فرهنگ امروز/ استیون پوول:
چند سالی بیشتر از آن روزگار نمیگذرد که لطیفهساختن درباره اقلیت احمقی رواج یافته بود که حین پیادهروی در خیابان و درحالیکه با گوشیهای همراهشان سرگرم بودند، به تیرهای چراغ برق برخورد میکردند. امروز اما این وضعیت به سبکوسیاق غالب حرکت و جابهجایی در شهرها بدل شده و کسانی را که میخواهند هرچه زودتر و در مسیری مستقیم به مقصد برسند عاجز کرده است. برخورد و تصادف بین عابران پیاده رو به افزایش است و همین امر برخی مقامات شهری را به فکر انداخته تا با استقرار حسگرهایی هوشمند در لبه جدول خیابانها به آنانی که محو صفحه گوشیهای همراهشان در آستانه ورود به ترافیک عبورومرور انسانی هستند، هشدار دهند. همانطور که آدام گرینفیلد در کتاب باب روز و بهشدت هوشمندانه خود تأکید دارد، تکنولوژیهای نوین قادر است عادات اجتماعی را به شیوههایی غیرمنتظره و البته اغلب زیانبخش متحول سازد.
راهحلهای تکنولوژیکی در قبال چنین معضلاتی که خود برآمده از رشد تکنولوژیاند هم بهندرت آنطور که انتظار میرود، موفق از آب درمیآیند. هرچه باشد، شرکت گوگل در پاسخ به همین مسئله خیرهشدن مداوم افراد به صفحات دستگاههای همراهشان بود که عینکهای واقعیت افزوده خود، یعنی Google Glass را روانه بازار کرد. اما به سرعت کاشف به عمل آمد که بیشتر مردم علاقه چندانی ندارند تا تصاویرشان توسط جماعتی که عینکهای تکنولوژیک آنچنانی به چشم دارند، ضبط شده و تحت نظر کسانی باشند که خیلی زود به دلیل گستاخیشان لقب «سوراخهای شیشهای» گرفتند. طولی نکشید که استفاده از این وسیله در برخی مکانهای عمومی ایالات متحده ممنوع و عاقبت کنار گذاشته شد. این همان حکایتی است که گرینفیلد در کتاب جدیدش، «تکنولوژیهای رادیکال»، از تکرار چندینوچندباره آن در شرایط و موقعیتهای گوناگون سخن میگوید: یعنی همانجایی که اربابان خیالباف عرصه تکنولوژی در ابتدا چنین میپندارند که عرضه یک دستگاه یا سرویس جدید میتواند اوضاع را درهم ریخته و متحول سازد، اما با تأخیر درمییابند که اصطکاک نوآوریهای تکنولوژیکی با آداب تثبیتشده اجتماعی، ساختارهای جاگیرشده قدرت و پول و حتی در برخی مواقع قوانین فیزیک میتواند اتفاقات پیشبینینشدهای را به بار آورد. برای مثال، همواره این جدل وجود داشته که چرا و چگونه روند تأیید تراکنشهای بیتکوین بهواسطه صرف مقدار قابل اعتنایی از انرژی در رایانش مسائلی تعمدا بیهوده تکمیل میشود. بنابراین جای تعجب نیست که گرینفیلد ادعا میکند شاید به اعتبار قوانین ساده ترمودینامیک باشد که بیتکوین در مقام یک واحد پولی به سرنوشت خود محکوم شده است. این در حالی است که همزمان تحقق رویای رهاییبخش چاپگرهای سهبعدی که بنا بود قدرت ساخت هرچیز دلخواهی را همگانی سازد، اکنون از لحاظ اقتصادی دور از دسترس است؛ هرچند آنچه هنوز از محبوبیت بالایی در حوزه چاپ سهبعدی برخوردار است، ساخت قطعاتی از تفنگهای جنگی است که قابل ردگیری نباشند.
گرینفیلد از تمامی این دستاوردها بهعنوان تکنولوژیهای «رادیکال» نام میبرد، چراکه میتوانند ملازم تغییرات عظیمی باشند که ما را به آیندههایی بهشدت متمایز راهنمایی میکنند: یا چشمانداز بالقوهای که تحت عنوان اغواکننده «کمونیسم تجملی تمام خودکار» شناخته میشود و یا ویرانشهری از پایش و سلطهپذیری مطلق در سایه شبکهای از عوامل خودآیین رایانشی که میتوانند بهکلی جایگزین دولتهای بشری شوند.
