به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ به تازگی کتاب «عشق الهی» نوشته ویلیام چیتیک، به ترجمه انشاالله رحمتی و حسین کیانی، به کوشش نشر سوفیا منتشر شده است. این کتاب به موضوع عشق در آثار منثور در زبانهای عربی و فارسی میپردازد؛ نویسندگانی که در این کتاب به آثارشان پرداخته میشود، عشق را نه بر مبنای توصیفات دیگران بلکه بر مبنای تجربه خویش از عشق الهی توصیف میکنند. بر اساس نوشته سیدحسین نصر در مقدمه کتاب، «عشق الهی» یکی از هوشمندانهترین و معتبرترین آثاری است که در موضوع عشق در معنویت اسلامی به زبان انگلیسی نوشته شده است.
چندی پیش این کتاب در مرکز فرهنگی شهرکتاب نقد و بررسی شد.در این نشست علی مرتضویان، نسرین فقیه ملکمرزبان، انشاءالله رحمتی و حسین کیانی حضور داشتند.
عشق را باید از نو ابداع کرد
کیانی در ابتدای سخنان خود روند شکلگیری این ترجمه را تشریح کرد و برخی مولفههای کتاب را برشمرد؛ وی اظهار داشت: در سال ۱۳۹۴ رحمتی که خود رحمتی است برای اهل حکمت و معرفت، ترجمه مشترک این اثر را به من پیشنهاد داد. خواندن عشق الهی بسیار لذتبخش بود؛ چراکه کرختی و سردی معمول متون فلسفی را نداشت. از آنپس کار آغاز شد و مراحل مختلف آن در زمان مقرر به انجام رسید. در ادامه بحث طرح دو پرسش ضرورت دارد: «اساسا ضرورت طرح مسالهی عشق در روزگار ما چیست»؛ «بهرغم وجود منابع متعدد فارسی دربارهی عشق، چرا باید عشق را در آرای یک فیلسوف انگلیسی (یا جز آن) جست؟» در پاسخ به پرسش اول، به اعتقاد من در نبود عشق و نگاه زیباشناسانه است که چنین فجایعی در جهان امروز رخ میدهد. آلن بدیو در کتاب «در ستایش عشق» از زبان آرتور رمبو میگوید: عشق را باید از نو ابداع کرد. البته درباره این سخن میتوان بحث کرد؛ اما به گمان من نکتهی حائز اهمیت این است که باید عشق را بازیابی کرد؛ از آنپس باید آن را مرور کرد و بعد باید در زندگی به تمرین آن پرداخت.
وی پاسخ پرسش دوم را اینگونه تبیین کرد: در ترجمه اینگونه منابع از دو نکته نباید غافل شد؛ اول روششناسی پژوهشی و مقولهبندی است و دوم استخراج موضوعات و نظریهها از منابع فارسی. شیوه ورود به این متون و استخراج موضوعات و نظریههای متعدد درباره عشق بسیار حائز اهمیت است. تاکنون بحثهای کلی در اینباره صورت گرفته است؛ اما مباحث جزئی، مفصل و تحلیلی کمتر بوده است. بنابراین میتوان از متدولوژی این اثر بهره جست. دلیل دیگر مترتب بر این امر را میتوان بر اساس قول حافظ تبیین کرد: یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب/کز هر زبان که میشنوم نامکرر است. به این معنی که قضیه عشق با یک بار گفتن و نوشتن چندکتاب حل نمیشود؛ این مساله در زبانها، فرهنگها و تجربههای متعدد، متفاوت است و میتواند برای ما تازه باشد.
کیانی به ضرورت امر ترجمه در دریافت رویکردهای متعدد اشاره کرد و افزود: ویلیام چیتیک در این اثر رویکرد یادشده را به کار گرفته است؛ او بازیابی عشق الهی از میان متون عرفانی و ادبی پارسی را در نظر داشته است. عنوان اصلی این اثر «عشق الهی» و عنوان فرعی آن «متون (ادبیات) اسلامی و راه به سوی خدا» است. این کتاب در ۲۰۱۳ به کوشش انتشارات دانشگاه ییل چاپ شد. متن اصلی آن ۴۸۰ صفحه است؛ اما متن فارسی با واژهنامه و نمایه، حدود ۷۰۰ صفحه است. چیتیک موضوع عشق الهی را ابتدا در قرآن و سپس در متون ادبی و عرفانی منثور فارسی (تا سدهی ششم)، جسته است. او موضوعبندی بدیعی را صورت داده است؛ نویسنده در پی بهکارگیری رویکردی تازه در موضوع عشق الهی بوده است تا این موضوع با زمانهی ما سازگاری یابد.
