فرهنگ امروز: این یادداشت دو سال پیش و بعد از برگزاری اولین دوره اعطای جایزه جهانی مصطفی(ص)، توسط رضا داوری اردکانی، رییس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران نوشته شد اما از آنجایی که امید آن میرفت تا وضعیت این جایزه در کشور اصلاح شود و سر و سامانی به قاعده گیرد دکتر داوری از انتشار آن خودداری کرد. حال بعد از گذشت دو سال که به نظر ایشان اصلاح قابل توجهی در این امر صورت نگرفته و در همچنان بر همان پاشنه میگردد تصمیم به انتشار آن گرفت و متن کامل آن را در اختیار روزنامه اعتماد قرار داد. با توجه به تفصیلی بودن این یادداشت ما ناگزیر شدیم که آن را در دو بخش مجزا تنظیم و در دو شماره مستقل منتشر کنیم. اکنون بخش اول این یادداشت را میتوانید در ادامه بخوانید.
١- درباره اعطای جایزه به دانشمندان و نویسندگان از جهات مختلف میتوان بحث کرد. پیداست که ورود دانشمندان و نویسندگان در راه علم و شعر و ادب برای شرکت در مسابقه و سبقتگرفتن نیست. دانشمندان هرجا باشند عزیز و محترمند. آنها برای جلب حرمت و احترام به سوی دانش نرفتهاند. به این جهت نباید از تشویق دانشمند آن هم از طریق اعطای جایزه توقع آثار و نتایج اساسی داشت زیرا دانشمند هرچند نباید اندیشه نان و زندگی خاطر او را پریشان کند و از علم بازش دارد، برای رسیدن به مال و جاه به سوی علم نرفته است. اصلا علمی که برای جلب منفعت شخصی به آن رو کنند علم نیست. اعطای جایزه نیز نشانه احترام و حقشناسی است و بیشتر کاری تشریفاتی است و برای توجه به علم و رونق بازار آن ضرورت دارد. پس در مورد اثر آن مبالغه نباید کرد. جایزه دادن به دانشمند چیزی چندان به بزرگی او نمیافزاید هرچند احیانا علمدوستی و حقشناسی جایزهدهنده را اثبات میکند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که گاهی میپنداریم با افزایش بودجه و خرج پول و صرف هزینه در هرجا و هروقت میتوان علم را تا هر مرتبه و درجهای ارتقا داد و هر پژوهشی را به قول مشهور، مثل کالا تولید کرد. پژوهش به خصوص در زمان ما هزینه دارد و همه کشورها و سازمانهای اقتصادی و مالی و نظامی و فرهنگی در همهجا مبالغ هنگفتی برای پژوهش صرف میکنند. در کشور ما بودجه پژوهش ناچیز است و به این جهت پژوهندگان و متصدیان امر پژوهشی که این بودجه را با بودجه کشورهای توسعهیافته قیاس میکنند، معتقدند که برای توسعه پژوهشها باید بودجه را افزایش داد اینها در اعتقاد به لزوم افزایش بودجه پژوهش حق دارند ولی نباید گمان کرد که به صرف چند برابر شدن بودجه پژوهش علم نیز به همان نسبت پیشرفت میکند. برای پژوهش باید هزینه کرد اما هزینهکردن یک شرط است و شرط کافی نیست. هزار شرط دیگر هم برای پیشرفت علم باید فراهم شود که اگر نشود پولها هدر میشود اصلا به نظر نمیرسد که هیچ کار مهمی را صرفا با قدرت پول بتوان انجام داد معهذا تشویق و به خصوص رسم احترام به دانش و دانشمندان را ناچیز نباید دانست. بزرگان علم را باید احترام کرد تا دیگران عظمت علم را دریابند و اگر شوقی به آن دارند شوق آنان بیشتر شود. در مورد طبقات دیگر و مثلا ورزشکاران هم این حکم صادق است. تا زمانی که ورزش حرفهای نشده بود به پهلوانان مزد و جایزه نمیدادند و بیشتر آنها را مورد احترام و اعزاز قرار میدادند و اگر جایزهای هم بود جایزه افتخار بود و معمولا ارزش مالی و مادی چندان نداشت. در المپ پهلوانها به افتخار میاندیشیدند و مردمان به تماشای هنرهای آنان میرفتند و بر سر برترینهایشان تاجی که معمولا با گل و گیاه ساخته شده بود، مینهادند. فیلسوفی با ذکر اینکه سه گروه یعنی پهلوانان و دستفروشان و تماشاگران به المپ میروند گفته است که از میان سه گروه، گروه سوم یعنی تماشاگران از آن جهت که در پی سود و غایت نیستند نسبت به دو گروه دیگر ممتازند، به نظر استاد سخن فارسی نیز: «تنگچشمان نظر به میوه کنند / ما تماشاکنان بستانیم / هر چه گفتیم جز حکایت دوست / در همه عمر از آن پشیمانیم.» اما زمان ما زمان دیگری است. در زمان ما مدام از سرآمدان اهل علم و هنر و ادب و سیاست و مدیریت و ورزش و صاحبان حرف و مشاغل تجلیل میشود و به کسان بسیار، جایزه میدهند. اعتبار جایزه هم به مبلغ آن است. چرا و برای چه جایزه میدهند؟ تا ندانیم که جایزه به چه کسانی اعطا میشود نمیتوانیم چرایی آن را بدانیم. برای پاسخ دادن به این پرسش مثالی به عنوان مقدمه بیاورم.
