به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ دستنوشتههای ویرجینا وولف نشان میدهد او پس از خواندن «اولیس» منزجر شده است. وولف در یادداشتی مینویسد: «در حال خواندن اولیس هستم. 200 صفحه خواندهام و دو، سه فصل اول تا پایان صحنه قبرستان را دوست داشتم اما کمی بعد گیج شدم. اصلاً نمیفهمم چرا تام-تی. اس. الیوت- این کتاب را با «جنگ و صلح» مقایسه میکند. داستان مرد مغروری که آدم را دچار حالت تهوع میکند!»
نویسنده «خانم دالووی» در یادداشت دیگری و پس از اتمام خواندن کتاب «اولیس» مینویسد: «خواندن «اولیس» را تمام کردم. قطعاً هوش زیادی در این اثر نهفته، اما به عقیده من حقیرانه است. نه تنها به صورت کل بلکه از نظر ادبی نیز بسیار پراکنده و متظاهرانه است. یک نویسنده درجه یک به حدی برای کارش ارزش قائل است که برای ابراز نظراتش از کلک و حقه استفاده نمیکند. انسان را به یاد پسرک باهوش اما خودخواهی میاندازد که امیدوار هستی با رسیدن به سن بلوغ تغییر کند. اما جویس الان 40 ساله است و بعید میدانم تغییر کند. به نظر من مقایسه او با تولستوی بسیار مسخره است.»
وولف تنها نویسنده معروفی نیست که از اثر مشهور یکی از همکارانش متنفر است. جورج الیوت، داستاننویس و خالق رمان «میدلمارچ» نیز در نامهای به معشوقه خود از ابتذال داستان «غرور و تعصب» و «اِما» نوشته جین آستن گله میکند. او مینویسد: «چرا اینقدر آستن را دوست داری؟ اصلاً درک نمیکنم. چه چیزی سبب میشود بگویی دوست داشتی «غرور و تعصب» را تو مینوشتی؟ زنان و مردان داستان او ذهن محدودی دارند و با اینکه پولدار هستند اما دیدگاه وسیعی از زندگی ندارند. او فقط به رفتارهای انسانها دقت میکند؛ به دستان، پاها و سخنانی که از دهنشان خارج میشود. اما هیچ توجهی به ذهنشان ندارد. او زنی کامل و باشعور اما در عین حال بسیار ناقص و عاری از احساس و درک است. »
البته شارلوت برونته تنها نویسنده معروفی نیست که بزرگی «غرور وتعصب» را زیر سؤال میبرد. مارک تواین، نویسنده «ماجراهای هاکلبری فین» نیز در نامهای به دوست خود، جوزف توئیچل مینویسد: «من حق ندارم درباره کتابی اظهارنظر کنم اما وقتی از کتابی متنفر هستم نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم. اغلب دوست دارم از آثار جین آستن آنتقاد کنم. هر بار «غرور و تعصب» را میخوانم دلم میخواهد او را از قبرش دربیاورم و با استخوانهای خودش محکم بر سرش بکوبم!»
مارتین آمیس، نویسنده «لندن» از «دُن کیشوت» متنفر بود. او در مقالهای مینویسد: «با اینکه همه «دن کیشوت» را شاهکار میدانند اما به نظر من از نقصی بزرگ رنج میبرد. کتاب خوانندگان زیادی ندارد و این نقص بزرگی است. جملات بسیار طولانی است و خواننده را خسته میکند. انگار به دیدن فامیل دوری رفته باشی و در خانهاش گیر بیفتی!»
زیر سؤال بردن آثار ادبی معروف بسیار سخت است. اینکه نویسندگان هیچوقت از آثار معروف در جمع انتقاد نمیکنند یا نظراتشان را شکل صریحی به خوانندگان اعلام نمیکنند پسندیده نیست زیرا خوانندگان بسیاری دوست دارند کتابهای پیشنهادی نویسنده موردعلاقه خود را بخوانند. این یادداشتهای شخصی نشان میدهد انتقاد از آثار شناختهشده کار سختی است. حتی اگر ویرجینا وولف، شارلوت برونته، مارک تواین، و حتی مارتین آمیس باشی!