به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یکی از عناصر رمانهای پلیسی «فردریک دار»، اصل غافلگیری است و او در این زمینه به مقام استادی رسیده است. مخاطبان و علاقهمندانی که رمانهای این نویسنده را خوانده باشند، همیشه در فصول انتهایی، یا در صفحات پایانی کتاب منتظر یک غافلگیری از سوی راوی داستان هستند ولی در «اغما» این اتفاق در سطرهای پایانی رخ میدهد.
رمان «اغما» طوری نوشته شده که تا صفحات پایانی، خواننده احساس میکند با یک رمان معمولی و همین طور یک رمان ضعیف از نوشتههای دار روبروست. در صفحات پایانی یک غافلگیری معمولی رخ میدهد اما این نویسنده رِند، کار اصلی خود را در سطور پایانی کتاب انجام میدهد و مخاطبش را به معنای واقعی کلمه غافلگیر میکند.
خلاصه داستان این رمان برای افرادی که آن را نخوانده اند، از این قرار است که فیلمنامه نویسی پاریسی برای پیدا کردن سوژه و نوشتن یک فیلمنامه، با قطار راهی شهرهامبورگ میشود. این سفر در مدت زمان کوتاهی پس از جنگ جهانی دوم و زمانی انجام میشود که هنوز خسارتهای ناشی از بمبارانهای متفقین در شهر دیده میشود. به هر حال، ژان لوگر (همان مرد فیلمنامه نویس) در قطار با دختری زیبا و اهلهامبورگ روبرو میشود و دختر توجه و فکر و ذکر لوگر را به خود متمرکز میکند. در صحنه ای رمان که دو نفر برای صحبت به انتهای قطار رفته اند، قطار در پیچی تند حرکت میکند و لوگر به بیرون از قطار پرتاب میشود. او که آرزوی آشنایی بیشتر با دختر را داشته در شرایطی قرار میگیرد که با رسیدن بههامبورگ به عنوان مهمان ناخوانده این دختر که گرترود نام دارد، به خانه اش و نزد عموی پیر و خواهر زشتش میرود.
شخصیت خواهر زشت هم از لحاظی برای خوانندگان آثار دار جالب است؛ دختری که به زیبایی خواهر کوچکترش یعنی گرترود است ولی بمباران متفقین باعث شده خط زخمیعمیق از بالا تا پایین صورت زیبایش را به دو نیم کند. در ادامه روایت رمان، موقعیتی پیش میآید و ژان لوگر بین این دو خواهر گیر میافتد چون خودش گرترود را دوست دارد و از جانبش کم محلی میبیند اما از طرف دیگر خواهر بزرگتر یعنی مینا هم این مرد بیمار را دوست دارد.
داستان که به اینجا میرسد، مخاطب کتاب خوانده و فیلم دیده به یاد رمان و فیلم «میزری» میافتد که مردی بیمار و ناتوان شده در خانه زنی بستری میشود و نمیتواند از آن جا فرار کند. مخاطبی که «اغما» را میخواند هر لحظه منتظر بروز یک کنش شیطانی یا رذیلانه از جانب دو خواهر یا عمویشان است چون ژان متوجه میشود که پاهایش نشکسته و گرترود و خواهرش دو پای او را با دوز و کلک گچ گرفته اند و نامههایی را هم که نوشته به آلمان پست نکرده اند... اما هیچ کدام از اتفاقات شیطانی و وهم برانگیز رخ نمیدهند بلکه عشق است که رخ نشان میدهد.