آلفرد نوبل و جایزه صلح
یکی از معروفترین و معتبرترین جایزهها جایزه نوبل است. آلفرد نوبل که صاحب کارخانه اسلحهسازی بود، در تاریخ تکنولوژی دینامیت را اختراع کرده است. البته چینیان باروت را دو سه قرن پیشتر میشناختند اما چون تکنولوژیهای قدیم هر یک در حد خود تمام بود کسی در تکمیل آنها کوشش نمیکرد چنانکه کار چینیان در سیر تاریخ تکنولوژی نظامی نیز دنبال نشد. نوبل در پایان عمر وصیت کرد که از درآمد و ثروتش هر سال جایزهای به یکی از بزرگترین پزشکان و شیمیدانان و فیزیکدانان و شاعران و نویسندگان و کوشندگان راه صلح اعطا شود و تصدی این امر را به عهده آکادمی سلطنتی سوئد گذاشت. او ظاهرا میخواست کفاره ارتکاب گناه اسلحهسازی را بدهد. نمیدانم آیا اختراع دینامیت و ساختن سلاح (بخصوص سلاحهای کشتار جمعی) کفاره دارد یا ندارد. کاش میشد با کفارهدادن از ویرانگری تکنولوژی جلوگیری کرد و آن را یکسره در خدمت کارسازی و گرهگشایی قرار داد. در هر صورت اگر اختراع دینامیت و ساختن اسلحه آتشین کفاره داشته است، چینیان نباید آن را بپردازند. اسلحهسازی قدیم با اسلحهسازی زمان ما قابل قیاس نیست. حتی ساختن سلاحهای تازه در جهان قدیم در سلسله پیوسته تکمیل و بسط تکنولوژی قرار نمیگرفت و زرادخانهها را با آن نمیآکندند چنانکه ساختن سلاحهای آتشین قرون ششم و هفتم هجری (زمان مغولان) نیز ادامه نیافت و در تکمیل آنها کوشش نشد. اصلا به نیت نوبل کاری نداشته باشیم که تاریخ با نیت اشخاص ساخته و دگرگون نمیشود. اکنون هر سال آکادمی سوئد جایزهای به چند دانشمند و یک نویسنده و یک سیاستمدار یا شخصیت سیاسی اعطا میکند و این به یک رسم و تشریفات جا افتاده بینالمللی مبدل شده است. هر جهانی تشریفات خاص دارد. مهم نیست که بعضی از آنها مهمل بماند و اجرا نشود اما همه آنها را نمیتوان کنار نهاد. مراسم و تشریفات بیاثر و بیهوده نیستند حتی میتوان گفت که زندگی جمعی بدون آنها سرد و بیروح میشود. اما اگر از حد بگذرند و بیشتر وقت و همت مردمان و سازمانها صرف آن شود آن را نشانه غلبه غفلت و اهمال و اعراض از مواجهه با مشکلات باید دانست. تشریفات و مراسم اگر در حد اعتدال باشد لازم و مفید و مطلوب است و کار حفظ و نگهبانی را انجام میدهد اما نباید توقع داشت که منشا آثار و نتایج مهم شود. به عبارت دیگر تشریفاتی مثل اعطای جایزه نوبل یا هر جایزه علمی و ادبی دیگر، تحولی در جهان علم و ادب و سیاست پدید نمیآورد. اگر با اعطای جایزه میشد دانشمند و شاعر و خدمتگزار مردم و جلوگیریکننده از وقوع جنگ و مصیبت پرورد، قدرتها و کشورهایی که ثروت و درآمد هنگفت دارند وزارت جایزه تاسیس میکردند.
