به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ دومین نشست تخصصی «آیا فیلسوفان مسلمان به مفهوم تمدن اندیشیده اند؟ چگونه؟» که در سالن جلسات این مرکز برگزار شد، با محوریت قرار دادن دو سوال مبنی براینکه، آیا اندیشه فیلسوفان مسلمان راهگشایی بر وضع کنونی است؟، آیا در حال حاضر فلسفه اسلامی وجود دارد که بتواند راهگشای اندیشه جدید باشد؟ به ارائه نظر اندیشمندان و صاحب نظران این حوزه پرداخت.
این جلسه باحضور موسی ملایری، هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه، محمد اکوان، هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه، سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و امیرحسن خواجوی پژوهشگر فلسفه برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، امیرحسن خواجوی، مدیر گروه اندیشه مرکز پژوهشی آرا گفت: مهمترین اتفاقی که گروه ما به آن می اندیشیم این است که باید اول به یک پرسش پاسخ دهیم ، سوال این است که مراد ما از استفاده مفهومی بهنام تمدن اسلامی یا تمدن نوین ایرانی اسلامی چیست؟ و بعد به پرسشهای دیگر خواهیم پرداخت که ما در حین استفاده این مفهوم دقیقا چه چیزی را در ذهن داریم؟ آیا یک اجماع عمومی راجع این مفهوم میان اندیشمندان ما وجود دارد؟ آیا ما به ابعاد مختلف این مفهوم اندیشیده ایم؟
او ادامه داد: به هر حال ۱۴ قرن است واژه مفهوم اسلام در ادبیات و زیست جهان ما ظهور کرده، در یک منطقهای از شمال آفریقا، در یک قسمتهایی از اروپا و تا جنوب شرق آسیا این واژه نفوذ کرده، با فرهنگهای نامتجانس خودش را عجین کرده است. آیا منظور ما از همه اینها تمدن اسلامی است، آیا صرفا به آن اتفاقی را که ۱۴ قرن در ایران افتاده است تمدن در نظر می گیریم؟، آیا اتفاقی که صرفا در جنوب آسیا اتفاق افتاده را تمدن اسلامی میگوییم؟
خواجوی افزود: فرض قطعیبودن یا قطعینبودن نحقق تمدن نوین اسلامی، غایت نظری این جلسات است که ما باید به زوایای مختلف آن بیندیشیم. بنده در جلسات قبل هم عرض کردم که ۵۰-۴۰ سال پیش در این کشور عدهای سودای تمدنسازی داشتند؛ تمدنی با نام ایران کهن، که شکست خورد، علت شکست چه بود؟ شاید بتوان گفت که دلیل آن عدم اندیشیدن به ابعاد مختلف قضیه بوده است.
این پژوهشگر فلسفه بیان کرد: زمانی که ما از مدنیت سخن میگوییم؛ باید بدانیم که مدنیت یک روبنا می باشد که متشکل از یک زیربنا بهنام فرهنگ با اجزای هنر معماری موسیقی، شعر و..، همچنین فکر، فلسفه،کلام، فقه، قانون و... همه اجزای این راه دراز هستند؛ حال باید پرسید آیا ما به همه این اجزاء فکر کرده ایم؟ نسبت خود را با آنها معلوم کرده ایم؟
او ادامه داد: در جلسه قبل سه رویکرد مطرح شد، یک رویکرد امتناع نحقق چنین تمدنی بود، رویکرد دیگر که در این تمدن آغاز شده و طلیعهدارش انقلاب اسلامی است ناکید داشت، انقلابی که در چندین سال پیش در این مملکت اتفاق افتاده و نماینده آن تفکر بر این باور بود که تمدن غربی را به مثابه ماده و صورت اسلامی را مثابه صورت بر آن خواهیم زد و ما به یک تمدن نوین خواهیم رسید، رویکرد سوم نیز به بحث خودآگاهی تاریخی تاکید کرد.
این پژوهشگر فلسفه با تاکید برآنکه پیش از هراقدامی باید به ابعاد مختلف آن بیندیشیم؛ گفت: آیا فیلسوفان مسلمان حقیقتا به واژه تمدن اندیشیدهاند یا این یک واژه مدرن است؟ بنده بر این گمان می باشم که این واژه، واژهای است مدرن، همانند واژه انقلاب که ما امروز برای شناخت مباحث خودمان از آن استفاده میکنیم. شاید برای اولین بار مستشرقین هستند که برای تقسیمبندیهای خودشان از هنر اسلامی و معماری اسلامی سخن گفتهاند. در واقع آنها به یک بحث شناسی پرداخته اند که امروزه ما آن را به یک مبحث معرفتی تبدیل کرده و مراد خود را بر آن میزنیم. شاید این رویه نیز رویه درستی باشد؛ باید به آن بیندیشیم.
