به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست روز جهانی کودک با موضوع چالش ها و راهکارهای فکرپروری در نظام آموزشی ایران با سخنرانی یحیی یثربی، محسن ایمانی و نعمت الله فاضلی چهارشنبه گذشته در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در این نشست نعمت الله فاضلی عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی نقدهای مهمی به برنامه فبک یا همان فلسفه برای کودکان ایراد داشت که متن این نقدها را می توانید از اینجا بخوانید؛ پیرو این نقدها، سعید ناجی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پاسخ هایی ارائه داده است که مشروح آن را در ادامه می خوانید؛
برنامه فبک همه منتقدین را دعوت به نقد می کند و تلاش می کند با پاسخگویی به این نقد ها هر روز بیشتر ببالد از این روی وظیفه خود می دانم تا پاسخی چند به انتقادهای دکتر فاضلی بدهم.
۱- دست کم گرفتن دانشگاه و جامعه
ایشان می گویند که «عنوان «فبک» عنوان نادرست و غلطی است چون کاری که در فبک صورت میگیرد، اسمش فلسفه نیست». «فبک» نام زشتی برای ارزشهای انسانی است.» زشتی، نادرست بودن و غلط بودن القابی است که به عبارت فبک می دهد و استدلال این است که ۱- کاری که تحت عنوان فبک انجام می شود فلسفه نیست ۲-جامعه و دانشگاه ما فلسفه را به عنوان یک رشته میبیند.
اول اینکه به نظر می رسد این ایده که جامعه و دانشگاه ما فلسفه را به عنوان یک رشته میبیند ، دست کم گرفتن هم جامعه و هم دانشگاه است. ایشان جامعه دانشگاهی ما رابسیار دست کم گرفته است و تصور می کند جامعه دانشگاهی ما قادر به درک مفهوم واقعی فلسفه یعنی «دوست دار حکمت» نیست و هرگز هم نمیتواند این معنای جدید را درک کند. به نظر ایشان این دو گروه فلسفه را فقط «به عنوان یک رشته می بیند». این نشانگر برداشت شخصی و کاملا ذهنی ایشان از جامعه و دانشگاه است. در حالیکه بنده هم با قشرهای قابل توجهی از والدین در مدارس سروکار دارم که یا کاملا این مفهوم اصلی فلسفه را می دانند یا به محض توضیح آن را در می یابند، دانشگاهیان هم که جای خود دارد.
۲. چه چیزی زشت است؟
واژه «زشت» معمولا در دو حوزه زیبایی شناسی ، آداب و رسوم و شاید در زمینه اخلاق بکار رود. معلوم نیست که در این بافت گفتمان علمی واژه زشت به چه معنایی می تواند باشد. اگر منظور دکتر فاضلی از این کلمه همان «نامناسب» است به نظر می رسد استفاده ایشان از این کلمه عوامانه در یک گفتمان علمی با دلایل خاصی صورت گرفته و احتمالا به جهت اهداف ژورنالیستی بوده است که این کار یعنی استفاده از ابزار های ژورنالیستی در گفتمانی علمی برای سرکوب یک دیدگاه، به نوبه خود به لحاظ اخلاقی کاری بسیار زشت است و البته بدون دلیل کاری بس زشت تر!
۳-دعوت به پیروی از امر نادرست؟
سوم اینکه اگر دانشگاه و جامعه ما چنان که ایشان معتقدند فلسفه را به اشتباه یک رشته تصور می کنند آیا یک کار درستی هم که در این زمینه یعنی در شناساندن معنای اصیل فلسفه صورت می گیرد به این دلیل باید متوقف شود؟ آیا دکتر فاضلی به جای نقد ضعف ها(ی مورد تصور خود) و معرفی درست ها ما را به همسویی با نادرست ها دعوت می کند. ( البته من چنانکه گفتم بر خلاف نظر ایشان معتقدم جامعه و دانشگاه ما درک بسیار درست تری از فلسفه دارند گرچه به ناچار آن را به عنوان یک رشته هم می پذیرد)
کدام فبک، کدام نابرابری اجتماعی؟
ایشان در ادامه ذکر میک نند که «یک نابرابری اجتماعی در این برنامه نیز به چشم میخورد». او ظاهرا برای این ادعا دلایلی ارائه می دهد. اول اینکه «این عنوان کاملاً طبقاتی است و برای یک مدارس و افراد خاصی استفاده میشود.»
