فرهنگ امروز/ روزنامه شهروند:
گنبد منقش مسلمانان ،گنبد سپید زرتشتیان
از آبانبار روستای الهآباد
تا آتش ١٥٠٠ ساله بهرام
اینجا کویر است؛ یزد، زارچ، روستای الهآباد، روستایی که سالها پیش از این کاملا زرتشتینشین بوده و وجود درمهر یا همان آتشکده کوچکش، گواهی بر درستی این گزاره است. در این روستا آبانباری کوچک وجود دارد که یک تکه زنده و تپنده از تاریخ اجتماعی همزیستی مسلمانان و زرتشتیان را روایت میکند؛ آبانباری که در دل کویر بیآب، نعمتی بزرگ و ارزنده به شمار میآید. این آبانبار با کتیبه و شکل معماریاش، روایتی تکاندهنده و متفاوت از یک کنش همدلانه میان باورمندان به اعتقادهای آسمانی ارایه میدهد. این روایت به روشنی انعطاف و مهر و مدارای زرتشتیان را نسبت به محدودیتهای اعتقادی و اجتماعی مسلمانان در تعامل با زرتشتیان در کتیبه و خشت و گنبد کویری آبانبار مینماید. یک نیکوکار زرتشتی، آبانبار روستای الهآباد را بهسال ١٣٠٠ خورشیدی بنیان نهاده است. آبانبار، دو ورودی جدا برای برداشت آب دارد. بانی زرتشتی، آن را برای پیروان هر دو کیش و آیین وقف کرده است، اما برای آنکه مسلمانان به آسانی از آن سیراب شوند، در برابر باورهای آنان با کنشی جذاب سر فروآورده، ورودی مسلمانان را با زرتشتیان جدا کرده است؛ شاید از آنرو که میدانست پارهای مسلمانان بر پایه باورهایشان شاید نخواهند از ظرفی بهره بگیرند که زرتشیان با آن آب میکشند و بدینترتیب سهمی از سرزندگی این آبانبار نخواهند برد. زرتشتی مهربان دوست نداشت میان زرتشتیان و مسلمانان در بهرهمندی از این آبانبار تفاوتی باشد. این آبانبار، یک نماد روشن از تاریخی سرشار از همزیستی به شمار میآید که گاه به مهر، گاه به سکوت و رنج بوده است؛ تاریخی که در آن صدای شورانگیز موبد امید را میتوان شنید که اصول دین زرتشتی، زبانها و علوم ایرانی را به ابن ندیم میآموزد. ابن ندیم، پرآوازهترین زندگینامهنویس و گردآورنده کتاب شیعه بود که در سده چهارم هجری، دور و آسوده از رویاروییهای زمانه بر آن بود آیین نیاکانش را بشناسد و دریابد. میتوانی چشمهایت را ببندی و همین جا عبدالعزیز بن عبدالله بن عامر، حاکم مسلمان و عربتبار سیستان را بپنداری که آمده است تا با رستم مهر مشورت کند. از همین جا، از لب درگاهی همین آبانبار نمادین، میتوانی به سمت درمهرها، آتشکدههای این شهر بروی که آتش مقدسشان سالهاست روشن و برافروخته به جهان مینگرند؛ شاید به نشانه حرمتی که آیین زرتشتی برای مردمان این سرزمین داشته و دارد و خود نشانهای از همزیستی به شمار میآید؛ هرچند تعامل مسلمانان و زرتشتیان همواره دربرگیرنده صلح، سازش و همزیستی نیز نبوده است.
از جدال تا افسانه عشق
جمشید کرشاسپ چوکسی، ایرانشناس زرتشتی دانشگاه ایندیانا، کتاب «ستیز و سازش» را که درباره تعامل زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب است، نخستین فصل کتاب را اینگونه نام مینهد «از جدال تا همزیستی». این نام، بهترین توصیف کوتاه از سدهها زندگی زرتشتیان در جامعهای مسلمان است که نمودهای روشن آن تا امروز نیز خود را نمایانده است؛ گویی تاریخ در زمان جاری است و این جدال و همزیستی میان پیروان دو آیین کهن، در زیست اجتماعی معاصر نیز تاریخ سدههای نخستین ورود اسلام به ایران را به یاد میآورد. در همین روایتهاست که از همزیستی مثبت و سازنده روشنفکران مسلمان و زرتشتی در روزهای پرهیاهوی پس از تسلط مسلمانان بر سرزمین ایران سخن به میان میآید؛ آنگاه که «روشنفکران مسلمان و زرتشتی در جلسات مباحثه -مانند جلساتی که زیرنظر یحیی خالد برمکی، وزیر عباسی برگزار میشد- به تبادل افکار میپرداختند. در این گردهماییها اعضای مهم فرقههای امامیه، خوارج و معتزله، فقهای مسلمان و موبدان در مورد مباحث دینی و غیردینی، ازجمله تعریف عشق به بحث میپرداختند». این گفتوگو درباره عشق، خود یادآور یک داده نیمهافسانهای دیگر در تعامل میان زرتشتیان و مسلمانان در سدههای آغازین اسلامی میتواند باشد؛ ازدواجهای قصهوار میان