تاریخ فقط تاریخ مفاخر نیست
٢- تکرار میکنم اعطای جایزه به دانشمندان و هنرمندان نشانه احترام به دانش و هنر و خردمندی است ولی جایزه، هنر و دانش و خرد پدید نمیآورد. وقتی یک دوران تاریخی در حال بسط است اعطای جایزه نشانه نشاط علمی و اظهار قدردانی و حقشناسی از بزرگان آن تاریخ است و اگر زمان، زمان فروبستگی باشد هیچ گشایشی از آن حاصل نمیشود. شاید بگویند پس این همه جایزه که میدهند برای چیست و از آن چه سودی حاصل میشود. گفته شد که هر جامعهای به مراسم و مناسک و تشریفات و مخصوصا به افتخار و مفاخر نیاز دارد. ما هم به مناسک و به فخر و مفاخرت نیاز داریم. جایزه هم معمولا به چیزهایی تعلق میگیرد که مایه فخر و مباهات باشد و به کسانی اعطا میشود که آن مایه را با خود دارند. همه اقوام همیشه مفاخر داشتهاند و وجهی از تاریخشان تاریخ مفاخرت است. جهان متجدد نیز مثل هر تاریخی، هم تاریخ مفاخر دارد و هم تاریخ تذکر ولی ظاهرا اکنون این تاریخ بیشتر به تاریخ مفاخر مبدل شده است. تاریخ مفاخر تمام تاریخ نیست. به عبارت دیگر به گذشته رجوع نمیکنند که از فلاکتها و شکستهای آن چشم بپوشند و بزرگیها و افتخارهایش را سرپوش ناتواناییهای امروز سازند. تاریخ در اصل تاریخ تذکر است و با تذکر و بر اثر آن است که مفاخرت هم جایگاه و اثری میتواند داشته باشد اما اگر تاریخ صرفا به تاریخ مفاخر و مفاخرت مبدل شود کمکم دیگر چیزی برای مفاخرت نمیماند. تاریخ غرب جدید تا این اواخر هم تذکر بوده و هم تاریخ مفاخرت حتی در طرح جایزه نوبل نیز شاید تا حدودی مفاخرت با این تذکر توأم بود که غرب در حال پیشرفت است و هر سال افتخارهای تازه دارد. اکنون در همهجا وضع قدری تغییر کرده است و مخصوصا در جهان در حال توسعه نمیدانیم چه نسبتی میان تاریخ تذکر و تاریخ مفاخر وجود دارد و شاید تاریخ به صرف تاریخ مفاخر مبدل شده باشد.
٣- در جهان کنونی اعطای جایزه میتواند رسمی تقلیدی و تکراری و نوعی ادای وظیفه اداری و اجرای مقررات باشد. برای اینکه چنین نباشد باید فکر کنیم که این کار چه لزومی دارد و ما به آن چه نیازی داریم و اگر از رسم جهانی پیروی میکنیم غافل نباشیم که بسیاری از مراسم پرشکوه تشریفاتی در زمان ما با اغراض سوداگری برگزار میشود ولی پیداست که ما در کار اعطای جایزه قصد و غرض سوداگری و بهرهبرداری تبلیغاتی نداریم و صرفا برای شرکت در یک رسم خوب و رعایت ادب و حفظ حرمت صاحبان دانش و هنر و معرفت و خردمندی در این کار وارد شدهایم. اولین چیزی که در مورد جایزه باید دانست این است که بنای جایزه وقتی بنیاد میشود که قوم در توانایی و دانایی به شکوفایی کافی رسیده باشد و کسانی در مراتب عالی دانش و پژوهش و هنر و معرفت و کمالات گوناگون شایسته دریافت جایزه باشند. در چنین وضعی است که میتوان به وجود و رونق علم و خرد متذکر بود و مفاخرت کرد. اکنون در کشور ما جایزههایی که اعطا میشود، کم نیست و البته بسیاری از آنها دشواریهایی هم دارند. توجه به این دشواریها مخصوصا در هنگام طرح و وضع جایزههای جدید باید مایه تذکر باشد. از چند سال پیش در کشور ما طرح نیکوی اعطای جایزهای بزرگ با نامی که بزرگیاش را با بزرگیهای عادی نمیتوان سنجید: (جایزه مصطفی(ص))، پیشنهاد و بنیاد شده است. تا پارسال داوران جایزه که در کار خود بسیار دقیقند کسی را شایسته دریافت آن نیافتند اما در سال جاری دو دانشمند را شایسته تشخیص دادند که در دیماه به تهران آمدند و جایزه به آنها اعطا شد. پس از برگزاری مراسم هر دو دانشمند به فرهنگستان علوم دعوت شدند تا ضمن ادای احترام به آنها با فرهنگستان و اعضای آن نیز آشنا شوند. آنها دو ساعتی مهمان فرهنگستان بودند. ملاقات با آنها تجربه خوبی بود. ما میخواستیم دانشمندان جهان اسلام را بشناسیم و با اعطای جایزه به بزرگترین آنان زمینه همکاریهای علمی در جهان اسلام را فراهمسازیم. آیا مقصودمان از اعطای این جایزه جز این بود؟ در آییننامه اعطای جایزه آمده است که این جایزه به قصد ترویج دانش و تشویق دانشمندان و تقویت روابط و همکاریهای علمی میان دانشمندان جهان اسلام اعطا میشود. این قصد و نیت خوبی است و میتوان بر اساس آن لزوم اعطای جایزه را توجیه کرد اما جایزه را با چه میزان و ملاک و به چه کسانی باید داد؟ جایزه نوبل جایزه به مظاهر و نمایندگان علم و فرهنگ و سیاست جدید بود و از آغاز تاسیس آن تاکنون هر سال کسانی بودهاند که در فیزیک و شیمی و پزشکی پژوهشهای کارساز کرده و آثار ادبی بزرگ پدید آورده و در سیاست زمان خود کم و بیش موثر بودهاند. البته گهگاه و در مواردی به خصوص در مورد جوایز ادبیات و صلح دخالت دست سیاست را میبینیم اما توجه کنیم که اعطای جایزه صلح و ادبیات را سیاست طراحی نکرده است یعنی در ابتدا از اعطای جایزه نتیجه سیاسی خاص و معین نمیطلبیدهاند. در اعطای دیگر جوایز شاید به ندرت بتوان اغراض سیاسی پنهان پیدا کرد. جایزه نوبل هرچه باشد اکنون یکی از مراسم و تشریفات مهم علم و فرهنگ جهان است و اکنون دیگر نمیتوان پرسید که اعطای آن چه وجهی دارد. اما اگر جایزه تازهای طراحی شود طراحان باید بگویند قصدشان از آن چیست. من فکر میکنم هر جایزه در آغاز باید مایه تذکر باشد و در تشریفات خشک و خالی خلاصه نشود. در یک کلمه بگویم اگر قصد و غرض اعطای جایزه علمی و ادبی و فرهنگی زنده نگهداشتن علم و ادب و فرهنگ است، باید فکر کنیم و ببینیم چگونه و تا چه اندازه شوق علم و ذوق فرهنگ در مردمان را برمیانگیزد. در اساسنامه به درستی آمده است که جایزه باید به برقراری همکاری موثر علمی میان کشورهای اسلامی مدد کند. پس باید دید که جایزه را به چه کسانی بدهیم تا به این مقصود برسیم. در آییننامه مقرر شده است که جایزه را در حوزههای «علوم و فناوری زیستی و پزشکی»، «علوم و فناوری نانو»، «علوم و فناوری اطلاعات و ارتباطات» و «طرح برتر دانشمند مسلمان» اعطا کنند. مبلغ هر جایزه نیز ٥٠٠ هزار دلار است که از محل موقوفات جایزه تامین میشود و چنانکه اشاره شد برای اولینبار جایزه به دو دانشمند اعطا شد. یکی از آنها بانویی مسلمان بود که اکنون در کشور سنگاپور به پژوهش اشتغال دارد. یکی دیگر هم از اتباع اردن است یا درست بگویم دانشمندی است که شناسنامه اردنی دارد اما در امریکا زندگی میکند و ظاهرا در آنجا پژوهشهای موثر و کارساز کرده است. برای دو جایزه دیگر هیات داوران با همه کوششی که کردهاند متاسفانه دانشمند واجد شرایط نیافتهاند. پیدا نشدن پژوهشگر و دانشمند واجد شرایط در طی سه چهار سال معنیدار است و باید ما را به فکر وادارد که آیا نباید در مورد حوزههای جایزه و شرایط احراز شایستگی برای دریافت آن تجدید نظر کنیم؟ این درست است که نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی در کشور ما پیشرفتهایی داشته است و اختصاص جایزه به این دو حوزه شاید اعلام آمادگی شرکت در مسابقه باشد ولی نکتهای که از آن نباید غافل شد این است که در علم و تکنولوژی آنجا که پژوهش عین تکنولوژی است یا از تکنولوژی منفک نمیشود باید در مرز تکنولوژی بود تا بتوان مرزیترین پژوهشها را انجام داد و به این جهت دانشمندان جهان اسلام و کشورهای اسلامی که در کشور خود اقامت دارند و پژوهش میکنند و امکانهای کافی در اختیار ندارند رقابتشان با دانشمندان کشورهای صاحب بالاترین مرتبه تکنولوژی دشوار است. جایزهای هم که امسال اعطا شد به دانشمندی تعلق گرفت که گرچه شناسنامه اردنی دارد او را یک دانشمند امریکایی یا وابسته به علم امریکا باید دانست. یعنی این دانشمند اگر تبار و شناسنامه اردنی دارد شاید نسبتش با اردن مثل نسبت دیگر دانشمندان امریکا با این کشور عربی باشد. متاسفانه یا خوشبختانه عدد دانشمندانی که از جهان اسلام و مخصوصا ایران برخاسته و اکنون در دانشگاهها و مراکز علمی اروپا و امریکا و ژاپن و استرالیا به پژوهش اشتغال دارند کم نیست و بعضی از این دانشمندان، دانشمندان تراز اول جهانند که با برخورداری و بهرهمندی از امکانهای پژوهش در جهان توسعهیافته به این مقام رسیدهاند و معلوم نیست اگر در کشور خود مانده بودند به مقام علمی کنونیشان میرسیدند. آیا جایزه مصطفی (ص) را به اینها باید داد؟ مسلما کسانی که در خارج از کشورشان به کار علم مشغولند اگر نسبت و پیوندی با کشور خود و سازمانهای علمی آن داشته باشند و در مرتبه عالی باشند جایزه مصطفی(ص) را نیز میتوانند دریافت کنند. اما اگر صرفا در یک کشور اسلامی به دنیا آمده و شناسنامه آن کشور را دارند و چه بسا که این شناسنامه هرگز به کارشان نمیآید (مگر اینکه به برکت آن برنده جایزهای در کشورهای اسلامی یا در کشور خودشان بشوند) بهتر است جایزه خود را هم از همانجا بگیرند که به آن تعلق دارند (چنانچه پارسال دانشمند جوان ایرانی بزرگترین جایزه جهانی در ریاضیات را دریافت کرد) . امیدوارم این سخن حمل بر کوتهفکری و بی-احترامی به دانش و دانشمندانی که از کشور خود مهاجرت کرده و در پیشبرد پژوهش موثر بودهاند نشود. مهاجرت دانشمندان یک وجه اخلاقی دارد که در جای خود نمیتوان از آن صرفنظر کرد. ما چگونه میتوانیم از رفتن عده کثیری از مستعدترین فارغالتحصیلهای بهترین دانشگاههای کشور به خارج و از دست دادن بخش مهمی از حاصل توسعه آموزش عالی متاسف نباشیم و به دانشمندانی که در وطن خود مانده و به پیشرفت علم آن خدمت کردهاند ادای احترام نکنیم؟
وطن دوم دانشمندان
دانشمندان دو وطن دارند؛ یکی جایی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافتهاند و دیگر فضایی است که علم و پژوهششان در آن بالیده است و چهبسا که در این جهان احساس تولدی دوباره کردهاند. این وطن دوم هرجا میتواند باشد و طبیعیتر آن است که وطن دوم در درون وطن اول باشد ولی با اختلافی که در مراتب علم در جهان به وجود آمده است و با توجه به اینکه دانش در همهجا یکسان رشد نمیکند و راه دانشمندان مناطق جهان به مرز دانش، به یک اندازه هموار نیست، دانشمندان میتوانند و حق دارند نظر به جایی داشته باشند که در آنجا امکان پژوهش و پیشرفت علم بیشتر است و عجیب نیست که جوانان دانشمند برای رسیدن به مراتب نهایی علم راهی مراکز علمی معتبر شوند. گاهی مراکز بزرگ علم و پژوهش برای بعضی از دانشمندان و پژوهندگان جاذبهای کم و بیش نظیر جاذبه وطن اول پیدا میکند اما از این تفاوت مهم نباید گذشت که تعلق به وطن زادگاه اگر طبیعی نباشد از جمله عمومیترین و عمیقترین تعلقات فرهنگی است ولی تعلق دوم اگر نگوییم شخصی است در اختیاریبودنش تردید نمیتوان کرد. وطن اول را مردمان برنمیگزینند زیرا در آنجا به دنیا میآیند و زبان باز میکنند... اما وطن علم را دانشمند خود انتخاب میکند و با اختیار در آنجا مقیم میشود. اظهارنظرهای اخلاقی که معمولا در مورد مهاجرت دانشمندان میشود ناشی از تعلق خاطر شدید به وطن اول با صرفنظر از وجود و جایگاه وطن علم است. اگر دانشمندی در وطن علم بهتر میتواند استعدادهایش را ظاهر و متحقق کند چرا به آنجا نرود و مقیم نشود؟ بر هیچ دانشمندی تا وقتی که به کار دانش مشغول است صرفا از آن حیث که از کشور خود و ظن اولش به جای دیگر رفته است بأسی نیست و خرده نمیتوان گرفت. وقتی هم که از دانش منصرف میشود تفاوت نمیکند که کجا باشد. در جهان در حال توسعه و البته در جهان اسلامی کنونی کم نیستند جوانان مستعدی که به هزینه کشور شاید فقیر خود درس میخوانند و اگر مستعد باشند و بخت با آنان یاری کند راه به دانشگاهی میبرند که در آنجا شرایط برای شکفتن استعدادهای آنها و پرداختنشان به پژوهشهای مرزی مهیاتر است. بعضی از اینان نیز ممکن است سرآمد دانشمندان زمان شوند و در گسترش مرز علم سهیم و موثر باشند. اینان شایسته احترامند و کشورشان هم میتواند به آنها افتخار کند. چنانکه ما به دانشمندان بزرگ ایرانی که در خارج از ایران به پژوهش مشغولند حرمت میگذاریم و گاهی به وجود آنها افتخار میکنیم.