و دوم اینکه
«در واقعیت اجتماعی و تاریخی ما، فلسفه به عنوان شکلی از دانش تخصصی به عنوان شیوهای خاص از اندیشیدن است؛ در حالی که فبک دانش مردم و دانش همگان نیست؛ یک تخصص و حرفه است که با مناقشات سیاسی، دینی و فرهنگی هم مواجه است.»
دلایلی که ارائه می شود نشان می دهد ایشان در زمینه فلسفه برای کودکان هیج اطلاعاتی ندارد. چرا که اتفاقا برنامه فبک با کنار گذاشتن تجهیزات و ساز و برگ های آموزشی فراوانی که در حال حاضر در سیستم های آموزشی رایج شده است دقیقا می خواهد آموزش را همگانی کند و این امر هم در کتاب های مقدماتی برنامه فبک بخوبی توضیح داده شده است هم عملا نشان داده شده است. و اتفاقا در ایران هم مناطق محروم کشور از این برنامه استفاده ها خوبی کرده اند و شواهد بسیاری وجود دارد و نکته قوت آن این است که در مناطق محروم تر بیشتر جواب می دهد.
کسی که حتی در کارگاه های یک روزه ما شرکت کند متوجه می شود که فبک بر خلاف تصور دکتر فاضلی دانش همگان است.
واقعا شگفت آور است که استاد مشهوری مثل اقای دکتر فاضلی حتی مقدماتی ترین مطالب را دراین زمینه نمی داند و در عین حال اینقدر جسورانه و سرکوبگرانه وارد نقد این حوزه می شود.
تیر خلاصی برای همه طبقات اجتماعی
البته به فرض که مقدمات استدلال ایشان درست باشد. یعنی فبک فقط به مدارس ثروتمند اختصاص پیدا کرده باشد و به قول ایشان به «نابرابری اجتماعی» بیانجامد. در این حالت هم باز استدلال ایشان می لنگد. تصور کنید که اندیشمندی با ساختن کارخانه واکسن سازی مخالف باشد و استدلالش این باشد که اگر واکسن برای بیماری ها تولید شود به نا برابری های اجتماعی دامن خواهد است. چون ثروتمندان از آن بهره مند شده و قوی تر خواهند شد.
این استدلال به ما می گوید اگر خطر بیماری و مرگی وجود دارد بهتر است همه باهم بمیرند نه اینکه بخشی را نجات دهید و بخشی بمیرند. به عبارت دیگر این استدلال به جهت ترس از نابرابری های اجتماعی تیر خلاصی می زند برای دو گروه از جامعه. اولین گروه کودکانی است که در طبقات متوسط و متوسط به بالا متولد شده اند ( و خودشان در تولد و محل تولد شان هیچ دخالتی نداشته اند)
دومین گروه کودکان طبقات چایین جامعه اند چون حتی امکان کوچکی در این استدلال وجود ندارد که شاید بتوان واکسن را بدست کودکان فقیر هم رساند.
دومین پیش فرض این استدلال این است که همه طبقات اجتماعی به یک اندازه به امری همچون تفکر نیاز دارند ولی با مراجعه به مدارس مرفه شاید نظر فرد عوض شود و کودکان خانواده های مرفه را به دلیل مشغولیت با دنیای مجازی و دور بودن از جامعه نیازمند تر به این امر بداند.
مفهوم عدالت و برابری
سومین پیش فرض این استدلال مربوط به مفهوم خاصی از عدالت است. به نظر میرسد مفهوم عدالتی که در دیدگاه دکتر فاضلی وجود دارد دیدگاه سهم مساوی در عدالت است. اتفاقا ما داستانی تحت عنوان انصاف (عدالت) داریم که در کلاس هایمان می خوانیم بعد از این داستان کودکان در باره نظریات مختلف عدالت با هم گفتگو کرده و به نقد دیدگاه های هم می پردازند. دیدگاه برابری درباره عدالت یکی از ابتدایی ترین دیدگاه در باره آن است که به سرعت نقد شده و مشکلاتش رو می شود. البته دیدگاه های پیچیده تر و جایگزینی برای برقراری عدالت وجود دارد که در کلاس های ما ، همانطور که در نظریات علمی وجود دارد به بحث گذاشته می شود.
ایشان گفته اند:
«بازتولید نابرابری در قالب فکر خطرناکتر از نابرابریهای دیگر است. تفکرپروری را به یک حرفه گره نزنید، چرا که تبدیل به تکنیک میشود.»
