به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر گفتاری از آیت الله میرباقری است که در ادامه می خوانید؛
«طراحی الگوی پیشرفت، مبتنی بر فلسفه اسلامیِ مضاف، یک گامِ رو به پیش است؛ حتی پرداختن به ادبیات توسعه با رویکرد تهذیبی و تهذیب گزارههای نظریات توسعه نیز یک گام رو به پیش است؛ اما این دو رویکرد کافی نیست.
نباید توقع داشت که فلسفه اسلامی موجود، به سؤالات اساسی در زمینه الگوی توسعه پاسخ جدی بدهد. گرچه باید اذعان کرد محتوای فلسفه اسلامی و غایات آن، بهشدت تحت تأثیر فرهنگ اسلام و غایات مذهب بوده است اما از نظر روش، نسبت به دین، لابِشَرط است؛ این روش لابشرطی، گرچه در گام اول برای گفتوگو و مناظره با منکران وحی، مؤثر است، اما برای دستیابی به معرفتهای کلی و مضاف، کفایت نمیکند؛ بنابراین، اگر فلسفه موجود، منبع نهاییِ دستیابی به مبانی قرار گیرد و فرآوری گردد، زمینه دو چالش خواهد شد؛ اول اینکه الگوی حاکم بر الگوی توسعه، یک الگوی فلسفی خواهد شد و نه یک الگوی دینی؛ لذا با فرض رسیدن به یک تمدن، از این مسیر، حاصل امر، تمدن فیلسوفان خواهد بود و نه تمدن انبیاء.
البته فلسفه، لایهای از علومِ موردنیاز در طراحی الگوی پیشرفت است، اما بحث درباره فلسفه اسلامیِ کنونی است. این فلسفه، دانشی گرانسنگ است که واجد سرمایههای فراوانی در مقابل سایر فلسفههاست؛ لذا نباید فلسفه اسلامی را ادامه فلسفه یونان تصور کرد.
بیشک فلسفه با ورود به دنیای اسلام، دچار تحولات شگرفی از لحاظ غایات، وسعت مسائل و حتی حدود اولیه فلسفی شده است. حتی صدرالمتألهین برخلاف اینکه «الهیات بالمعنی الاعم» را به طور معمول مقدمه «الهیات بالمعنی الاخص» قرار میدهند، اصل توحید را مقدمه «الهیات بالمعنی الاعم» قرار داده است؛ بحث اصالت وجود ایشان، چیزی جز اصل توحید از منظر خود ایشان نیست؛ چرا که «وجود» از منظر ایشان، به یک معنا، برابر با حضرت حق است؛ به همین دلیل تلاش میکند که همه عالم را ذیل حضرت حق تفسیر کند. بنابراین نباید این فلسفه را ادامه فلسفه یونان تصور کرد.
اما با وجود این، به دو دلیل نمیتوان آن را منبع عالی استخراج مبانی توسعه قرار داد؛ چون اولاً روش این فلسفه نسبت به دین، لا بشرط است؛ لذا سکولار بودن آن در روش، موجب شده است که استنادِ منطقی این دستگاه به دین، ناتمام باشد و هماهنگی و انسجام ادبیات آن با وحی، به سادگی قابل اثبات نباشد؛ ثانیاً این فلسفه، بیشتر به چرایی و چیستی میپردازد و از آنجا که به فلسفه تکامل نپرداخته است، مشکل میتوان مبانی برنامهریزی تکامل اجتماعی را از آن استنباط کرد.