وی افزود: کتاب عشق الهی از سه بخش اصلی با زیرمجموعههای مرتبط تشکیل شده است. نویسنده در بخش اول مبدا و پیدایش عشق، داستان خلقت و هبوط را در نظر داشته، با مبحثی بهعنوان علمالنفس روحانی، موضوع دگرگونی غرب و مراتب کمال نفس را کاویده است. در بخش دوم درباره حیات یا زندگانی عشق و مقولات طلب، راه و احوال سالکان سخن گفته شده است. بخش سوم غایت یا حقیقت عشق، رنج عشق، تحقق توحید و نیستشدن در توحید در نظر نویسنده بوده است. به نظر من مباحثی که چیتیک تحت عناوین فضیلتهای خاک، موقعیت دشوار، روانشناسی روحانی، دگردیسی غرب، زیبایی تعلق، عشق در فلسفه، رنج عشق، حیات در ممات و مثل آنها درانداخته است، واقعا بدیع و تازه است.
کیانی در ادامه به ساختار اثر اشاره کرد و آن را از حیث متدولوژی تحقیق، الگوی مناسبی برای صورتدادن کارهای پژوهشی دانست و تصریح کرد: با بهکارگیری این روش میتوانیم از منابع عرفانی و فلسفی خودمان مطالبی تازه را برکشیم. ترجمه دقیق و زیبای متون ادبی و عرفانی در کتاب عشق الهی، برای من (که در رشتهی مترجمی زبان انگلیسی تحصیل کردهام) واقعا آموزنده و لذتبخش است و مقابله آنها با متون اصلی میتواند برای مترجمان مفید باشد.
وی در انتها برخی دشواریها و فرازوفرودهای ترجمه را به اجمال برشمرد.
مسلمانی و راه عشق
رحمتی مناسبات و ضروریات کار مشترک در امر ترجمه را تشریح کرد و اظهار داشت: معمولا در ترجمه مشترک کار دو بخش میشود؛ یک مترجم بخشی را انجام میدهد و مترجم دیگر بخشی دیگر را. اما من و کیانی این رویکرد را به کار نگرفتیم؛ هر دو همه متن را ترجمه کردیم؛ به یک معنا این متن دوبار ترجمه شده است. برای من خیلی مطلوب بود این کتاب ترجمه شود؛ این زمانی بود که مشغول ترجمه جلد سوم «کتاب اسلام ایرانی» بودم. تقریبا نیمی از آن کتاب درباره خاصان عشق (بهویژه روزبهان شیرازی) است؛ همانوقت با کتاب عشق الهی آشنا شده بودم و تصور میکردم، میتواند به نوعی مکمل آن اثر باشد. به دنبال ترجمه آن بودم؛ اما محقق نمیشد تا اینکه به کوشش کیانی صورت یافت. کیانی، از آنجاکه حس حقطلبی داشت و دنبال بهبود کار بود، اجازه داد من کار را باری دیگر بازنویسی کنم؛ البته او دوباره ترجمه من را بازبینی کرد؛ از اینروی این اثر دوبار ترجمه شده است. هرکدام از ما آنچه را در توان داشتیم صرف کار کردیم؛ آنچنانکه گویی بناست به تنهایی ترجمه را صورت دهیم.
وی شرح نکاتی درباره کتاب را نیز ضروری دانست و در اینباره تصریح کرد: در شرح جایگاه این نوع نگاه به عشق در عرفان ما باید گفت، معمولا هر سنت اصیل دینی برای ارتباط با خداوند سه راه را پیشنهاد میدهد: عمل، عشق و علم (معرفت). مخاطبان این اثر، اهل طریق عشقاند. اگر بر این اساس انسانها را به سه دسته «اهل ابتلا و محنت»، «اهل احساس و محبت» و «اهل شهود و معرفت» تقسیم کنیم، مخاطبان این اثر در دسته دوم قرار میگیرند. البته اینگونه نیست که اگر کسی طریق عشق را مبنا قرار داد، به آن دو طریق دیگر بیتوجه است؛ چراکه طریق عشق هم معرفت و عمل خاص خود را میطلبد؛ اما آنچه برای آنها در درجهی اول اهمیت قرار میگیرد، عشق است. چیتیک بر این باور است که مخاطبان غربی، اسلام را بهعنوان دین عشق نمیشناسند؛ اگر در جهان تصور غالبی از اسلام وجود دارد، این است که اسلام دین عمل (فقهی) است. از اینروی او بر این مساله تاکید میکند که بسیاری از غربیها مولوی را میشناسند؛ حال آنکه برای آنها عجیب مینماید که او مسلمان بوده باشد؛ گویا تناقضی بین عشق و اسلام وجود دارد.