تمدن یک فرایند اجتماعی - تاریخی و تکاملی است
دکتر محمد اکوان در بخش دیگری از این نشست، با اشاره براینکه ما تمدن اسلامی داریم، اما موضوع این است که تمدنها یا تمدن چگونه شکل میگیرد و استمرار پیدا میکند، خاطرنشان کرد: از نگاه بنده تمدن اصولا یک فعل انسانی است و خیلی با آن دیدگاههایی که معتقد هستند که تمدن تقدیر وجود، حوالت تاریخ و بسته به قضا و قدر الهی است، موافق نیستم؛ اگرچه اینها هم میتوانند تاثیرگذار باشند.
او ادامه داد: تمدن اصولا یک فعل بشری است و با آن ظهور پیدا میکند، اگر سقوطی هم داشته باشد، باز با فعل بشری است، بنابراین تمدن یک فرایند اجتماعی - تاریخی و تکاملی است. در این فرایند، متفکر باید با تکامل و تحول اجتماعی همگام باشد و حتی جلوتر از زمانه خودش باشد، یعنی به آینده هم توجه داشته باشد و این فرایند انسانی است. بنابراین اگر متفکر یک درک درست و واقعی از گذشته و موقعیت فعلی جامعه نداشته باشد و همچنین یک چشماندازی هم به آینده نداشته باشد، از فرایند تکاملی جامعه فاصله میگیرد و این فاصله سبب توقف و ایستایی تفکر میشود، چون تفکر بهروز نیست، مبتنی بر نیازهای روز نیست، مبتنی بر نیازهای جامعه نیست، مبتنی بر خواستههای مردم آن جامعه نیست؛ بنابراین متفکر از جامعه فاصله میگیرد و وقتی که از جامعه زمانه خود فاصله گرفت، سبب توقف تفکر میشود و اگر تفکر متوقف شود، تمدن از پویایی بازمیایستد.
او در ادامه افزود: بنابراین از نگاه من متفکران بزرگ هم میتوانند عامل تحرک و پویایی تمدن شوند و هم میتوانند سبب توقف یا کندشدن تحرک آن باشند، چرا؟ برای اینکه تمدن در بستر تاریخ و زمان شکل میگیرد و به روند و تکامل خودش ادامه میدهد. فرایند زمان در شهریار متفکر نیست، اما تقدیر و مدیریت زمان در اختیار متفکر است. جامعه هم با خصوصیات انسانی پیوند دارد و در واقع جامعه فعل افراد انسانی است که برای نیازهای خودش به لوازمات آن جامعه پایبند است. نتیجه اینکه اگر اندیشه فیلسوف و متفکر با نیازهای اجتماعی انسانها همراه و همگام نباشد یا به اموری بیندیشد که موافق با زمانه نباشد یا نتواند جامعه بشری را تدبیر و مدیریت کند و یا نتواند با اندیشههای دیگران تعامل داشته باشد، اندیشه او فاقد کارایی خواهد بود و به حاشیه کشانده خواهد شد که در تاریخ تمدن ما و فرهنگ ما این اتفاق افتاده که اگر لازم شد من یکی، دو نمره را در موردش بحث خواهم کرد.
در حیطه حکمت عملی ما ناچار به تکیه بر روی مشهورات و نقلیات می باشیم
دکتر موسی ملایری، در پاسخ به این سوال که نقش فیلسوفان مسلمان را چگونه میبینید که در بحث تمدن، اندیشه آنها بالاخص ابن سینا و ابن خلدون بیشتر نظریاتی داشتند و تاثیراتی گذاشتند؟، بیان کرد: همگی اندیشمندان ما به یک معنا در ساختن بنای آن چیزی که ما به آن میگوییم بنای اسلامی، شرکت داشته اند، برای اینکه اگر ما اعتقاد داشته باشیم که تمدن، مجموعه یافتههای مادی و معنوی بشر است، خب هر اندیشمندی اگر اندیشه کرده، تفکر کرده و دستاوردی داشته، شرکت در ساختن تمدن داشته است.