گرینفیلد درواقع بر این باور است که ما زودتر از آنچه احتمال میرود با قسمی از آگاهی ماشین رودررو خواهیم شد. به همین اعتبار، او آشکارا با نظریهپردازان تکینگی همنوا میشود که در حسرت ظهور هوش مصنوعی حقیقیاند؛ پدیدهای که گویا به لحاظ تاریخی، درست همسان همجوشی هستهای، همواره تنها ۳۰ سال از ما جلوتر بوده و هست. در این میان البته نباید غافل شد که گرینفیلد بهدرستی از شتابزدگی این دست اندیشمندان برای تبدیلشدن به «پساانسان» ابراز نگرانی میکند. او در انتهای کتاب با جزئیات چندین طرح علمی- تخیلی از چنین آیندههای محتملی را به تصویر میکشد؛ طرحهایی که اگرچه بدترین و شومترین آنها هم به شکل نومیدکنندهای شدنی و محتمل مینمایند، اما در میان آنان نمونههای خوشایندی چون آنچه «وفور سبز» نامیده میشود نیز به چشم میخورد؛ یعنی همانجایی که کمیابی و محدودیت منابع مادی بهکلی از بین رفته و این ماشینهای خوشطینت هستند که مسئولیت تمامی کارها را برعهده دارند. این وضعیت در حقیقت بهشدت یادآور آن سنخ از کمونیسم تجملی و تمام خودکاری است که در مجموعه رمانهای اکنون کلاسیکشده «فرهنگ» به قلم یان بنکس به تصویر کشیده شده است. اما چگونه میتوانیم از جایی که هستیم به آنجا برسیم؟
گرینفیلد چاره کار را دقت و ملاحظه انتقادی میداند. او در کتابش با تلفیق خوانشی دقیق از تجربیات کوچک و عادی زندگی که بهواسطه تکنولوژیهای نوین تبلور یافته با تحلیلهای فلسفی حوزه اقتصاد سیاسی تکنولوژی پیرامون تضاد و نزاع فراگیر بین فرهنگ «سیلیکون ولی» و سازوکار جاری جهانی، از «استعمارگری پردازش اطلاعاتی در قبال حیات روزمره» سخن میگوید و چنین ادعا میکند که این نوع استعمارگری نوظهور دستکم تاکنون نشان داده که هیچ ارجحیتی نسبت به نسخههای پیشین ندارد. گرینفیلد نهتنها بهخوبی شرحی شکاکانه از تکنولوژیهای پوشیدنی و واقعیت افزوده همچون بازی «پوکمون گو» بدست میدهد، بلکه به عملکرد به ظاهر بیطرفانه الگوریتمها که گویی همواره جایی برای لحاظکردن غرضورزیهای انسانی دارند و همچنین جهانی متشکل از اشیا بههمپیوسته که هر روز بیش از پیش به سمت شبکهایشدن پیش میروند نیز به دیده تردید مینگرد؛ چنانکه به زبانی شاعرانه مینویسد: «تمامی شور و انگیزشی که بر اینترنت اشیا سوار شده و آن را تحتالشعاع خود قرار داده، در حقیقت ماخولیایی است که بهتدریج در هیئت امواج و برگههای داده از آن پیاده خواهد شد؛ چراکه تنها دستاویز بقای آن گسترهای پیوسته از ازهمگسیختگی دقت و تمرکز است».
هر آن تکنولوژی که در ابتدا به شکلی بالقوه آنارشیک و آزادیبخش به نظر میرسد، بهشدت در برابر ساختارهای موجود قدرت آسیبپذیر بوده و درست همسان جنبشهای معترض فرهنگ پاپ همچون پانک، در معرض تسخیر صاحبان قدرت قرار دارد. گرینفیلد بهخصوص هنگامی بر این نکته تأکید میگذارد که پای عقد خودکار «قراردادهای هوشمند» و یا تکنولوژی «بلاکچین» به میان میآید؛ تکنولوژیای که بهعنوان نوعی دفتر کل توزیعشده، میتواند صرفا زیربنای نظام ارزی بیتکوین نبوده و برای مقاصد دیگری نیز مورد استفاده قرار گیرد. به قول گرینفیلد، «تکنولوژی بلاکچین بهرغم افسون شورشی و یاغیگرایانهای که هنوز از آن برخوردار است، امکان تحقق برخی از دیرپاترین امیال و آرزوهای نهادهای قدرت را نیز فراهم آورده است». گرینفیلد اما صرفا به تقبیح و طرد کاربردهای اقتدارگرایانه فناوری نوین بسنده نمیکند، بلکه به نیروهای مترقی نیز درباره تهدید آرمانگرایی تکنولوژیکی چنین هشدار میدهد: «فعالان عرصه چپ مشارکتی به همان سهولت دیگران مسحور و شیفته گزافهپردازیهای تکنولوژی میشوند، بهویژه وقتی این فریب و دغل به زبانی سطحی اما گیرا عرضه شده باشد».
مقاومت انتقادی در برابر تمامی این گردانهای رنگارنگ استعماری باید بر مبنای این مشاهده ارزشمند گرینفیلد استوار شود که با وامگیری از واژگان دشمنان جبهه مقابل، «حقیقت» را «تنها پلتفرمی» میداند که «بین تمامی ما به اشتراک گذاشته شده است». بنابراین، اگر ما بهراستی میخواهیم از شر آن سنخ اختیارگرایی (لیبرتاریانیسم) سنگدلانهای در امان بمانیم که به نظر میرسد تمامی تحولات اینچنینی به آن متمایل هستند – چراکه تنها ایدئولوژی مسلط سیاسی در بین نخبگان بهشدت کمسواد حوزه تکنولوژی همین اختیارگرایی است - ضروری است تا بر نقد عمومی و راهبردهای امتناع پافشاری کنیم. «تکنولوژیهای رادیکال» خود میتواند یک کتاب پایه و نقطهعطفی به سمت مخالفتی آگاهانهتر و البته مؤثرتر باشد.
*منبع: گاردین
شرق