رحمتی افزود: چیتیک کار خود را بر مبنای عیانکردن وجه عاشقانه اسلام صورتبندی کرده است. اما به نظر میرسد وقتی از اسلام عاشقانه میگوییم، خوب است به چند نکته توجه کنیم. معمولا در میان ما مسلمانان نیز این راه، راهی هموار نیست؛ اینگونه نیست که مسلمانها به راحتی طریق عشق را پذیرفته باشند. از اینروی به نوعی میتوان به غربیها حق داد؛ آنها با مطالعهی بسیاری از کتب ما و در نظرآوردن سنتهای اسلامی، چندان چیزی دربارهی طریق عشق نمییابند. در واقع سخنگفتن از عشق در ساحت دین به دو مانع اصلی برخورد میکند: مانع معرفتی و مانع شرعی. معمولا برای فلاسفه (مشائیون) سخنگفتن از عشق بیمعناست؛ چراکه عشق در جایی محقق میشود که جمال باشد؛ یعنی بین عشق و زیبایی یک پیوند ذاتی وجود دارد؛ اما سخنگفتن از عشق به خداوند بهگونهای متناقضنماست؛ چراکه خداوند را به صفات کمال متصف میکنیم؛ حال آنکه تصور ما از زیبایی (اگر به معنای حقیقی کلمه در نظر آورده شود نه به معنای استعاری) را نمیتوان دربارهی خداوند به کار برد. این منع معرفتی است.
وی مفهوم تجلی را بهعنوان اساس رویارویی عرفا با مانع فلسفی برشمرد و از آنپس در تبیین مانع شرعی افزود: میدانیم متشرعان در طول تاریخ، سخن از عشق درباره خداوند را تکفیر کردهاند؛ چراکه بهنوعی آن را دون شان خداوند میدانند. اگر مفهوم عشق الهی را در مقابل گزارهی «این التراب و ربالارباب» قرار دهیم، این رویکرد را به خوبی درمییابیم. اما از سوی دیگر میدانیم که عرفا در سنتی که مبنای دید متشرعان نیز است (هم در آیات قرآن و هم در احادیث) مصادیق فراوانی را مییابند مبنی بر اینکه عشقبازی با خداوند نهتنها ممکن است، بلکه ممدوح است. اما اگر ما به نوعی راه عشق را هموار کنیم، به نظر میرسد عشقی که نزد عارفان وجود دارد به دو (یا سه) شکل تلقی میشود. یونانیها در عصر طلایی فلسفه، بسیار عمیق دربارهی عشق اندیشیدهاند؛ آنها با سه واژه دربارهی عشق گفتهاند: فیلیا، آگاپه و اروس. معمولا اهمیت یک مضمون سبب میشود واژههای متعددی به آن اطلاق شود.
رحمتی واژگان یادشده را از حیث کاربردشان در فرهنگ یونانی تشریح کرد و سپس بر اساس آن رویکرد عرفای مسلمان در رویارویی با مفهوم عشق را شرح داد؛ وی در انتها اظهار داشت: به نوعی میتوان گفت در عرفان اسلامی اروس(عشق انسانی) و آگاپه (عشق الهی) تلفیق میشود. آنچه در کتاب عشق الهی طرح شده است بر هیچیک از این دو نگاه دلالت ندارد؛ یعنی وقتی سخن از عشق الهی میکند، به هیچروی رسیدن از عشق انسانی به عشق الهی را در نظر ندارد. فرض نوشتههایی که در این اثر بررسی شدهاند، این است که میتوان راسا به خود خداوند عشق ورزید؛ میتوان گفت بهترین نوع رابطهی ما با او همین رابطهی عاشقانه است (نه رابطهی عمل است و نه رابطهی معرفت).