ذکر این نکته یا به عبارتی یادآوری اش بی لطف نیست که در رمانهای فردریک دار عموما یک عشق آتشین وجود دارد و همین عشق، نیروی پیشران داستان است. در رمان «اغما» این عشق از سطر ابتدایی با توصیف گرترود توسط ژان _ در قطار _ آغاز میشود. بنابراین به خاطر داشته باشیم که علاوه بر اصل غافلگیری، عشق هم یکی از مولفههای مهم رمانهای پلیسی این نویسنده است. به هر روی، در ادامه داستان که گرترود از عشق خود به ژان پرده برداری میکند، مرد فیلمنامه نویس و دختر جوان تصمیم به ازدواج میگیرند و قصد دارند با قطار به پاریس بروند. اما برای این که ازدواج قانونی سریعی داشته باشند، تصمیم میگیرند طوری وانمود کنند که گویی مانند داستانهای عاشقانه، مرد رو به موت است و قرار است روزهای آخر عمرش حتما با عشقش ازدواج کند. بنابراین با استفاده از مدارک جراحتی که مربوط به پرت شدن ژان از قطار میشود، و همچنین خوردن دارو برای تب کردن این شرایط فراهم میشود. در این فرازهای رمان هم، مخاطبی که رمانهای فردریک دار یا بوالو_نارسژاک را خوانده باشد، توقع دارد اتفاق ناخوشایندی بیافتد؛ مثلا گرترود، ژان را با دارو مسموم کند تا به مال و اموالش برسد. اما باز هم این اتفاق نمیافتد.
ژان و گرترود سوار قطار پاریس میشوند و در یک کوپه دو نفره مخصوص زن و شوهری تازه ازدواج کرده مستقر میشوند. پیش از راه افتادن قطار، گرترود میگوید که میخواهد مجله و روزنامه بخرد و همین جاست که خواننده هوشیار و آشنا با این ژانر کمیشک میکند. گرترود میرود و قطار حرکت میکند اما دختر جوان بر نمیگردد و ژان، دربه در قطار را میگردد تا با مینا رو به رو میشود. و طی نامه ای که مینا از طرف گرترود به دستش میرساند متوجه میشود که او با مینا ازدواج کرده نه گرترود...
تا این جای داستان که از ابتدا تا صفحات پایانی آن را در بر میگیرد یعنی تا صفحه ۱۶۷؛ قصه به این ترتیب پیش میرود؛ قصه ای که قرار است بهانه مرد فیلمنامه نویس برای نوشتن فیلم جدیدش باشد. با وجود این همه فراز و فرود و اضطرابی که دار به مخاطبش وارد کرده، بهتر از این نمیشود یک مخاطب را در تعلیق نگه داشت و اصطلاحا او را سرِ کار گذاشت. مخاطب تا همین جای رمان، مطمئنا با یک رمان قصه گوی معمولی روبروست اما در چند سطر پایانی و صفحه آخر کتاب یعنی ۱۶۸، اتفاق دیگری میافتد. این اتفاق از جنس آن اتفاقهایی است که جان میدهد با اقتباس از این رمان، یک فیلم سینمایی ساخت. البته نویسنده با این اتفاق مخاطب را غافلگیر میکند اما نمونههای مشابهی با تقدم و تاخر نسبت به این اثر، سراغ داریم. نمونه اش رمان و فیلم سینمایی «تاوان» است که در انتها مخاطب متوجه میشود بسیاری از مطالبی که خوانده یا دیده، خیالپردازیهای شخصیت اصلی داستان بوده است.
در «اغما» هم اتفاقی که میافتد، این است که کل داستان کتاب، در دقایقی که ژان از قطار پرت شده و روی زمین در کما به سر میبرده، در خیالش اتفاق افتاده اند. از این جهت، عنوان رمان کاملا در انطباق با محتوای آن است و به نظر میرسد بهترین نامیاست که میشد برای این رمان انتخاب کرد. به هر حال، آنچه در خیال و واقعیت این رمان رخ میدهد، مرزبندی خوب و غافلگیرکننده ای دارد و مخاطب پس از خواندن سطرهای پایانی و با بستن کتاب، مطمئنا لبخندی زده و هوشیاری نویسنده را خواهد ستود.
«اغما» را نمیتوان تنها به علاقه مندان ادبیات پلیسی توصیه کرد. این رمان را میتوان در گونه تریلرهای امروزی هم طبقه بندی کرد که البته سرعت نسبتا کمتری نسبت به این گونه تریلرها دارد ولی از حیث سرگرم کنندگی و تعلیقی که ایجاد میکند، هیچ چیزی کمتر از آنها ندارد.