مسلمانان و زرتشتیان که جمشید چوکسی بر آن است چنین ازدواجهایی «چه واقعی و چه افسانهای- فاصله دینی میان آنها را از میان میبرد». جمشید کرشاسپ چوکسی اما درباره همزیستی مسالمتآمیز مسلمانان و زرتشتیان، تحلیلهایی جالبتر دارد که نشان میدهد زرتشتیان گاه در ایجاد این فضای همزیستی، از مسلمانان موثرتر و کوشاتر بودهاند. او مینویسد: «[این همزیستی] جریان دیگری در روابط اجتماعی دوجانبه پدید آورد که عبارت بود از انتقال دانش از موبدان به کارگزاران و روحانیان مسلمان. درواقع موبدان افزون بر آنکه مسئول شعلهور ماندن آتش فروزان در آتشکدههای کهن و اجرای شعایر دینی خود بودند، بهعنوان پزشکان و دانشمندان حافظ گنجینههای فکری و علمی ایران باستان[،] آن تجربه و دانش را در اختیار حاکمان جدید جامعه قرار میدادند». از دیگر نکتههای جالب توجه در دوره پرفرازونشیب همزیستی زرتشتیان و مسلمانان، آن است که براساس پارهای دادههای تاریخی، گاه زرتشتیان برای تضمین آرامش در زیست اجتماعی خود ناگزیر بودهاند افزون بر جزیههای معمول، به افسران حکومتی هدیههایی بیرون از عرف بدهند. جشن مهرگان در بلخ، یکی از نمونههای برجسته چنین رخدادی بوده است که مردم «هدایایی به افسر مسئول یکی از سربازخانههای اعراب تقدیم کرده بودند. درحالیکه دادن هدیه (به فرمانروایان، فاتحان یا هرکس دیگر) طی این مراسم پاییزی سنتی دیرپا نبود، چون معمولا هدایا در آغاز سال نو ردوبدل میشد. بنابراین اهدای هدایا به فاتحان عرب در بلخ هم از لحاظ زمان آن غیرمعمول بود و هم حرکتی عمدی برای آشتی بود اما صلح دیری نپایید».
جمشید چوکسی اما در کتاب «ستیز و سازش» تصریح میکند که خشم و انزجار از بیمهری حاکمان مسلمان در روزگار گذشته نسبت به زرتشتیها -که گاه در قالب جنبشهای مبارز مینمایانده- بسیار زود فرومیکشیده و همزیستی پیشین مسالمتآمیز، با همه دشواریها، نخستین گزینه روحانیان و قاطبه زرتشتیان بوده «قطع همکاری میان حکام مسلمان و زرتشتیان عامی ممکن است عامل بروز منازعاتی دینی شده باشد که طی سدههای هشتم و نهم میلادی جامعه خراسان را دچار تفرقه کرد. از این لحاظ قیامهای دو بدعتگزار زرتشتی -بهافرید مافروردین و سنباد- را باید بهطور خاص مورد ملاحظه قرار داد. هر دو نهضت حدودی از اشتراک عقاید دینی و سیاسی میان مسلمانان و زرتشتیان عادی را آشکار میکند. شاید همین اشتراک عقاید بود که باعث شد موبدان متحد با حکام مسلمان، خود را از این نهضتها کنار بکشند و به محض سرکوبشدن قیامها دوباره اختیارات روحانی خود را به دست آورند».
دیگر نکته جالب در این میان اما دادههایی درباره شماری از زرتشتیان است که در این منازعهها و ستیزها با مسلمانان، نقشی روشن داشتهاند؛ ازجمله ماهیزدیار کارن که در طبرستان حکم میراند و حتی پس از صلح و سازش با مامون خلیفه عباسی و با گرفتن کنیه عربی ابوالحسن «به محض بازگشت به موطن خلع طاعت کرد و همان زنار زرتشتی بر میان بست و با مسلمانان جور و استخفاف کرد[.] گفته شده است که او مسلمانانی را که وارد طبرستان میشدند زندانی کرده هر یک را بند برنهاده و قوت بر ایشان تنگ گردانیده است تا بیشتر آنها هلاک شدهاند[،] درحالیکه به زرتشتیان اجازه داده بود دارایی ایرانیانی را که جرأت کرده بودند اسلام بیاورند تصاحب کنند».
آنچه اما با شدت و ضعف در دورههای گوناگون میان زرتشتیان و مسلمانان جاری بوده، در این روایت جمشید چوکسی نهفته است: «عوامل اقتصادی و اجتماعی باعث شد که انتقال قدرت محلی از زرتشتیان به مسلمانان با مصالحه به مراتب مطلوبتر تلقی شود تا جنگ. در حقیقت آنچه در معاهدات تسلیم درنظر گرفته میشد عبارت بود از فراهمآوردن منابع مورد نیاز مهاجران عرب از سوی ایرانیان و در مقابل تضمین اینکه ایرانیان به بردگی کشیده نشوند و از انجام مراسم خود منع نگردند... با وجود این، خواستها، آرزوها و بدگمانیهای هر جامعه گاه با ترغیب افراد آن به ستیز به جای همزیستی، کوششهایی را که برای برقراری رابطه دوستانه به عمل میآمد، خنثی میکرد».