برادرم، پدرم، اصل و فصل من عشق است
مرتضویان برای معرفی ویلیام چیتیک، اشاره به سخن دکتر سیدحسین نصر درباره او را مطلوب دانست و اظهار داشت: «آیا کسی که عاشق نشده باشد، میتواند از عشق بنویسد؟ در پاسخ به این پرسش میتوان پرسید: آیا اساسا کسی هست که عاشق نشده باشد؟ در حقیقت کسی که عاشق نشده باشد، نمیتواند با قلمی تاثیرگذار از عشق بنویسد؛ ولی برای اینکه به این نوشتن بتوان چیزی از حقیقت عشق منتقل ساخت، آدمی باید توانسته باشد از مرحله نخست عشق که عشق به خویشتن است، فراتر رفته باشد.» من تصور میکنم جز چیتیک مترجمان هم از خویش فراتر رفتهاند؛ در انداختن چنین کار عظیمی، آن هم به شیوهای که تا کنون جزو محالات بوده است، تنها در اینصورت ممکن است. این اثر از حیث ترجمه، کاری درجه یک است. من تاکنون کاری به این قوت در این حوزه ندیدهام. بهویژه واژه نامه بسیار درخشان است؛ یک ترجمه خوب باید دینامیک باشد؛ یعنی معادلها باید پویا باشد، نه تکمعنایی. این پویایی در این اثر به قوت دیده میشود.
وی ضمن اشاره به مصادیقی متعدد بر ویژگی یادشده تاکید کرد و نیز برخی آسیبهای وارد بر کار ترجمه را برشمرد و اظهار داشت: کیانی در ابتدای سخنان خود پرسشی را طرح کرد با این مضمون که «آیا در روزگار فعلی طرح موضوع عشق ضرورت دارد؟» با قوت باید گفت «بله، از همیشه بیشتر»؛ بنابراین انتخاب این کتاب در این روزگار یک امتیاز بسیار بزرگ است که باید به شما داده شود. در دورانی که ما زندگی میکنیم عوامل بسیاری وجود دارند که باعث جدایی انسانها میشوند؛ انسانها در ظاهر به یکدیگر نزدیک میشوند اما جانشان از هم دورتر میشود. بنابراین عشق و ایثار بیش از هر زمان دیگر باید طرح شود. برادرم، پدرم، اصل و فصل من عشق است/ که خویش عشق بماند نه خویشی سببی
ضرورت طرح یک ابهام
ملکمرزبان بخش اول سخنان خود را به رویارویی جهان غرب با فلسفه و عرفان اسلامی اختصاص داد و در اینباره اظهار داشت: در نظر آورید، ایراد یک سخنرانی به زبان انگلیسی در یک کشور غربی چگونه خواهد بود؛ ارتباط با مخاطبان در طرح برخی مقدمات و تعاریف بدیهی با مشکل مواجه خواهد شد؛ ما از عشق میگوییم؛ او love را در نظر دارد؛ اما این دو مفهوم یکی نیستند؛ مثالهای بسیاری را (از مفاهیم ذاتی تا استعارهها که در زبان فارسی نقشی ماهوی و ذاتی یافته است) را میتوان طرح کرد. باید در نظر داشت، بسیاری از استعارهها برای یک ایرانی حوزهی معنایی وسیعی دارند و برای یک غربی حوزه معنایی وسیع دیگری. امروز اشتراک حوزههای معانی در گفتمان فارسی، عربی، انگلیسی فاصله انداخته است؛ از اینروی جز زبانآموزی، وجود ترجمههایی از ایندست و نظرگاه افرادی چون کربن، ماسینیون و چیتیک به مثابه روزن و کانالی است که میتواند گفتمانهای متفاوت را با یکدیگر مرتبط سازد.
وی افزود: گویا مطلوب است امروز از نو نگاههای مختلف به یک مفهوم را در نظر آوریم؛ در این حوزه نظرگاه افراد یادشده میتواند به ما کمک کند. از اینروی ترجمه این اثر در خور تحسین است؛ اما گویا پیش از آن باید چیتیک را تحسین کرد از این بابت که مفاهیم عرفان و فلسفهی اسلامی را به درستی دریافته و به انگلیسی برگردانده است. او روزنهای برای ما باز کرده است که بسیار بینظیر مینماید. من در مقالهای بر این امر تاکید کردهام که ما در گفتمان اسلامی یا ایرانی (در مقولات مختلف گفتمان عشق)، باید یک ابهام را رعایت کنیم؛ این ابهام عمدی و ضروری است؛ میخواهیم مفهوم عشق را که هم بر اروس دلالت دارد و هم بر آگاپه، در «او» بیابیم؛ چرا خدا اینقدر «او» میشود؟ چرا معشوق اینقدر «مستعار» میشود؟ باید دریافت چرا مدام درباره جنسیت این معشوق بحث میشود؛ باید ابهام موجود در این گفتمان را هم برای خودمان تحلیل کنیم و هم بهویژه برای مخاطب غربی. این اثر از این حیث فوقالعاده است.
