به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ هر یک از دانش های فلسفی و علمی، مولد تمدن متناسب با خود در تاریخ بوده اند. تمدن یونانی اساسا تمدنی عقلی (عقل انتزاعی) و تمدن غرب حاضر اصالتا تمدنی تجربی (عقل حسی/ تجربی) تلقی شده اند.
فلسفه می تواند تمدن ساز باشد، چنانچه در یونان باستان تمدن سازی کرده است، ولی باید متذکر بود که دانش عقلی و فلسفی تنها بخشی از مدنیت ما را می تواند تکامل بخشد نه همه عرصه های آن را؛ زیرا بخش عمده تمدن ها مربوط به حیات مادی و طبیعی ماست که باید با آمار و ارقام و آزمون و خطا و تجربه سامان یابد. از این رو، این کلام که تمدنها حاصل اندیشه ورزی انسان است، کلامی درست و مطابق واقع است.
وقتی فلسفه مورد حمایت دولتها قرار گیرد تأثیرات زیادی نیز بر جامعه و خط مشی آن خواهد گذاشت. گاه نیز این خط مشی از تأثیرات جزئی و کوتاه مدت فراتر رفته موجب تغییر و تحول در فرهنگ یک جامعه و یا حتی تمدن بر آمده از فرهنگ خواهد شد.
بر این اساس این موضوع را با پروفسور «متیو کرامر» استاد دانشگاه کمبریج در میان گذاشتهایم که در ادامه پاسخهای وی میآید. متیو کرامر استاد فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق دانشگاه کمبریج و مدیر برنامه فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق در این دانشگاه است. کرامر معاون پیشین انجمن حقوق و علوم اجتماعی بریتانیا بوده است. «محل تلاقی اخلاق و حقوق» و «نظریه حقوق، نظریه سیاسی و شالوده شکنی» از جمله آثار وی به شمار میروند.
پروفسور متیو کرامر در خصوص نقش فلسفه در تمدن سازی به خبرنگار طلیعه گفت: فلسفه می تواند مبانی یک تمدن را پایه گذاری کند. در تاریخ غرب شاهد این موضوع بوده ایم و فلسفه یونان باستان بنیانگذار تمدن غربی بوده است.
وی تأکید کرد: البته این اتفاق بعد از دوران رنسانس رخ داد و غرب در قرون وسطی همه چیز را از دست داد و با رنسانس و با بازگشت به تفکر یونان باستان خود را احیا کرد.
کرامر در ادامه یادآور شد: در واقع غرب از یک فرصت تاریخی بهره برد و با رجوع به تفکر یونان باستان تمدن خود را بنا نهاد.
معاون پیشین انجمن حقوق و علوم اجتماعی بریتانیا در ادامه یادآور شد: بدون شک اوج شکوفایی فلسفه در تمدن غرب تا زمان رنسانس مربوط به دوره یونان باستان بود.
وی در ادامه گفت: اگر بخواهیم مقایسه ای میان تفکر یونانی و تفکر رومی داشته باشیم باید گفت که فلسفه یونان باستان بسیار عمیق تر و با اصالت تر از فلسفه رم باستان بود.
وی در ادامه تصریح کرد: با این حال تمدن رم باستان شاهد بزرگترین امپراتوریهای باستانی بود. در خاورمیانه باستان، اصطلاح مردان عاقل بابل و مصر معروف شده بود.
استاد فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق دانشگاه کمبریج تأکید کرد: اندکی از اندیشه های این افراد باقی مانده، و واقعیت این است که آنچه باقی مانده چشمگیر نیست. هنوز تمدن مصر و بابل دو تمدن باستانی برتر با دستاوردهای بسیار چشمگیر- مصریان در معماری و مهندسی عمران، بابلیها در ریاضیات و نجوم- می باشند.
کرامر در ادامه تصریح کرد: تا دوره روشنگری، تفکر فلسفی از تفکر مذهبی جدا نبود، حتی در میان فیلسوفان مدرن نظیر لاک و لایب نیتس، تفکر فلسفی درگیر فهم ذهن و اراده خداوند بود.
وی افزود: اما به تدریج تفکر مدرن دین را حذف کرد و به تفکری سکولار تبدیل شد.
معاون پیشین انجمن حقوق و علوم اجتماعی بریتانیا در ادامه یادآور شد: از منظر مدرن، تأثیرگذارترین ادیان باستانی، دین عبری بود که به یهودیت تبدیل شده و زمینه ساز ظهور مسیحیت اولیه شد.
وی افزود: با این حال نه دین عبرانی و نه مسیحیت اولیه تمام و کمال هیچ تمدنی تا زمانی که کنستانتین و جانشینانش مسیحیت را دین رسمی اعلام کردند نبودند.
استاد فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق دانشگاه کمبریج تأکید کرد: آنچه این افکار اسطوره ای نشان می دهد این است که صرفا شکوفایی چشمگیر برای عظمت فوق العاده یک تمدن لازم و کافی نیست.
کرامر تصریح کرد: به عنوان یک فیلسوف می خواهم بگویم که ارتباط نزدیکی میان تمدن و فلسفه وجود دارد. با این حال هر کس با تاریخ غرب آشنا باشد، خواهد دانست که زمینه های بالقوه دستاورد بشر متنوع بوده و زیبایی استثنایی یک تمدن ممکن است شامل درخشندگی فلسفی خاص نباشد.