به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ابتکار؛ آن روز که آدولف هیتلر در زندان لاندسبرگ، کتاب معروفش «نبرد من» را با ابراز انزجاری سخت از یهودیان به پایان میرساند، شاید هرگز نمیدانست که ریشه این حجم از انزجار در کجاست؟ یهودیان در نظر او «مرض سل نژادی» بودند و مقصر همه مصائب آلمان؛ از شکست در جنگ اول جهانی گرفته تا بحران اقتصادی و همه اتفاقات بدی که قرار بود بعدا در تاریخ این کشور رخ دهد، پس باید بیهیچ شک و شبههای از میان برداشته میشدند. این اعتقاد راسخ هیتلر بود؛ اعتقادی که بر آن ایستاد و فاجعه هولوکاست را نه تنها برای تاریخ آلمان که برای جهان رقم زد.
براکل اعتقاد داشت یهودیستیزی ناسیونالیستی پدیدهای متعلق به دوران مدرن است، اما در نخستین مواجهه خود با این سوژه، شروع به کاویدن تاریخ پیدایش و تکامل آن در اعصار گذشته کرد. نتیجه کاوشهای او به اینجا ختم شد که این پدیده در صدر مسیحیت ریشه دارد؛ یعنی از همان زمانی که مسیح مصلوب شد، پولس رسول عقیدهاش را در برابر پتروس جا انداخت و دیگر تعلق به یهودیت شرط غسل تعمید تلقی نمیشد. «به گمان بسیاری از مسیحیان، خودداری یهودیان از ایمان آوردن به مسیح مصلوب، تنها به سبب کوردلیشان قابل درک بود و به باورشان سرانجام همین یهودیان از سر بیبصیرتی باعث مرگ مسیح شدند.»
همین دو اتهام «کوردلی دینی» و «خداکشی» به زعم براکل، پایه و اساسی برای یهودیستیزی در میان مسیحیان شد؛ ستیزهای که با گسترش مسیحیت در امپراتوری روم شدت گرفت و جامعه اروپاییان مسیحی را در برههای که دین مولفه اصلی همه شئون زندگی انسان بود، به پس زدن یهودیان واداشت. این پس زدن تا به آنجا رسید که در سال ۳۰۶ میلادی در شورای کلیسایی اِلویرا ازدواج مسیحیان با یهودیان حرام اعلام شد.
اما نخستین خشونتی که متوجه کل جامعه یهودیان شد به هنگام جنگهای صلیبی رخ داد، یعنی زمانی که پاپ اوربان دوم در سال ۱۰۹۶ مسیحیان را به آزادی اورشلیم فراخواند. در این زمان بود که رگ «غیرت مبلغانه» مسیحیان اروپایی بیرون زد و «بسیاری از جنگجویان صلیبی عزم کردند پیش از آنکه برای جنگ با قوم بیایمان به سرزمین مقدس بشتابند، ابتدا بیایمانهای موطنشان را از دم تیغ بگذرانند یا به تغییر کیش وادارند. در شهرهایی چون وورمس [در آلمان کنونی] صدها یهودی قربانی این غیرت مبلغانه صلیبیان شدند... مابقی نیز به زور غسل تعمید داده شدند.» این الگوی یهودیکشی به اعتقاد نویسنده از همان زمان در طول تاریخ یهودی – مسیحی امتداد یافته است.
قریب به یک قرن بعد عرصه فعالیتهای اجتماعی برای یهودیان ساکن امپراتوری روم باز هم تنگتر شد؛ «در سال ۱۲۱۵، شورای چهارم لاتِران حتی خواستار آن شد که یهودیان با نشانهای زردرنگ یا نوعی کلاه یهودی در ظاهر متمایز شوند. ضمن آنکه اشتغال به بسیاری از حرفهها برای یهودیان ممنوع شد.»
جهود رباخوار از کجا آمد؟
ممنوعیتهای شغلی که در پی ستیزهجوییهای مذهبی جامعه مسیحیان با یهودیان رخ داد، یهودیان را رفتهرفته از شغلهای عرف جامعه پس زد تا جایی که بسیاری از آنها به وامدهی روی آوردند. از آنجا که بهره ربوی در مسیحیت ممنوع بود، نظام نزولدهی یهودیان روزبهروز پیشرفت کرد تا علاوه بر دلیل مذهبی، دلیلی اقتصادی نیز چاشنی یهودیستیزی حاکم بر جامعه شود. هرچند در ابتدای کار این بهرهگیران به علت نیاز پادشاهان به پولشان مورد حمایت آنها بودند اما به تدریج با فزونی یافتن قدرت کلیسا، فشار بر حاکمان برای برچیدن این حقوق حمایتی نیز افزایش یافت تا جایی که کلیسا در سال ۱۲۹۰ میلادی در انگلستان و ۱۳۹۴ میلادی در فرانسه توانست همه یهودیان را اخراج کند؛ در این میان آلمان وضعیتی متفاوت داشت و یهودیان توانستند در امپراتوری مقدس روم آلمان ماندگار شوند. اما انگار این دربهدری را پایانی نبود؛ چراکه با بروز مهیبترین فاجعه دوران پایانی سدههای میانی، یعنی طاعون بزرگ بین سالهای ۵۰-۱۳۴۸ میلادی باز مثل همیشه انگشت اتهام به سوی یهودیان دراز شد و پیگردی خونبار علیهشان به راه افتاد. پس از پایان فاجعه طاعون جانبهدربردگان یهودی اجازه یافتند بر سر خانه و زندگیشان بازگردند؛ اما دیگر مثل میهمانانی بودند که هر آن بیم طردشان وجود داشت، حتی در برخی شهرها وادار به زندگی در گتوها آن هم با نشانهای ویژه شدند.