ملکمرزبان در شرح مسالهای دیگر به اشکال مختلف مواجهه با منابع عرفانی اشاره کرد و تصریح داشت: از قرن چهاردهم به اینسوی اومانیسم، شیوههای اگزیستانسیالیستی و نیز تجربهگرایی در شناخت هستی، نقش اصلی را بر عهده دارند. ما ضمن گفتوگو درباره مباحثی چون تحلیل گفتمان، مدرنیته، پستمدرنیته، نقدهای اسطورهای، نقد در حوزهی استعارههای مفهومی و مسائلی از ایندست، درمییابیم که این بحثی است از یک افق انسانشناختی مرتبط با تجربه. حال تصور کنید فردی که بر مباحث عرفانی مسلط است، در طرح یک مبحث جز روابط خطی و افقی در تجربههای انسانی، روابط عمودی خداانسانی را نیز در نظر آورده است؛ از آنجا که امروز در بسیاری از مکاتب فکری و بهویژه نقد ادبی این رویکرد مغفول مانده است، آنچه فردی مثل چیتیک (با ملیت و زبانی دیگر) صورت میدهد برای محققان و منتقدان ما مغتنم است. به اعتقاد من برداشت و مواجهه ما با عرفان (بهعنوان ایرانیان و فارسیزبانان) با درکی توام است که امثال چیتیک از آن دارند.
وی تاکید کرد: در بسیاری موارد، نقدها و نظریهها و مکاتب فکری غربی به صورت ظاهری و صوری الگو قرار میگیرد؛ همچنین بسیاری از مفاهیم و متون عرفانی ما با رویکردی ظاهری با آنها قیاس میشود و متاسفانه به نتایج نادرستی میرسد. ممکن است ما در رویارویی با کتابهای عرفانی و فلسفی فارسی یا عربی مضامین را ملموس بیابیم؛ اما افرادی چون چیتیک برای ما توضیح میدهند چه اتفاقاتی در این آثار صورت یافته است و چگونه باید این مطلب را سازمان داد و فهمید؛ در نتیجه رویارویی ما با این اثر میتواند برای آموختن روش تحقیق و نیز برای آموختن نوع نگاه به مطلب مفید باشد. مطلب دیگری به اعتقاد من در خور توجه است؛ چیتیک به درستی دریافته است که باید مقدمات و اصطلاحات و نیز مراد خود از آنها را تشریح کند. برای تاکید بر این رویکرد میتوان مخاطب را به بخشهایی از مقدمه در اینباره ارجاع داد. ضمن مطالعهی بخشهای متعدد این اثر درمییابیم مولف برای اصطلاحشناسی کار خود تعاریفی را ارائه میدهد؛ گویا او در پی این است که جهانبینی مشخصی را که بهخوبی شناخته است با زبانی بسیار ساده برای افرادی تفهیم کند که ممکن است آن را خوب نشناسند؛ این ترمینولوژی هم به کار مخاطبان ایرانی میآید و هم به کار دیگر مخاطبان؛ همچنین میتواند بسیاری سوءتفاهمها در زبان انگلیسی را رفع کند.
ملکمرزبان شرح نکتهای دیگر درباره کتاب عشق الهی را ضروری دانست و در اینباره گفت: این اثر به کوشش یک محقق نوشته شده است، نه یک شیفته. بهعنوان مثال از گفتههای رحمتی آنچنان برمیآید که او خود عارف است؛ این موجب میشود عبارت او شاعرانه باشد. گرچه ترجمه بسیار مطلوب است، اما من خرسندم از اینکه اثر یک محقق را میخوانم نه اثر یک شاعر را؛ من نمیخواهم دیگر شعر عشق بخوانم، میخوانم دریابم فلسفهی عشق، فکر عشق، تبیین هستیشناختی عشق در کتابهای منثور چگونه است. به گمان من از اینروی نظاممندی کتاب بسیار هوشمندانه صورت گرفته است؛ اینگونه است که مولف ابتدا زمینهی الهیاتی اثر خود را تبیین میکند، از آنپس به داستان عشق، درونیات آدمی، راه، غایت و اتصال میپردازد. گویا برای بسیاری یک سوءتفاهم پیش آمده است؛ اما مولف تمام اجزا را میگشاید، آنها را در جای خود قرار میدهد و با عبارات مختلف مفهوم را بازیابی میکند.