جایزه مصطفی(ص) و جوامع اسلامی
چنانکه اشاره شد اگر کشور ما تصمیم بگیرد به دانشمندان ایرانی ممتازی که در خارج از کشور هستند به هر نحو ادای احترام کند باید از آن استقبال کرد. اما جایزهای که نام بزرگ مصطفی(ص) بر آن نهادهاند و برای «ترویج و تشویق علمآموزی و پژوهش در جوامع اسلامی» در نظر گرفته شده است به آنها نمیتوان داد زیرا آنها در کشور خود و برای جهان اسلام پژوهش نمیکنند و اثری در رونق علم و آموزش و پژوهش «در جوامع اسلامی» ندارند. ظاهرا ابهامی که در مفهوم تعلق به جهان اسلام وجود دارد موجب اشتباه و اختلاف شده است. تعلق به جهان اسلام یعنی چه؟ من که اهل فلسفهام کم و بیش میدانم که ابهام مفهوم جهان اسلام از چیست. اگر جهان اسلام پیوستگی و همبستگی داشت اختلاف در فهم معنی جهان اسلام پیش نمیآمد اما اکنون ظاهرا با این پریشانی و گسیختگی معنی جهان اسلام پوشیده شده است و طبیعی است که هر یک از ما جهان اسلام را بر اساس درک و دانش خود یا تلقی سیاسی و ایدئولوژیک خاص تفسیر کنیم. آسانترین معنی جهان اسلام مجموعه کشورهای اسلامی است. پس دانشمند جهان اسلام هم کسی است که به یکی از کشورهای اسلامی یا مسلمان تعلق داشته باشد. ولی ملاک این تعلق چیست. آیا راستی مرادمان از تعلق یک دانشمند به جهان اسلام داشتن شناسنامه یک کشور اسلامی است؟ آیا دانشمند اردنی که امسال جایزه گرفت به جهان اسلام تعلق داشت و دارد؟ تعلق او به جهان اسلام از طریق تعلقش به کشور اردن است که یک کشور اسلامی به حساب میآید. اگر به پرسش پاسخ منفی بدهیم با این اشکال چه کنیم که مگر او اردنی نبود و مگر اردن جزیی از جهان اسلام نیست. البته که او اردنیتبار است. اردن هم کشوری است که مردمش مسلمانند و باید جزیی از جهان اسلام به شمار آید. دانشمند برنده جایزه نیز به عنوان شخصی که تبار و اسم عربی دارد متعلق به کشور اردن است اما او در کشور اردن پژوهش نکرده و دانش و پژوهشش تعلقی به اردن ندارد و شاید به کار کشور اردن هم نیاید. قبلا به دو وطن دانشمند اشاره شد در این مورد خاص مسلما وطن علم با وطن زادگاه یکی نیست. دانشمند اردنی در وطن علم امریکا اقامت دارد و نمیدانیم آیا تعلق به این وطن جایی برای تعلق به وطن اول باقی گذاشته است یا نه؟ درست است که دانش و پژوهش را به هیچ کشور و منطقه نمیتوان متعلق و منحصر دانست اما هر کشور نیازی خاص به علم و به پژوهشهای معین دارد. اکنون همه کشورها نیاز به پژوهش برای پیشرفت دارند و پژوهشهایی برای پیشرفت کشورها مفید است که ناظر به امکانها و نیازهای توسعه تکنولوژیک آنها و موثر در بهبود نظام اداری و آموزششان باشد. وقتی گفته میشود که جایزه را به دانشمندی میدهند که مایه تشویق و ترویج پژوهش در جهان اسلام باشد لابد دانش و دانشمندی را در نظر دارند که در برنامه پژوهش ملی یا منطقهای مقامی داشته باشد و دانشمند هم در حدود این برنامه برای کشور و منطقه پژوهش کرده باشد. پس در حقیقت دانشمندی به جهان اسلام تعلق دارد که در جهان اسلام برای حل مسائل این جهان و پیشبرد امور آن بکوشد. چنانکه گفته شد دانش تعلق ذاتی به اینجا و آنجا و هیچجا ندارد و به هرجا که شرایط فراهم باشد میتواند برود و توسعه یابد و پیشرفت کند. اکنون در شرایط پیشرفت علم و تعیین تکلیف برای دانشمندان بحث نمیکنیم حتی به مساله مهاجرت دانشمندان هم کاری نداریم. دانشمند در انتخاب محل زندگی خود و مسائل پژوهش آزاد است. اما وقتی قرار است جایزهای برای تشویق علم در جهان اسلام داده شود لابد دانشمندی که جایزه را دریافت میکند باید به نحو مستقیم یا غیرمستقیم به علم این جهان خدمتی کرده باشد و اگر نکرده باشد با دیگر دانشمندان چه تفاوت دارد و چرا مثلا جایزه را به همان برندگان نوبل ندهند؟ آنها هم به علم خدمت کردهاند. به نظر من هیچ دانشمندی صرفا از آن جهت که شناسنامه یک کشور اسلامی دارد مستحق دریافت جایزه مصطفی(ص) نیست. این گفته را یک حکم اخلاقی و احساساتی تلقی نباید کرد زیرا مقصود این نیست که دانشمندان مهاجر ملامت شوند که چرا از کشور خود رفتهاند و در جای دیگر به علم خدمت کردهاند. مطلب این است که اینها نباید از این بابت تشویق و تقدیر شوند و جایزه بگیرند. همین که بخت با آنها یار بوده و به کشوری رفتهاند که در آنجا علم و پژوهش بیشتر مجال پیشرفت داشته و آنها از این مجال بهره بردهاند و دانشمند ممتاز شدهاند برایشان کافی است و دیگر لازم نیست که جایزه جهان اسلام به آنها داده شود. اعطای جایزه به اینان اگر اثری داشته باشد بیشتر تشویق مهاجرت دانشمندان و صاحبان استعدادهای درخشان است و اگر بگویند برای مهاجرت نیازی به تشویق نیست یا اثر تشویقی این قبیل اقدامها کم است منکر نمیتوان شد که اعطای جایزه لااقل تایید و تحسین مهاجرت دانشمندان و پیوستن آنان به کانونهای جهانی علم است. اعطاکنندگان جایزه میتوانند در پاسخ بگویند که ما به دانشمند و دانش او جایزه میدهیم و کاری به محل زندگی و کار او نداریم در این صورت باید پاسخ بدهند که پس قید تعلق به جهان اسلام را چرا آوردهاند؟
وطن علم را دانشمند خود انتخاب میکند و با اختیار در آنجا مقیم میشود.