او ادامه داد: ابن سینا آغازکننده و طراح یک نظریهای بود که البته فارابی هم قبل از او تا حدی به این مسئله وارد شده بود، اما نه به شدتی که ابن سینا وارد شده بود؛ و آن اینکه آنها این احساس را داشتند که فلسفه وارد شده، ادعا دارد که هم مسائل نظری و اندیشه و هستیشناسی را حل و فصل کند و هم درخصوص اخلاق، روابط خانوادگی، سیاست، تدبیر منزل و همه اینها اظهارنظر کند و مدعی بالاخره همه این بابها آنچه که بایسته و شایسته است، عرضه میکند. بعد بلافاصله متوجه این شدند که شریعت ما در کجا قرار دارد؟ شریعت هم بالاخره ادعایی دارد، بنابراین ناچار بودند بر اینکه یک نیاز بیبدیلی را به شرایط نشان دهند که یعنی یک منطقهای را مشخص کنند که واقعا در آن منطقه، شریعت ایفای نقش میکند و این نقش را هم به نحوی بیبدیل اجرا میکند و موردی نیز نمیتواند جایش را بگیرد.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: زمانی که می خواستند، چنین منطقه نیازی را طراحی کنند تا بتوانند ضرورت ارسال رسل و ضرورت دین را تبیین و ترسیم کنند، آمدند این بخش حکمت عملی را تقدیم کردند به شریعت و عدلهای که ابن سینا آورد؛ اینکه میگویند ابن سینا طراح این قضیه بود، به خاطر اینکه اولین چیزی که در بین فیلسوفان بر ضرورت نبوت استدلال کرد، ابن سینا بود. قبل از او البته متکلمین ما بحث میکردند در مورد ضرورت نبوت و ضرورت دین و رسالت، منتها بحثهای آنها از طریق قاعده لطف و مسائل کلامی بود، اما ابن سینا طراحیاش طور دیگری بود و میخواست این ضرورت را به نحو فلسفی نشان دهد.
او افزود: ابن سینا زمانی که در کتاب هایش در چندین اثر از آثارش وقتی که صحبت از تقسیم انواع حکمت میکند، وقتی که به حکمت عملی میرسد، میگوید مسئله حکمت عملی و ابعادش و شاخههایش و زوایای مختلفش، تبیین و ترسیم و گفتوگو در این خصوص به شریعت محول میشود. البته برای این نکته یک دلیل دیگری هم داشتند، یعنی همه دلیل این نبود که یک منطقهای را برای تثبیت ضرورت شریعت تبیین کنند. پس یک دلیل دیگر هم وجود داشت و آن دلیل دیگر که شاید مبنای نظری این دلیل اولی هم است، این بود که حکمای ما به لحاظ علمشناسی اعتقاد داشتند که بهطور کلی علوم یا حقیقی هستند یا غیرحقیقی و اینها در حکمت به علوم غیرحقیقی و اعتباری کاری داشتند و قاعدتا مقصودشان از علوم، علوم حقیقی بود.
دکتر ملایری بیان کرد: در حیطه حکمت عملی ما ناچار به تکیه بر روی مشهورات و نقلیات می باشیم، از آنجا که مشهورات هم ریشه و اساس برهانی و استدلالی ندارد، طبیعی بود که بگویند این منطقه نیاز انسان را شریعت تامین میکند. ابن سینا به صراحت زمانی که اقسام حکمت نظری را بیان میکند، اقسام حکمت عملی را نیز بیان میکند، او میگوید اقسام حکمت عملی هر سه قسمش جایش در شریعت است.
او ادامه داد: در نهایت می توان اینگونه ادعا کرد که در حوزه ابن سینا و مشاییان و...، بنده عنوان میکنم بعد از آنها یعنی تا دوران حکمای رسمی ما همانند ملاصدرا و شاگردانش، میبینیم که اندیشیدن جدی درخصوص تمدن رخ نداده است؛ اگرچه میتوان همه اندیشههای آنها را به اعتبار اینکه دارند دستاوردهای فلسفی و فکر تولید میکنند، جزئی از اجزای تمدن ما دانست، اما تفکر در باب تمدن و تفلسس در باب تمدن، غیر از تولید تمدن است. بالاخره ما میتوانیم معماریمان را، هنرمان را، ادبیاتمان را، عرفانمان و... را از اجزای تمدن ببریم، اما اینها غیر از تفکر در باب تمدن است.
