به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ فلسفه تحلیلی یکی از مهمترین سنتهای فلسفی در جهان جدید است که در مقام یک سنت معرفتی دستاوردهایی در عرصه آکادمیک و در حیطه رسمی تدریس و تحقیق فلسفی و همچنین در حوزه فرهنگ داشته است. در این سنت فکری بر عناصری همچون عقلانیت نقاد، یادگیری از اشتباهات، کثرتگرایی معرفتی، اخلاقیات مبتنیبر اصول عام و فراگیر تاکید میشود. فلسفه تحلیلی در دهههای آغازین حیات خود تا حد زیادی به کاوشهای منطقی در ساختارهای زبانی مربوط به نظریههای فیزیکی توجه داشت، اما اهمیت علوم انسانی و اجتماعی نیز از نظر محققان در این حوزه پنهان نماند. از همان سالهای آغازین، بحث درخصوص شباهتها و تفاوتهای علوم انسانی و اجتماعی از یکسو و علوم فیزیکی و طبیعی از سوی دیگر و یافتن الگوی مناسب برای تبیین در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در زمره موضوعاتی بود که توجه فیلسوفان تحلیلی را به خود جلب کرد. در دهههای اخیر، ظرفیتهای موجود در سنت تحلیلی به نحو گستردهتری مورد استفاده پژوهشگران در حوزههای علوم انسانی و اجتماعی قرار گرفته است. همچنین بسیاری بر این باورند که فلسفه تحلیلی بهمثابه یک ابزار نظری هم به کار ارزیابی و سنجش نظریههایی میآید که مدعی بازنمایی واقعیتاند و هم در خدمت تحلیل نقادانه محتوای نظامهای فکری و نظری و معرفتی از سنخهای گوناگون است. باورها و آموزههای دینی و نیز پدیدار دین، بهمنزله یک پدیدار اجتماعی، در زمره موضوعات مورد توجه فیلسوفان تحلیلی است. کتاب «فلسفه تحلیلی از منظر عقلانیت نقاد» برای تبیین اهمیت آموزههای اصلی سنت تحلیلی، آنها را با دو نمونه از رویکردهای نظری-عملی متعلق به جهان قدیم و جهان جدید مقایسه کرده است. نمونه نخست برگرفته از مجموعهای از توصیههاست که نویسنده کتاب مهم قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر، در تالیف خود آورده و نمونه دوم به رویکرد فیلسوفی ریچارد رورتی تعلق دارد که زمانی در زمره فیلسوفان تحلیلی بود و بعدها به صف نویسندگان پستمدرن پیوست. در کتاب «فلسفه تحلیلی از منظر عقلانیت نقاد» نشان داده میشود که هدف اولی و اصلی توصیههای عملگرایانه عنصرالمعالی، دستیابی به معرفتهای نو و حذف خطاهای پیشین و پرده برگرفتن از رازهای نامکشوف واقعیت نیست، بلکه توجه آن معطوف به بالابردن شانس بقای مخاطب در عرصه تعاملات اجتماعی است. هدف فلسفه تحلیلی اما، فهم و شناخت واقعیت، اعم از واقعیتهای برساخته آدمی و غیر آن است. کتاب حاضر مدعی است توفیق فلسفه تحلیلی را میتوان با توجه به تنوع رشتههایی که در درون آن رشد کرده و میزان تاثیری که بر اندیشه و عمل کنشگران در قلمروهای مختلف از علم و اخلاق و فلسفه گرفته تا سیاست و اقتصاد و فرهنگ گذاشته مشاهده کرد. کتاب اذعان دارد که به اعتبار گستردگی و تنوع حیطههایی که فلسفه تحلیلی و شاخههای متعدد آن، در آنها حضور داشتهاند و نیز به اعتبار پیدایش مداوم اندیشههای نو در سنت تحلیلی برای پاسخگویی به انواع مسائل جدید، ارائه تصویری جامع از تحولات مستمر در این سنت، هدفی نیست که بتوان در حد ظرفیت یک کتاب با حجم محدودی از صفحات بدان رسید. ازاینرو، رصد مستمر آنچه در حوزه فلسفه تحلیلی رخ میدهد، به همت کنشگران مختلف و تکاپوی دائم آنان برای معرفی سنجیده این تحولات امکانپذیر است. مجموعه حاضر مدعی است به نیت تکمیل قسمت کوچکی از «جورچین» عظیم فلسفه تحلیلی فراهم آمده است، بخشی از یک طرح بزرگتر برای معرفی جنبههای مختلف این سنت فلسفی است.