نویسنده کتاب «ستیز و سازش» با این همه، باز با خوشبینی و امیدواری مینویسد: «اهالی آن ایالات پس از چند نبرد بزرگ تسلیم مهاجمان شده بودند و نقض پیمانهای پس از شکست نیز ظرف مدت کوتاهی متوقف شده بود. از اینرو هیچیک از دو طرف خاطرات زیادی از بیرحمیها در ذهن نداشتند بنابراین به آسانی میتوانستند در مورد همکاری به توافق برسند... حتی هنگامی که گروههای خارجی -از قبیل ترکان و مغولان- یا دشمنان داخلی -مانند بابک بدعتگزار- جامعه را بهطور کل یا رهبری هر یک از این دو گروه را مورد تهدید قرار میدادند، آنان به یکدیگر یاری میکردند».
آتش مقدس و محراب عبادت
چهارطاقیها با گنبدی سرپوشیده که دالان و راهرویی، گرداگرد آن را از چهارسو دربرمیگرفتند، بنیان اصلی آتشکدههای ایران بوده است. هنوز نیز شماری از آنها با آتشی فروزان در میانه برجایاند. بسیاری از اندیشمندان همچون گوستاو لوبون و جرجی زیدان، این ماندگاری را دستاورد روشن همزیستی و تعامل مثبت میان مسلمانان و زرتشتیان دریافته و شناساندهاند. اما روایت دلنشین تاریخی که این همزیستی را در قالب ماندگاری آتشکدهها و فروزانی آتش مقدسشان در دل خود دارد، همانی به شمار میآید که در صفحه ٥٠ از «تاریخ سیستان» آمده است. این روایت، به روشنی بازتابنده گفتوگوی میان اهالی زرتشتی سیستان و سپاه اسلام است که بر پایه آن، سپاهیان مسلمان میپذیرند آتشکده حکم محراب عبادت آنها را دارد و بدینترتیب دستور میدهند کسی به آتشکدهها تعرض نکند. برتولد اشپولر در کتاب «تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی» تاکید میکند زرتشتیان اجازه نداشتند آتشکدههای خود را با گچ سفید کنند. این محدودیت گویا برای آن بود تا معبدهایشان در شهر و روستا خود را ننمایانند و ندرخشند، درحالیکه امروز معبد زیبای پارس بانو در روستای زرجوع در عقدای اردکان، نمایی کاملا سپید و رخشان دارد؛ شاید نشانهای بر پایان محدودیتها در برابر باورمندان به کیش زرتشتی در همزیستی با مسلمانان. زیبایی این گنبد آنگاه افزون میشود که میبینی آنسوتر گنبد زیبای منقش مسجد مسلمانان نیز سر به آسمان ساییده است و همزیستی مهربانانه مردم روستا را به یاد میآورد. روایتهایی نیز هرچند در پارهای منابع تاریخی ثبت شده که نشان میدهد گاه تهدیدهایی برای ویرانی آتشکدهها وجود داشته است. مری بویس در کتاب «تاریخ کیش زرتشت» بر آن است تهدید ویرانی آتشکدهها در زمان بنیامیه ابزاری برای گرفتن باج بیشتر از زرتشتیان بوده است: «هدف اصلی آنها تهدید زرتشتیان بود تا با فشار آوردن بر این نقطه حساس ایمانی کسب درآمد و زراندوزی کنند، زیرا هر آتشکدهای میتوانست از اهل محل به اندازه کافی پول جمع کند و باج بدهد تا از انهدام و خرابی مصون بماند. گفته شده است از این محل چهلمیلیون درهم جمعآوری شد». بدینترتیب است که آتشکدههای کهنسال برجای میمانند؛ پارهای متنهای معتبر تاریخی نیز اشاره دارند عید مخصوص خود را داشته، حتی از سده چهارم هجری گردشگاههایی به شمار میرفتهاند. مسعودی از تاریخنگاران سده چهارم هجری در کتاب «مروج الذهب و معادن الجوهر» مشخصا چنین واژهای میآورد. استخری در کتاب «مسالک و ممالک» نیز گزارشهایی دقیقتر درباره آبادی آتشکدهها در تاریخ ایران دارد. او تصریح میدارد هیچ ناحیه و شهری بیآتشگاه نیست و آن را حرمت دارند. استخری سپس به بازسازی پارهای آتشکدهها اشاره میکند.
همزیستی زرتشتیان و مسلمانان، در کنار همه فرازها و فرودها در تاریخ ایران اما روایتی دیرینه و پاینده است. زرتشتیان در کنار مسلمانان سدهها با آتش فروزانشان روزگار میگذرانند، میزیند، بنیان نیک میگذارند، مدرسه و میدان میسازند و مسلمانان چنان به آنان ایمان و باور دارند که حتی در روزگار کنونی، زرتشتیان را به نمایندگی شهر خود برمیگزینند.