علت شکست ساخت یک تمدن ایرانی چه بود؟
در بخش دیگری از این نشست، دکتر میری با اشاره براینکه آیا اندیشه فیسلوفان مسلمان میتواند راهگشای وضع کنونی باشد یا خیر، بیان کرد: در مورد اینکه ما میخواهیم تمدن ایرانی را بسازیم و زمینههایش را هم فراهم کردیم، حتی جشنهایی را برگزار کردیم، ادبیاتی تولید کردیم، برنامهریزیای کردیم، ولی چرا شکست خورد. علت شکست این چه بود؟ چرا ما نتوانستیم آنگونه که میخواستیم، به آن دروازههای تمدن برسیم. من فکر میکنم یک علت اساسیاش این بود و آن علت میتواند هنوز هم پابرجا باشد، یعنی اگر ما توجه نکنیم به این امر، میتواند باعث شکست باشد. و آن این است که به مفهوم ملت - دولت به معنای مدرن کلمه توجه نکردیم. یعنی چه؟ نه اینکه به یک ساخت توجه نکردیم؛ ملت - دولت مبتنی بر اراده ملی است.
او ادامه داد: در دوران پهلوی اساسا اراده حاکمیت بر این بود که به اراده ملی کماکان توجه نکنیم و خود این امر باعث شکست آن پروژه بزرگ شد که میخواستند با آن درآمد سرشاری هم که در پیش از انقلاب، حداقل بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵-۱۳۵۴ برای ایران فراهم شده بود و این اتفاق نیفتاده بود. یعنی به اعتبار دیگر اگر دنبال این هستیم که چرا پروژهها در ایران تداوم ندارد و ما دائما به دنبال این میرویم که یک پروژه جدید ایجاد کنیم، این است که ما مفهوم مدرنی را که امروز خلق شده و میشود گفت در سپهر جهان مدرن امروز وجود دارد و فلسفه سیاسی مدرنیته بر آن قرار گرفته را درک نکرده ایم؛ حال به انحای مختلف و در فرمهای مختلف، آن مفهوم و اراده ملی است. اگر به اراده ملی توجه نشود، من فکر میکنم این پروژه نیز شکست خورد.
میری با طرح این سوال که آیا اساسا فیسوفان مسلمان به مسئله تمدن اندیشیدهاند، بیان کرد: شاید بهتر باشد اول یک پرسشی از خودمان کنیم. ما وقتی میگوییم تمدن، معمولا در ادبیات اسلامی ممکن است از مدون و مدنیت و اینها استفاده شود تا کلمه تمدن، از نگاه بنده خود آن مفهوم تمدن، یک برساخت مفهومی نوین است، اساسا هر کجا که زندگی شهرنشینی شکل میگیرد، آنجا میشود گفت رگههای تمدن یا رگههای اندیشیدن در مورد اینکه فقط به فکر این نباشیم که امروزمان را چگونه بگذرانیم؟ شما اگر نگاهی بیندازید به زندگی بدویها؛ بدویها یا کسانی که مثل عشایر زندگی میکنند، همیشه به دنبال این هستند که غذای فردای خودشان را چکار کنند، حالا امروز را گذراندند، فردا باید چکار کنند؟ اما زمانی که شما وارد مناسبات شهری میشوید، آرام آرام به این میاندیشید که آموزش ببنید.
او افزود: اگر از این منظر نگاه کنیم، بله، در تمدن اسلامی فیلسوفانی ما داشتیم که میاندیشیدند؛ ما در فارابی میبینیم که یک فیلسوفی است که اساسا در مورد شهر یا مدینه، به معانی مختلف آن توجه میکند، اما بعد از فارابی، حالا تا حدودی، در ابوعلی سینا، یک مقدار در خواجه نصیر و... نیز این امر مشاهده می شود.
این استاد دانشگاه ابراز داشت: ربطی به اینکه این شهری و زیست بومی که داریم در آن زندگی میکنیم، چه نسبتی به ساختارهای سیاسی - اجتماعی خودمان دارد و چه نسبتی با تغییرات و تحولات جهانی دارد، نیست، این را آرام آرام ما داریم میبینیم که رخت برمیبندد. نکته مهم دیگری که باز من فکر میکنم باید در موردش صحبت کرد، این است که وقتی ما در مورد تمدن، مدنیت یا شهرنشینی صحبت میکنیم، باید قائل به یک سوژهای باشیم و این سوژه باید در یک جایی ایستاده باشد، یعنی خودآگاهی به خودش پیدا کند، نسبت به بی اندیشد و سعی میکند این اندیشه خودش را یک صورتبندی کند، یک مفهومسازی کند. اگر ما داریم در مورد تمدن اسلامی صحبت میکنیم، اینگونه باید بیندیشیم که تمدن اسلامی اگر یک موقعی واقعیتی هم داشته که داشته است، چگونه میخواهد به امروز ما وصل شود؟ از نگاه من زمانی که ما در مورد فلسفه یا فیلسوفان اسلامی صحبت میکنیم، به اقوال تاریخی هم باید توجه داشته باشیم.