این ادعا مرا بیاد یکی از شخصیت های داستان راز گل سرخ امبرتو اکو می اندازد که تلاش می کند نگذارد دست هیچ کس به کتاب های کتابخانه کلیسای جامع که تنها کتابخانه است برسد. او کشیش پیر و کوری است که برای خود اهدافی عالی دارد ولی باز تولید دانش و تفکر را بسیار خطرناک می داند.
اما در اینجا آموزش تفکر به جهت اینکه ممکن است بین طبقات اجتماعی فاصله بیاندازد و به بازتولید نابرابری منجر شود، شما از آموزش تفکر منع می شوید بواسطه همین استدلال هیچ اندیشمندی نباید هیچ ایده جدیدی بدهد چرا که این ایده جدید به کتاب های دانشگاه وارد می شود و نخبگان و افرادی که می توانند به دانشگاه های خوب راه یابند از آن بهره مند شده و باز اختلاف طبقاتی بیشتر می شود.
لذابر اساس دیگاهی مثل دیگاه دکتر فاضلی حکم به تعطیلی دانش بویژه در زمینه های تربیتی و آموزشی داده می شود. نتیجه این استدلال تعطیلی دانش است و خبر از یک چیز نادرست در این استدلال می دهد. این استدلال به ما می گوید فاصله طبقات اجتماعی باید به هر بهایی از بین برود یا حفظ شود، حتی اگر منجر به نابودی همه طبقات اجتماعی شود.
تخصص یا حرفه؟
دکتر فاضلی در ادامه صحبشان فبک را «تخصص» و «حرفه» دانسته و فکرپروری را«یک فرهنگ و یک بودن و معنای عام» تلقی کرده است.
به نظر بنده اینگونه سخن گفتن یعنی کلی بافی در باره نحوه بازگرداندن تفکر به جامعه. و اگر ما راهکار یا برنامه ای عملیاتی برای بازگرداندن تفکر به جامعه نداشته باشیم و برنامه های موجود را از تیغ نقد جزم گرایانه خود بگذرانیم عملا اجازه داده ایم عنصر بی فکری در فرهنگ و جامعه تشدید شود و مانند محافظه کاران ناامید در انتظار مرگ فرهنگ ها نشست.
چنانکه دیده می شود نا اشنایی با برنامه فبک، داشتن پیش فرض هایی ضعیف و منسوخ شده و استفاده از روش ژورنالیستی منجر به سبکی جزم گراینه و سرکوبگر در نقدهای اقای دکتر فاضلی می شود. گرچه این نوع نقد در لباسی از جملات علمی یا فرنگی پیچیده می شود و استخراج مغالطات و پیش فرض ها را سخت می سازد. دقیقا همین سبک در برخی محافل در جامعه علمی ما جریان دارد خود دلیل قاطعی برای توسعه برنامه فبک است حتی اگر خطر آن باشد که نخبگان آن را بکار برند! چرا که چنانکه دیده می شود فعلا نیاز به آموزش برخی نخبگان وجود دارد تا بقیه.
توضیح اینکه در برنامه فبک کودکان یاد می گیرند که شرایط نقد درست چگونه است.
خیانت واقعی؟
دکتر فاضلی در گفته هایش صحبت از خیانت می کند و ادعایش را اینگونه پیش می برد: «در شرایطی که جامعه و دانشگاه ما فلسفه را به عنوان یک رشته میبیند، نامیدن آنچه که فراتر از یک رشته است بر برنامه فبک، یک خیانت است.»
اما سوال که در اینجا مطرح می شود این است که خیانت واقعی چیست. استفاده از واژه فلسفه در برنامه فبک است یا سرکوبی ایده های جدید با روش های ژورنالیسی آنهم بدون اندکی مطالعه؟ آیا لازم نیست قبل از هر نوع نقدی قبلا موضوع را بخوبی بکاویم؟ آیا لازم نیست گاهی هم به نقد پیش فرض های خود بپردازیم و ببینیم به چه دوره ای از علم و دانش تعلق دارند؟
آیا ایجاد شبهه های بی پایه و کاملا حرفه ای و به تاخیر انداختن آموزش تفکر و اجازه دادن به اینکه آموزش و پرورشی ناکار آمد و مخرب همچنان به تخریب خود ادامه دهد خیانتی به جامعه علمی و کودکان این مرز و بوم نیست؟