول: پیشبینی: پیش بینی مناسب نیچه. همرایی داستایفسکی با آن. خوشبینی و بدبینی هر دو میتوانند ثمربخش باشند. نومیدی از خویشتن Defaitisme است که باید طرد شود. زیرا همین نومیدی است که بهشدت عمل میدان میدهد.
فصل دوم: تشخیص: نیهیلیسم چون قدرت بنیادی
درکشدنی نیست. ولی درباره جریان آن تصوراتی داریم. نیهیلیسم فقط هیچ را لمس میکند. نمیتوان آن را با آشوب و بیماری و شرمساوی گرفت. نیهیلیسم زمینه کاهش بشریت است که محو شدن آنچه خارق عادت نیز همراه آن است. این محو شدن خارق عادت ضمنا در جهان نیهیلیست به آخرین مرحله خود رسیده است. و از این راه است که به خروج از روش کارخانهای امیدوار میشویم.
فصل سوم: درمان: در چنین وضعی چه کنیم؟ باید قد برافرازیم- در مقابل کلیسا و در مقابل اژدهای قدرت و در مقابل دنیای تشکیلاتی شده. اطمینان در سرزمینهای بکر است که باید همچون وطن مرگ و عشق و ابداع هنری شناخته شوند. اندیشه نیز ما را به چنین جهان دستچین نشدهای رهنمون است. بیش از هر جا باید اطمینان در دل ما باشد. آن وقت است که جهان دگرگونه خواهد شد.
اهمیت رساله «عبور از خط» را به ویژه در نسبتش با غربزدگی آلاحمد بهتر از هر کسی خود او در پیشگفتار یادشده متذکر میشود. آلاحمد مینویسد: «نکته اساسی در علاقه شخصی من به این دفتر کوچک این است که آنچه به اتکای شامه تیز و از سر غریزه و شاید به التقاطی از این کس و آنجا در غربزدگی برایم به دست آمده بود در این دفتر سخت روشن شد. یعنی با این دفتر بود که دیدم اگر دردی هست دنیایی است و نه محلی. گرچه ما به سرطانی شدهاش دچاریم. و فلسفی است نه عاطفی. گرچه شناسندگان این درد همه جا نویسندگانند تا عاقبت دریابم که دردیست سیاسی و اجتماعی- و نه فردی. چرا که آشنایی با فرانتس فانون و دیگر اهل این قبیله پس از اینها حاصل شد. واضحتر بگویم: صورتی که در حجم فشرده و شاید نخاله غرب زدگی پنهان بود بر خود من پس از ترجمه این دفتر ظاهر شد... این انکار همه ارزش ها- این بیاعتباری فرهنگ و این سرگردانی فرد را، با همه عواقبی که دارند و همه امیدی که میآرند به قاعده تضاد درونی پدیدهها و سرنگون شدن هر فوارهای به اوج که رسید به صورتی ده چندان دردناکتر در این عبور از خط دیدم. که در آن یکی همچو گنگی که خبر از غارت ایل میدهد گاهی به صورت غیبگویی درآمدهام.»
نگرش فلسفی جلال
از مرور سریع و شتابزده زندگی و آثار آلاحمد درباره نگرش فلسفی او چه نتیجهای حاصل میآید؟ دیدیم که جلال آلاحمد تحصیلات فلسفی نداشت، ادبیات خوانده بود و آثارش نیز داستان و مقالهنویسی برای مطبوعات با موضوعاتی سیاسی و اجتماعی بود. او در دوره نخست زندگیاش (تا پیش از کودتای ٢٨ مرداد) عمدتا گرایشی چپ داشت و نخست متاثر از حزب توده و بعدا ناشی از جریان سوم (مشخصا خلیل ملکی) و نزدیکی به نهضت ملی اندیشهای ضد استعمار و ضد استبداد داشت. از مجموعه آثار او اما بر نمیآید که آشناییاش با چپ و مارکسیسم در ترازی فلسفی یا حتی اندیشهای باشد و رویکردش به چپ در سطح فعالیتها و کنشهای سیاسی و اجتماعی در حزب توده و سپس راه سوم و بعدا در مطبوعات باقی میماند. دوره دوم کار فکری جلال آلاحمد را میتوان به سالهای پس از کودتا معطوف دانست. در این دوره آلاحمد مشخصا از سیاستورزی صریح فاصله میگیرد و به فعالیت فکری و ادبی روی میآورد. در نگرش فلسفی او به غرب نیز تحولی رخ میدهد. بروز و ظهور اصلی این گرایش که نشانههای آن را در ترجمههایی که از آثار ادبی اگزیستانسیالیستهای فرانسوی انجام داده، میتوان دید، بیش از همه در رساله غربزدگی است که در حکم مانیفست او محسوب میشود. در غربزدگی آلاحمد اگر نگوییم یک غربستیز است، دستکم منتقد صریح غرب و به عبارت دقیقتر تجدد به خصوص سویه استعماری آن است و آماج نقدش بیش از هر چیز روشنفکران ایرانی است که به تعبیر او به تقلید از غرب میپردازند. در مفهومپردازی و صورتبندی همین اندیشه است که مفهوم «غربزدگی» را که برای احمد فردید معنایی فلسفی داشته، در معنایی سیاسی و اجتماعی وام میگیرد، البته خودش متوجه سویه فلسفی این مفهوم است و ترجمه «رساله عبور از خط» ارنست یونگر نشانه آشکاری از این آگاهی است. نگرش فلسفی یونگر که جلال شیفته آن میشود، گونهای نقادی تجدد و نگرش رمانتیک است که به خصوص در میان متفکران آلمانی میانه سده بیستم و در راس همه مارتین هایدگر تجلی مییابد به ویژه که جنبههایی عرفانی و رازورزانه نیز مییابد و همین جنبه است که برای مترجم «مائدههای زمینی» جذابیت دارد. آلاحمد همچنین در سالهای پایانی عمرش به اصل مذهبی خویش باز میگردد که نشانه آن را در «خسی در میقات» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» به وضوح میتوانیم ردیابی کنیم. با این همه درک و دریافت ارتکازی و ضمنی جلال از اندیشه رمانتیک تجددستیزانه متفکرانی چون هایدگر و یونگر هیچگاه در آثار خود او صورتبندی مفهومی و فلسفی نمیشود و تنها به شکلی مضمر و پنهان باقی میماند.
اما در علت این عدم توجه روشنفکری ایرانی پیش از انقلاب به فلسفه به نحو عام و آلاحمد به طور خاص میتوان به این دلایل اشاره کرد: تصلب و انجماد فضای دانشگاهی فلسفه و رویکردهای اسکولاستیک و مدرسی استادان رسمی فلسفه، فقدان آثار فلسفی هم به صورت ترجمه و هم به نحو تالیف و بالا بودن سرعت تحولات و تغییرات تا جایی که به روشنفکران اجازه تامل فلسفی و غور در مفاهیم و اندیشههای فلسفی بدهد. در چنین بستری است که ادبیات و آثار هنری تنها محمل آشنایی روشنفکران با غرب میشود و اهل ذوق و قلم نیز عمدتا به همین حوزهها گرایش مییابند. در مورد ویژه آلاحمد البته باید به عمر کوتاه او (٤٦ سال) نیز اشاره کرد که فرصت تاملات بیشتر فلسفی را از او گرفت و مانع از این شد که در سالهای پختگی اندکی به دقت مفهومی در آنچه به طور ضمنی در آثار ادبی و سیاسی و اجتماعیاش اشاره کرد، بپردازد.
منبع: اعتماد