۵۰ فرهنگ متفاوت اسلامی؛ ما از چه چیزی سخن می گوییم؟
امیرحسن خواجوی در بخش جمع بندی این نشست، بیان کرد: جناب آقای دکتر ملایری به خوبی یک شماتیک کلی از اتفاقی که فیلسوفان مسلمان و نسبتشان با تمدن اسلامی دارند را نشان دادند، در واقع تمای ایشان این بود که فرمودند شریعت، نقشی را بازی کرد که دیگر فیلسوفان مسلمان نیازی در این ندیدند که به مفهوم تمدن بیندیشند. البته به یک معنا تمدنساز هستند؛ فیلسوفان مسلمان، به همان معنا که فکرشان ادامه پیدا میکند صورتبندی خواهند کرد که نقش ابن خلدون کجاست.
او ادامه داد: در مقابل جناب آقای دکتر میری همین صورتبندی را پذیرفتند و یک نقد اساسی هم به فلسفه اسلامی وارد کردند. فرمودند که فلسفه اسلامی به خیلی از چیزها، ازجمله بحث تمدنها نیندیشیده است. آن هم به خاطر بحث ذاتیاش است.
مدیر گروه اندیشه مرکز پژوهشی آرا، گفت: جناب آقای دکتر اکوان میتوانند الان بحث را برای ما بازتر کنند که وارد بحث شویم که آیا واقعا فلسفه اسلامی به این ابعاد تمدنی میتواند و امکان اندیشیدن دارد یا نه؟ این امکانداشتن بسیار مهم است. یک موقع است که میبینیم یک تفکری مسئلهاش این نیست، ولی امکانش را دارد، اما یک موقع است که میبینیم به هیچ عنوان امکان تحقق یک چنین چیزی نیست، چون تمدن یک بحث مدرن است و صورتبندی نوین است، پس شاید نتواند با آن ارتباطی برقرار کند، چون مسائل فلسفه اسلامی معلوم است.
او افزود: ما امروزه با ۵۰ کشور و فرهنگ مختلف مواجه هستیم که همگی بار اسلامیبودن را با خودشان همراه دارند. آیا این ۵۰ فرهنگ ذیل یک مدنیت قرار میگیرد، آیا شما معماریای که در ایران میبینید، با معماریای که در جنوب شرقی آسیا میبینید، یکسان است؟ آیا فرهنگ، موسیقی، نقاشی و... این ۵۰ کشور یکسان است؟
خواجوی گفت: مسلما پاسخ همه ما این است که نه، اینها یکسان نیست. پس ما از چه سخن میگوییم؟ شاید این مفهوم صرفا رهزن اندیشه ما است که میخواهد ما را به بیراهه ببرد. این مفهوم شاید مابهازای عینی نداشته باشد و شاید هم داشته باشد.
دکتر میری با اشاره بر صحبت های آقای خواجوی، بیان کرد: در مورد اینکه امروزه ما ۵۰ کشور را داریم که بار اسلامی را به دوش می کشند و تفاوتهایی دارند باید بگویم که من فکر میکنم شاید بحث را به صورت دقیق مطرح نکردم. ما مشترکات فرهنگی در جهان اسلامی داریم و این را ما نمیتوانیم نفی کنیم. یعنی یکسری مشترکاتی داریم؛ حتی در موسیقی، در هنر، در معماری و حتی در حوزهای که اساسا فیلسوفان آن را رها کردند، به خاطر اینکه وجوه یا ضرورت دین را مطرح کنند، شریعت اسلامی میشود. حالا درست است که مذاهب مختلف هم متفاوت هستند، ولی بحث اینجاست که ما با این مشترکات فرهنگی میخواهیم چه کاری انجام دهیم؟ اگر مشترکات فرهنگی را به همان شیوهای که در جمهوری اسلامی به دنبال آن هستند، یعنی تبدیل کار به یک اراده و امر سیاسی، آن موقع اختلافات شروع میشود، آن موقع دعواها شروع میشود، یعنی آن تمدنی را هم که شما میخواهید به اسم تمدن نوین اسلامی بسازید، در واقع در مقابله با دولتهای کشورهای اسلامی قرار میگیرید.
