فرهنگ امروز/ یزدان سلحشور: میگویند که برگرفته از نمایشهای تراژیک یونان باستان است از لحاظ شکل اجرا اما پیشینهای هم در ایران پیش از اسلام دارد مثل «سوگ سیاووش» و سوگواریهای آیینی دیگر که در چارچوب هنر نمایش شکل گرفته بودند و مقصود از اجرایشان، شراکت افکار عمومی در تعزیتی آیینی بوده است و حتی به دوران مسیح(ع) نیز میرسد که بعدها در قرون پس از پذیرش مسیحیت توسط کنستانتین مقدس در امپراطوری رُم، بدل به «مصائب مسیح» شده که اجرای سینماییاش را مل گیبسون در سال 2004 روی پرده فرستاد و البته آثار سینمایی دیگری هم که پیش از این اثر گیبسون، چه بر پرده سالنهای نمایش و چه بر صحنه تئاتر اجرا شده [در اروپا و امریکا و حتی کشورهای آسیای جنوب شرقی که اغلب بودایی هستند و اقلیت مسیحی دارند] همه برگرفته از نمایش تعزیت آیینی «مصائب مسیح» است. شاید یکی از دلایلی که در ایران، در روزهای تاسوعا و عاشورا، مسیحیان و زرتشتیان هم در سوگواری حسین بن علی(ع) شرکت میکنند، همین مشابهتهای تاریخی در سوگواری باشد. به هر حال، لااقل آنچه از تاریخ میدانیم این است که مشابهت در شادمانیها، در زمانی طولانی اقوام و نحلههای فکری را به هم پیوند نمیدهد اما مشابهت در سوگواریها، از نسلی به نسلی، اقوام را کنار یکدیگر نگه میدارد یا شاید هم همان که مولانا گفت: «هر کسی از ظن خود شد یار من...»
*به زبان شعرهمچون تراژدیهای یونان باستان
در آغاز، هنر نمایش به زبان شعر بود یعنی در واقع، نثر آن قدر محبوب نبود که توانایی جذب قلوب مخاطبان عام را داشته باشد و متون نثر، در حوزه کلام و فلسفه بودند و برای مخاطبان خاص و طلاب علم؛ شعر البته، آهنگین بود و میشد با موسیقی گرهاش زد، چه موسیقی شادمانی و چه موسیقی سوگ. سنت «به زبان شعر بودن» نمایش، تا سه قرن پیش هم تداوم داشت، تا نثر، خود را آن قدر منعطف کرد که بتواند مخاطبان عام را جذب خود کند یا شاید مخاطبان عام آن قدر برای کلام و زندگی روزمرهشان، ارزش زیباشناسانه قائل شدند که از بدل شدن این کلام به اثر هنری شرمنده نشوند. اما آنچه به هنر تعزیه برمیگردد استواری این هنر بر کلام منظوم است از دیرباز و جذب عامه مخاطبان به این هنر از راه کلام شعر و آمیختگیاش با نوحه و موسیقی خاص سوگواری شیعه. موسیقی خاص تعزیه، البته پیش از آنکه موسیقی - با آن بازتعریف قرن بیستمیاش- باشد، «صداگذاری صحنه» است یعنی قرار است فضای جنگ را القا کند، «همزاد صوتی» تلاطمهای ذهنی شخصیتهای مثبت یا منفی تعزیه باشد یا فاصلهگذاری کند میان دو «پرده» یا حتی میان اهالی تعزیه و مردم؛ همان چیزی که در دوران طلایی تئاتر مدرن ایران، به دلیل شباهتاش با فاصلهگذاری میان نمایش و مخاطب در آثار برتولت برشت، شدیداً مورد علاقه دستاندرکاران این تئاتر قرار گرفت و باوجود رویکردهای چپگرایانه ایشان، سعی کردند به اعتلای تعزیه در دوران مدرن کمک کنند؛ کمکی که منافاتی با رویکردهای آیینی این هنر نداشت گرچه پس از انقلاب اسلامی 1357، بهدلیل مخالفت برخی نظریهپردازان هنر انقلابی دهه 60 [ با دستاندرکاران تئاتر مدرن دوران پهلوی دوم]، بانیان این دستاوردها نادیده اما نتایج، به کار گرفته شد با این همه در دهه 90، برخی از این هنرمندان، به مدد همین آثار نمایشی که رویکرد مدرن به تعزیه بودند، بار دیگر از سوی نهادهای رسمی مورد توجه قرار گرفتند.
رویکردهای دراماتیک در تعزیه
تعزیه، در شکل پیشامدرن خود، شباهتهای غیرقابل انکاری با تراژدی دارد گرچه برخی از این شباهتها، محصول دخالت «مقتلنویسان»[نویسندگان تعزیه] در تاریخ باشد با بزرگنمایی برخی روایات کمتر مورد استناد و گاه هم بکارگیری «خردهروایاتی» که علما با آن مخالفت ورزیدهاند.
