فرهنگ امروز/احسان شریعتی:
در وضعیت فعلی جنبش دانشجویی در ایران نیمهجان است، به این خاطر که در ١٠ سال گذشته دانشگاهها تعلیقها و تحدیدها و محدودسازیهایی را تجربه کردهاند و این امر سبب نامساعد شدن وضعیت جنبش دانشجویی شده است. به عبارت دیگر در نتیجه رکودی که فضای دانشگاه را فراگرفته جنبش دانشجویی با مختصاتی که آن را میشناسیم، چندان توان و نیرویی ندارد. جنبش دانشجویی یک حرکت اجتماعی سیاسی مستمر است که در دورههایی تاریخی از تاریخ معاصر ما نقش تعیینکننده ایفا کرده است. جنبش دانشجویی ایران در دهههای پیشین مثل دهه ١٣٧٠ ادوار و مراحل متفاوتی را از سر گذرانده است. امروز جنبش دانشجویی نسبت به این دورهها ضعیفتر شده است. با این همه نمیتوان گفت که جنبش دانشجویی به طور کلی از میان رفته است و کماکان هست، اگرچه در مجموع نسبت به گذشته نقش کمرنگتری در تحولات اجتماعی و سیاسی ایفا میکند.
در سال گذشته به برخی از دانشگاههای سایر شهرهای کشور مثل زاهدان و ایلام و بندر عباس و برخی شهرهای مرزی و دور از مرکز سفر کردم و با دانشجویان این شهرها ارتباط داشتم. آنچه مشهود بود این بود که به طور کلی انجمنهای اسلامی دانشجویان و سایر تشکلات دانشجویی برای فعالیت از صفر آغاز میکنند، گویی سابقهای و حافظه و تجربه قبلیای ندارند. علت را میتوان همان تعطیلیها و گسستها و تغییر نسلها خواند. به همین خاطر دانشجویان تازهوارد همواره از نو شروع میکنند و کمبودهایی دارند.
البته به جنبش دانشجویی نسلهای پیشین نیز نقدها و انتقاداتی وارد است و بخشی از مشکلات و مصایبی که دانشجویان نسلهای امروز با آنها دست به گریبان هستند، ناشی از آن کاستیهای گذشته است که باید آسیبشناسی شود. از جمله این کاستیها سیاستزدگی است. البته سیاستزدگی در اینجا به آن معناست که جنبش دانشجویی بعضا ابزار دست جناحهای سیاسی شده است، البته ما احزاب به معنای دقیق کلمه نداریم. در حالی که جنبش دانشجویی باید از سیاست به معنای حرفهای لفظ مستقل باشد. یعنی دانشگاه و دانشجویان باید از جناحها و احزاب سیاسی برکنار باشند، زیرا دانشگاه مصالح و اولویتهای خودش را دارد و باید در وهله نخست به منافع صنفی و علمی بپردازد و وقتی بحث سیاست در دانشگاه مطرح میشود، این عطف نظر نخست باید از منظر سیاسی و به نحو علمی صورت بگیرد. ضمن آن مصالح و منافع دانشگاه حکم میکند که در برابر جناحها و احزاب سیاسی به نفع دانش و فرهنگ و آزادی اندیشه دفاع کند. این البته بدان معنا نیست که دانشگاه و دانشجویان وابسته به یک حزب یا جناح سیاسی باشد.
متاسفانه در سالهای بعد از انقلاب و بهخصوص بعد از انقلاب فرهنگی که خودش به معنای سیاسی کردن دانشگاه بود، نهادها و انجمنهای دانشجویی وابسته به بودجههای دولتی شدند در حالی که پیش از انقلاب تا جایی که به خاطر دارم، انجمنها و نهادهای دانشجویی از نظر مالی مستقل بودند و به خودشان متکی بودند و به هر حال نیروهای مختلف فکری خودبسنده بودند. بعد از انقلاب به خصوص بعد از دهه ١٣٦٠ انجمنها و نهادهای دانشجویی وابسته به بودجههایی که از دولت میآمدند، شدند، این امر حتی برای انجمنهای اسلامی خارج از کشور نیز صدق میکند و این وابستگی استقلال جنبش دانشجویی را با مشکلاتی ایجاد میکرد.
نکته دیگری که در زمینه جنبش دانشجویی در زمانه ما باید در نظر گرفت، مساله اختلاف نسلهاست. هر نسلی اقتضائات خود را دارد و ورودیهای دانشجویی نسل جدید طبعا خیلی متفاوت از نسلهای گذشته هستند و بعضا برای ما و حتی نسلهای قبل از خودشان ناشناخته هستند یعنی ما باید بتوانیم با آنها ارتباط ذهنی برقرار کنیم و از ایشان بپرسیم که حساسیتها و علائقشان چیست. به عبارت دیگر نسلهای گذشته جنبش دانشجویی باید بتوانند با استفاده از روشها و ابزارهای جدید مثل فضای مجازی و اینترنت و شبکههای اجتماعی و وسائل نوین ارتباطات جمعی و با بهره گرفتن از روشهای هنری تجربیات خود را با نسلهای جدید در میان بگذارند.
چنانکه در آغاز سخن اشاره شد، امروز در دانشگاهها شاهد نوعی احساس رکود و دلسردی و دلمردگی در میان دانشجویان هستیم. این نکته را حتی رسانههای جمعی رسمی نیز متوجه شدهاند و در برنامههایی که منتشر میکنند، مشخص است. در دانشگاه نیز جوانان افسرده شدهاند، بنابراین باید بتوان از طریق روشهای تازه و نه مصنوعی با نسل جدید بدهبستان و دیالوگ برقرار کرد و در شیوههای فعالیت انعطاف داشت و محصولاتی فراهم کرد که برای دانشجویان جذاب باشد. این نکتهای است که نیازمند به پژوهشهای جدید دارد تا ما بتوانیم دانشجویان را بشناسیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم.
روزنامه اعتماد