این استاد دانشگاه افزود: زمانی که از تمدن نوین اسلامی صحبت میکنیم، این تمدن نوین اسلامی از دل دانشگاه امروز بیرون نمیآید؛ دارد از دل کجا بیرون میآید؟ از دل یک گفتمان حاکمیتی بیرون میآید و چون از دل گفتمان حاکمیتی بیرون میآید، ما به این باید توجه داشته باشیم که مشترکات از کدام جنس است؟ از جنس فرهنگی یا از جنس سیاسی؟
تضادها آسیبهای تمدنی نیست
خواجوی با بیان اینکه من تا حدود بسیار زیادی با صحبت های فوق موافق می باشم، بیان کرد: نکته اساسی این است که تندی به ما این را یاد میدهد که تمدنها در جنگها هستند که ذیل هم قرار میگیرند، خرده فرهنگها در فرهنگ کلان حذف میشوند. بالاخره ما امروز مفاهیم پایان تاریخ و پایان تمدنها را داریم. بنده میخواهم بگویم این تضادها اتفاقا آسیبهای تمدنی برای ما نیست. شاید روند تمدنسازی از دل همین آسیبها شکل میگیرد، اما سوال این است که امروزه ما میتوانیم بگوییم تمدن یهودی، تمدن مسیحی، تمدن اسلامی؟؛ دقیقا منظورمان چیست؟ اینکه این فرهنگها و تمدنهای قوی و ضعیف همیشه بوده و شکی در آن نیست، اگر این چرخه اتفاق نیفتاده باشد، تمدنها جابجا نمیشوند، شکست و پیروزی به وجود نمیآید، غالببودن و مغلوببودنی به وجود نمیآید.
او ادامه داد: ما اگر میگوییم تمدن اسلامی، آن طرفش تمدن مسیحی داریم؟ آن طرفش تمدن سکولار داریم؟ آن طرفش تمدن یهودی داریم؟ اینها سوالهای اصلی ما است. آیا ما صرفا منظورمان جغرافیای جهوری اسلامی ایران است؟ بنده میخواهم بگویم این ابعادش هنوز معلوم نشده است.
اراده ملت چگونه تحقق پیدا میکند؟
دکتر اکوان با اشاره بر صحبت های دکتر میری مبنی براینکه اراده ملت در ظهور تمدنها، نقش اساسی دارد؛ خاطرنشان کرد: من میخواهم عرض کنم که اراده ملت چگونه تحقق پیدا میکند؟ ما در تاریخ گذشته خودمان در چند مقطع از تاریخ، جلوی اراده ملت گرفته شده است. علتش هم این است که اراده ملت وقتی ظهور پیدا میکند که تعامل و تصارع و تقابل آراء پیدا شود. اصلا بدون تضارب و تقابل آراء، اراده مردم اصلا نمیتواند ظهور پیدا کند. ما در اوایل ظهور اسلام، گروههای کلامی بسیاری داشته ایم که اینها شروعکننده تفکر در بعد از اسلام، چه در کلام سیاسی و چه در کلام اجتماعی بودند.
او ادامه داد: این گروه ها تعامل، تضارب و تقابل زیادی با هم دارند. این تقابل و تضارب آراء که سبب ظهور اراده ملتها میشود، در خواجه نصرالدین طوسی وجود داشت و بعد از آن کاملا متوقف شد، اگرچه خود خواجه نصرالدین طوسی اهل گفتوگو و تعامل بوده و به تضارب آراء میپرداخته، اما متفکران بعد از خواجه، سبب توقف این تضارب و تقابل شدند. علتش هم این بود که خواجه نصرالدین، علم کلام را از استقلال انداخت، یعنی علم کلام را تبدیل به فلسفه کرد، بنابراین نیروهای کلامی همگی به حاشیه رفتند. بعد این گروههای کلامی که بحث سیاسی و بحث اجتماعی را مطرح میکردند، از آن تفکری که خواجه نصیر در کلام ابداع کرد، تنها در باب موضوع الهیات به معنای خاص استفاده کردند.
این استاد دانشگاه با اشاره بر کنار رفتن مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی و مسائل اخلاقی و... گفت: در اخلاق ما، علم عملی وجود ندارد، و دلیل آن نیز مطرح شدن مسائل الهیات خاص است، این امر سبب توقف تضارب آراء شد و این تضارب آراء، اراده مردم را متوقف کرد و ملت دیگر حضور نداشتند. تنها یک متفکری وجود داشت و بقیه متفکران، حاشیهنویس این متفکر بودند، یعنی تلاش میکردند که تفکر او را شرح دهند، گرههای او را باز کنند و روشن کنند.