کتاب حاضر شامل بیستوچهار مقاله مختلف درخصوص شماری از حوزههای سنت تحلیلی است. این حوزهها ذیل چهار عنوان عام مشخص شدهاند: «فلسفه تحلیلی بهطور کلی»، «فلسفه علوم اجتماعی و انسانی»، «فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی»، و «رئالیسم علمی». از جمله بخشهای مهم کتاب مربوط به بخش اول است. مقاله اول بخش اول، «فلسفه تحلیلی چیست؟»، محصول نشستی است که در سال ١٣٨٢ با حضور ضیا موحد، شاپور اعتماد، حسین معصومیهمدانی و علی پایا برای بحث درباره فلسفه تحلیلی برگزار شد. در این گفتوگو هر یک از شرکتکنندگان، به اعتبار حوزه تخصصی خود، از منظری کموبیش متفاوت با دیگران به سنت تحلیلی نظر دارند و بر جهاتی تاکید میورزند که از دیدگاه تخصصی خود آنان برجستگی بیشتری دارد. این تنوع رویکرد، نکتههای درخوری را درباره سنت تحلیلی مطرح میکند. در دومین بخش مجموعه حاضر بحثی درباره ظرفیتهای موجود در سنت تحلیلی ارائه میشود. سومین بخش نیز به مباحثی در حوزه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی اختصاص دارد. فیلسوفان تحلیلی، ظرفیتهایی را که درون سنت فلسفی مختارشان پرورده شده به شیوهای موثر در خدمت پژوهشهای معرفتشناسانه در حوزههایی به کار گرفتهاند که از نزدیک به امور عملی میپردازند و صرفاً به مسائل و موضوعات نظری محدود نمیشوند. از حدود دهه ١٩٨٠ به اینسو، آنچه در سنت تحلیلی «فلسفه کاربردی» نام گرفته، بخش وسیعی از تکاپوهای معرفتی فیلسوفان تحلیلی را به خود اختصاص داده است. در این حوزه، صرفا روشنگریهای انتزاعی و نظری مدنظر نیست بلکه کوششهای فکری فیلسوفان تحلیلی به ارائه راهحلهای عملی برای مسائل و موضوعات انضمامی نیز معطوف است. اما اهمیتیافتن مباحث کاربردی، نهتنها موجب کمرنگشدن جایگاه کاوشهای متعارف نظری نشده بلکه تواناییهای فیلسوفان تحلیلی برای اتخاذ رویکردهای ناظر به پیشنهاد راهحلهای عملی، ناشی از انباشت معرفت نظری است که از رهگذر پژوهشهای تازه حاصل میشود. نکته مهم درخصوص این پژوهشها آن است که فیلسوفان تحلیلی میکوشند با پلزدن میان حوزههای مختلف و استفاده از امکاناتی که در هر یک ظاهر شده، بر غنای نظری تحقیقات خود بیفزایند. مقالاتی که در این بخش آمده به این رهیافت میپردازد. رئالیسم علمی نیز یکی از محوریترین موضوعات در فلسفه علم در سنت تحلیلی است. این موضوع اما به اعتبار دلالتهای معرفتشناسانه گستردهای که دارد صرفاً در حوزه فلسفه علم محدود نمانده و آموزههای مربوط به آن در کموبیش همه دیگر حوزههای فلسفه تحلیلی کاربرد دارد. مقالات چهارمین بخش این کتاب به بررسی برخی از جنبههای بحث دامنهدار رئالیسم علمی اختصاص دارد.