در دوران قاجار، که اوج رونق تعزیهگردانی در ایران بود، «مقتلنویسان» بر «دوستی دوران کودکی» میان عمر سعد با سیدالشهدا(ع) اصرار و ابرام بیشتری داشتند تا آن تردید شخصیت منفی با جنگ، برابر شخصیت مثبت را وجوه عاطفی بیشتری بخشند. در اصل، تعزیه از تمام وجوه تراژیک آثار یونان باستان برخوردار است و اینکه در زمان ناصرالدینشاه قاجار، برخی از این متون، بر حسادت یزید بن معاویه به حسین بن علی(ع) از دوران جوانی یزید و دوران خلافت علی(ع) اصرار ورزیدهاند، توجه ایشان به دیگر وجوه دراماتیک واقعه کربلا را میرساند، توجهی که بر روایاتی نه چندان مستند استوار بوده است و استمرار باور عمومی به روایات نااستوار حاصل از این متون، حتی منجر به استقبال از ملودرامهای مکتوبی که از دهه 30 و به قلم «جرجیزیدان»[نویسنده مسیحی لبنانی] درباره تاریخ اسلام، به فارسی ترجمه شد [ آثاری چون «پیشوای کربلا /1901» که به نام «فاجعه کربلا» ترجمه شد یا «هفده رمضان/1900» که به نام «فاجعه رمضان» به فارسی برگردانده شد] که پیش از آنکه رمانهای تاریخی باشند، آثاری عامهپسنداند که بر روایاتی سخت نااستوار، استوارند.
نویسندگان تعزیه در دوران قاجار و متکی بر روایات نااستوار و به منظور برانگیختن بیشتر احساسات مخاطبان، تعزیه مشهور «طفلان مسلم» را روی صحنه بردند که بر اساس آن، دو مجموعه تلویزیونی - یکی پیش از 1357 و دیگری در دوران انقلاب اسلامی- ساخته شدند. متن این تعزیه شباهت بسیاری با ملودرام دارد و البته در سالهای اخیر هم اساس تاریخیاش مورد تردید واقع شده. از وجوه دراماتیک دیگر تعزیه که در دوران قاجار، بسیار مورد توجه بوده، طراحی نوعی از آن برای جشنها و اعیاد مذهبی است که با اهداف اولیه این نمایش در تعارض نیست و قصد بر بیاعتبار ساختن هرچه بیشتر دشمنان اهل بیت(ع) در پیشگاه مخاطبان عام را داشته و دیگر «تعزیت» هم نیست بلکه شباهت بسیاری به کمدی دارد.
تعزیه در دیگرنقاط جهان
به گواهی آنه ماری شیمل:«در قرن سیزدهم ه.ق. / نوزدهم م. در قلمرو سلطنت اَوَدْه در لکهنوی هند، تعزیه به منزله یکی از تماشاییترین نمایشها، در حضور سلاطین برگزار میشد.» البته غیر از این نظر شیمل، منابع دیگر به ما میگویند که تعزیه در شبه قاره هند، بیشتر تعزیت یا سوگواری بوده تا رویکردی نمایشی؛ چیزی شبیه «مصائب مسیح»، که سوگواری همراه با اشاراتی به اصل واقعه است به همراه حضور نشانهها و اشیایی که یادآور شهادت حسین بن علی(ع) به دست اشقیا است.
در خارج از قاره کهن، در ناحیه کارائیب که آن را با آثار گابریل گارسیا مارکز و خاطرهنگاری هانری شاریر در «پاپیون» میشناسیم، مراسمی برگزار میشود که شباهتش با «مصائب مسیح» زیاد است و نوعی تعزیه است که آن را «هوسَی» (حسین) مینامند و تابوتی میسازند و در روزهای محرم، پس از آداب و مراسمی، آن را به آب میسپارند؛ این مراسم مخصوصاً در جزیره ترینیداد با حضور و سوگواری بیشتری اجرا میشود. مراسم تابوتگردانی در ماه محرم، در اندونزی نیز که بخشی از قاره کهن است، وجوه آیینی بیشتری دارد. در این مراسم، روی تابوت، قبر حسین بن علی(ع) تصویر شده است و طی مراسمی که با نوحهخوانی، سوگواری جمعی و نوعی نمایش آیینی شبیه تعزیه است، تابوت را به دریا میسپارند.شاید بهرام بیضایی هم در ساخت فیلم «غریبه و مه» و نمایش سکانسهای سوگواری و پیوند آن با دریا، از این مراسم الهام گرفته باشد که با توجه به اشراف وی نسبت به رویکردهای آیینی- نمایشی شرق دور، این گمان، دور از واقعیت نیز نمیتواند باشد.
منبع: ایران