او با اشاره به موضوع ملاصدرا گفت: ملاصدرا یک متفکر است و اصلا خودش بنیانگذار یک تفکر بزرگ اسلامی میشود. عرفان، فلسفه اشراق، فلسفه نشا و کلام و مسائل دیگر را یک درهمتنیدگی در تفکر ملاصدرا ایجاد میشود که علوم دیگر یا تفکر دیگر، استقلال خودشان را از دست میدهند. زمانی که استقلال خودشان را از دست میدهند، به حاشیه میروند، بنابراین در اینجا گفتوگو دیگر تحقق پیدا نمیکند، تضارب و تقابل آراء تحقق پیدا میکند. یعنی یک ساختاری ایجاد میشود که این ساختار، تفکر اصیل است و بقیه تفکرات بشری در این حوزه، شبهاتی هستند که این شبهات را باید با تفکر مرتفع کنیم، نه اینکه حلش کنیم. یعنی باید این شبهات از بین برود.
دکتر اکوان با تاکید براینکه در دوره قاجار تفکری وجود نداشته، عنوان کرد: ما در این دوره متفکر اصیل نداریم. علتش هم این است که اینها از فرایند زمان و از تکامل تفکر غافل بودهاند، یعنی اینها به یک موضوع خاص میاندیشیدند و درباره آن موضوع تحقیق میکردند، یکدفعه متوجه شدند که اصلا ما با مردم و با جامعه و با ضرورتهای اجتماعی و با لوازمات اجتماعی فاصله گرفتیم. چون فاصله گرفتند، برگشتشان دیگر خیلی دشوار بود. بنابراین شارحان اینها سعی کردند که همین تفکر را حفظ کنند، حداقل تلاش میکنند که این تفکر را حفظ کنند؛ این متفکران به این فکر افتادند و گفتند ما که تفکرمان متوقف شده، حالا باید چکار کنیم؟ برویم تفکر را وارد کنیم. آمدند تفکر را وارد کردند، آن هم هیچ تاثیری و هیچ تحولی ایجاد نکرد، برای اینکه به ریشهها و مبانی پرداخت نشد، بلکه به آثارش پرداخته شد، ما وارد تفکر ترجمهای شدیم و این تفکر ترجمهای بسیارش با ساختار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ما سازگاری نداشت، بنابراین تحولی هم ایجاد نکرد.
دکتر ملایری در ادامه این نشست گفت: از فرمایش دوستان علیالخصوص آقای خواجوی من اینگونه برداشت کرده ام که اساسا ما فیلسوفانمان در خصوص تمدن اسلامی نیندیشیدهاند، و بنده خود تا به اینجا با این موضوع موافق می باشم اما با نکته دیگری که ایشان اضافه کردند، اینکه امکان اندیشیدن نیز در بستر فلسفه اسلامی برای تمدن وجود ندارد، یعنی نمیتوانیم در بستر فلسفه اسلامی، فلسفه تمدن داشته باشیم موافق نیستم، یعنی بخش اول را میپذیرم که چنین اندیشهای رخ نداده است، اما بخش دوم آن را نمیپذیرم.
او در ادامه افزود: اما این موانعی که ممکن است در نظر آقای خواجوی باشد که میفرمایند فلسفه اسلامی موضوعاتش معلوم است و فیلسوفان باید فقط در این خصوص بیندیشند، قاعدتا به دنبال طراحی موانعی هستند که بگویند فلسفه اسلامی بنابر دلایل مطرح شده نمیتواند فیلسوف مسلمان درخصوص تمدن بیندیشد. بنده عرض میکنم در این مورد بیش از دو مانع ممکن نیست داشته باشیم. یکی اینکه شما بفرمایید موضوع اندیشه در مورد تمدن، از حوزه کار فیلسوف اسلامی خارج است. به این معنا که فلسفه اسلامی موضوعی دارد و باید پیرامون این موضوع بیندیشند و اندیشیدن درخصوص تمدن، او را از علمش خارج میکند، یعنی فلسفهای نیست، فلسفه اجتماعی نیست.
ملایری ادامه داد: مسئله دیگر اینکه ممکن است به لحاظ روشی بخواهند وارد شوند و بگویند مانع دیگر این است که اساسا اندیشیدن درخصوص تمدن به یک روش دیگری ممکن است، فیلسوف مسلمان به روش قرآن میاندیشد، عقلی میاندیشد؛ به این لحاظ از دسترس کارش خارج میشود. بنده هیچ کدام از اینها را قبول ندارم، یعنی هم معتقدم تمدن بهعنوان یک موضوع اندیشه میتواند موضوع تفکر فیلسوف اسلامی باشد؛ مسئله دیگر اینکه برهان و سخن سنجیده و قطعی گفتن هم در این خصوص ممکن است برخلاف آنکه ابن سینا تصور میکرد. البته آن نکته دوم را، یعنی مطلب دوم را که اینجا عرض میکنم و در آن بخش اول کلامم هم برای اینکه امثال ابن سینا پا پس کشیدند از تفکر تمدن، دلیل دومی که گفتم به اعتبار روش بود و اینها میخواستند برهانی بیندیشند، ابن سینا این را در جایی اظهار نکرد. بنده درخصوص هر دو مطلب اعتقاد دارم که اندیشیدن در موضوع فلسفه اسلامی میگنجد، به خاطر اینکه موضوع فلسفه اسلامی وجود نیست، اما متاسفانه مغفول مانده است.
او گفت: یکی از خطاها و غفلتهای ما این است که گمان میکنیم فیلسوف مسلمان، فیلسوفی است که در راه وجود بیندیشد، اگر ما بخواهیم به وجود ماهیتش بیندیشیم وجود بشناسیم. مگر چقدر میتوانیم حرف بزنیم؟ ۱۵-۱۰ تا گزاره هم شما در مورد تمدن میخواهید از حیث وجودش حرف بزنیم، اما بیش از اینها است. من گمان میکنم اینطور نباشد، یعنی فیلسوف مسلمان میتواند در مورد این بیندیشد، به شرطی که ذهنیت موضوع از فلسفه موجود، یعنی از فلسفه وجودشناسی توسعه دهیم که این توسعه در مقام عمل، نه البته در حوزهی تمدن، در حوزه دیگر همانند فلسفه نفس اتفاق افتاده است؛ براین باورم که بحثها بسیار گستردهتر از اینها است.
همچنین ملایری در جمع بندی این جلسه گفت: درخصوص تمدن از آن حیث که تمدن است، اندیشه بسیار کم بوده، بهجز ابن خلدون که تمرینات جدی داشته، تقریبا ما نداشته ایم، اما امکان اندیشه و تمدن در فلسفه اسلامی وجود دارد.
اکوان نیز در پایان، در پاسخ به سوالی مبنی براینکه آیا اندیشه فیلسوفان مسلمان راهگشای وضع کنونی است، بیان کرد: این روندی که فلسفه اسلامی در پیش گرفته است، نه میتواند در ظهور تمدن تاثیرگذار باشد و نه تاکنون تاثیرگذار بوده است.
دکتر میری نیز در پاسخ به این سوال که آیا در حال حاضر فلسفه اسلامیای وجود دارد که بتواند راهگشای اندیشه جدید باشد، خاطرنشان کرد: فلسفه اسلامی وجود دارد، همانطور که آقای دکتر ملایری، به گونهای انتقادگونه هم آقای دکتر اکوانی میگوید. هستند کسانی که هم اکنون فلسفه اسلامی را دارند مدیریت میکنند، میاندیشند، در داخل آن پارادایم میاندیشند. ما پرسش را نباید اینگونه مطرح کنیم. بحث اصلی این است که امروزه در جهان مدرن آیا همینگونه که در ایران حاکمیت به گونهای به دنبال مدیریت این جریان است عمل می کند؟ بهترین کاری که فیلسوفان مسلمان یا فیلسوفانی که در چارچوب حکمت و فلسفه اسلامی میاندیشند میتوانند انجام دهند، این است که در کرانه، نقد را سازماندهی کنند، نه اینکه بیایند و بگویند اصلا کلا جهان مدرن را بگذار کنار، حالا ما میخواهیم تمدن نوین اسلامی را بسازیم و از صفر میخواهیم شروع کنیم. این امر اشتباه است چراکه باید در کرانه باشند و به کاستیها، قوتها، ظرفیتها، چالشها و... این نقد را سامان دهند.
او در پایان این جلسه تاکید کرد: شاید ۵۰ سال دیگر، ۱۰۰ سال دیگر، ۲۰۰ سال دیگر، مثلا در یک فرایندی، یک چارچوبی، پارادایمی شکل بگیرد، اما اینگونه که امروز دارد حداقل در ایران این بحث مطرح میشود و بدنه آکادمیک ما، یعنی بدنه فیلسوفان، محققان، جامعهشناسان، اهل فلسفه و اصحاب علوم انسانی، ورود ندارند به این مسائل، بیشتر به یک گونه سازماندهی حاکمیتی است و این نمیتواند جواب دهد.