اگر دانشمندی در وطن علم بهتر میتواند استعدادهایش را ظاهر و متحقق کند چرا به آنجا نرود و مقیم نشود؟
دانشمندی به جهان اسلام تعلق دارد که در جهان اسلام برای حل مسائل این جهان و پیشبرد امور آن بکوشد.
هیچ دانشمندی صرفا از آن جهت که شناسنامه یک کشور اسلامی دارد مستحق دریافت جایزه مصطفی (ص) نیست.
دانشمند در انتخاب محل زندگی خود و مسائل پژوهش آزاد است. اما وقتی قرار است جایزهای برای تشویق علم در جهان اسلام داده شود، آنها هم به علم خدمت کردهاند.
هیچ دانشمندی صرفا از آن جهت که شناسنامه یک کشور اسلامی دارد مستحق دریافت جایزه مصطفی(ص) نیست.
مقصود این نیست که دانشمندان مهاجر ملامت شوند که چرا از کشور خود رفتهاند و در جای دیگر به علم خدمت کردهاند.
ملاک تعیین برنده جایزه مصطفی(ص) چیست؟
رضا داوری اردکانی
شاید هم کسی بگوید که کشورهای اسلامی برنامه علم و پژوهش ندارند و دانشمند نمیتواند دست روی دست بگذارد و منتظر باشد که این کشورها برنامه علم تدوین کنند و او در حدود آن برنامه به پژوهش مشغول شود. آیا اگر در جایی برنامه علم و پژوهش نیست، جایزه هم نباید داد؟ جایزه جزیی از برنامه است و در حدود برنامه معنی پیدا میکند و اگر جایزه جهان اسلام میدهند این جایزه باید متناسب با وضع علم جهان اسلام در نظر گرفته و اعطا شود. این نکته نیز باید در نظر باشد که اندیشیدن به برنامه علم و آینده پژوهش مقدم بر اعطای جایزه است. مطلب مهم دیگر و در اینجا مهمتر این است که به چه پژوهشها و به پژوهشگران کدام رشته از پژوهشها و علوم باید جایزه داد. پیداست که تعداد جوایز ناگزیر باید محدود باشد زیرا مگر میتوان پنجاه یا شصت جایزه پانصد هزار دلاری به دانشمندان منسوب و منتسب به کشورهای اسلامی اعطا کرد. پس ناگزیر باید به سه چهار جایزه اکتفا کنیم. یک راه این است که از میان حوزههای علم یکی دو حوزه را برگزینند. اما کدام دانش را باید ترجیح داد و ملاک انتخاب چیست؟ شورای سیاستگذاری جایزه، چهار حوزه علم و تکنولوژی را معین کرده است اما معلوم یا روشن نیست که ملاک انتخاب چیست؟ با تامل در حوزههای تعیینشده و توجه به تخصص دانشمندانی که میتوانند جایزه بگیرند و مخصوصا با نظر به قدرت تکنیک و حکومت تقریبا بلامنازعی که بر عقل و جان مردمان دارد، شاید بتوان حدس زد که نقطههایی در بلندترین قله علم و تکنولوژی زمان، منظور نظر بوده است. وقتی در شورای سیاستگذاری اعطای جایزه، بحث میکردند که جایزه به چه دانشها و دانشمندانی داده شود من پیشنهاد کردم برای پزشکی نیز جایزهای منظور شود. زیرا فکر میکردم که پیشرفت پزشکی لااقل در کشور ما در قیاس با رشتههای دیگر محسوستر و آشکارتر و موثرتر است. شورا پذیرفت که نه به پزشکی بلکه به تکنولوژی پزشکی جایزهای تعلق گیرد. یا درست بگویم پزشکی را به «علم و فناوری زیستی» بیفزاید و آیا این معنیدار نیست که همه جایزهها در جهانی که با آخرین منزل تکنولوژی فاصله دارد به تکنولوژی تعلق میگیرد؟ این امر در ظاهر نشانه اهمیتی است که ما برای تکنولوژی قائلیم ولی اقتضای توجه به تکنولوژی و اهتمام به آن در نظر داشتن شرایط و امکانهای توسعه تکنولوژی است. در آن روز میخواستم این را هم بگویم که جهان در حال توسعه بطور کلی و جهان اسلام برای رهایی از وابستگی و توقف و بیرون آمدن از مرداب فساد به هنر و فلسفه و فرهنگ و طرحهای اقتصادی و فرهنگی رهاییساز و به معماری و شهرسازی نجیب و البته به تفکر در وضع و حال و کار و بار خود نیاز دارد و خوب است برای کسانی که وضع خاص جهان ما را میشناسند و از آسیبی که به اخلاق و معنویت و فرهنگ رسیده است و از افق امید یا خطری که آینده را تهدید میکند خبر دارند و میتوانند ما را باخبر سازند، جایزهای در نظر گرفته شود. یادم آمد که برای حوزههای علوم انسانی و فرهنگ و ادب جایزههایی مثل جایزه امام خمینی(ره) در نظر گرفته شده است. در مورد این آثار باید از دو لغزش پرهیز کرد؛ یکی اشتباه مطالب خطابی با علم و تحقیق و دیگر تقلید جاهلانه و نیندیشیده از قواعد نقد و ملاکهای تشخیص اثر تحقیقی از غیر تحقیقی. چنانکه بارها اتفاق افتاده است که یک اثر را صرفاً از آن جهت که فهرست منابع و مراجع نداشته است کنار گذاشتهاند زیرا میپنداشتهاند که چون معمولا پژوهشها باید با مراجعه به منابع صورت گیرد پس ارسطو و نیوتون و کانت و فروید متفکر یا عالم نیستند. زیرا رفرانس ندارند. از این دو تلقی جاهلانه پرهیز باید کرد و علم و تحقیق را با نظر تحقیقی تشخیص داد. اما دانشجویان ریاضی و فیزیک و مهندسی و کشاورزی و اقتصاد و جامعهشناسی و فلسفه و اخلاق و... همچنان میتوانند بپرسند که آیا علمها و مهارتهایی که ما فرا میگیریم اهمیت ندارند و همه نگاهها باید به قلههای تکنیک باشد؟ شاید این قبیل پرسشها پاسخی داشته باشد اما همه از پاسخها خبر ندارند. به هر حال اینها را نگفتم. من یاد گرفتهام و عادت کردهام که از گفتن حرفهایی که اثر ندارد و مورد اعتنا قرار نمیگیرد خودداری کنم. پس حرفی نزدم و اگر هم میگفتم شاید پاسخهایی از این قبیل میدادند که پژوهشهای علوم پایه و مهندسی مکانیک و عمران و کشاورزی و... کم است (و شاید این هم در ذهنها میگذشت که پول مفت نداریم که به نویسندگان آثار فلسفه و علوم انسانی جایزه بدهیم) و کسی که مستحق دریافت جایزه در این علمها باشد، پیدا نمیشود و اگر پیدا شود انتخاب دانشمندانش آسان نیست و ملاکهای دقیق برای انتخاب نداریم و در مواردی نیز قضیه ممکن است سیاسی و تبلیغاتی شود.
داعیهها و خودآگاهی ها
این اشکال تا حدی وارد است ولی دو نکته را از نظر دور نباید داشت. یکی اینکه وقتی داعیهها و دعویها بسیار است خودآگاهی به ناتوانی و ناداری و فقر وجودی نعمت کوچکی نیست. در مورد علوم فقه و مهندسی و پزشکی حکم نمیکنم اما در علوم انسانی راست میگویند که ما ملاکهای دقیق نداریم ولی شاید ندانند که با ملاکهای کمّی رسمی در باب علوم انسانی و فلسفه (و شاید در باب هیچ علمی) نمیتوان حکم کرد. اگر داوران اهل نقد نباشند و با چند غائله و ملاک صوری بخواهند حکم کنند به گزینششان اعتماد نباید کرد. مواردی پیش آمده است که در مقایسه یک کتاب با کتابهای دیگر کتابهایی را که کمتر رفرانس داشته است در ابتدا رد کردهاند زیرا نمیدانند که کجا رفرانس مهم است و کجا ضرورت ندارد. اگر کپرنیک و فارادی و اینشتین و فروید و هر فیلسوفی نامزد جایزه میشد از ابتدا آثارشان را کنار میگذاشتند که ٢٠ درصد امتیاز رفرانس را نداشتند. رفرانس در پژوهش مهم است و در بعضی پژوهشها اهمیت تام دارد اما در طراحیهای علمی و فنی و فرهنگی و در فلسفه رفرانس منتفی است ولی اهل تقلید همه را با یک چوب میرانند و در همه موارد با یک میزان حکم میکنند. قبل از اعطای جایزه باید از وضع تقلید خارج شد. وقتی نمیتوانیم اهمیت و اصالت آثار را بشناسیم از کجا و چگونه میگوییم که در این یا آن حوزه شایستگان وجود ندارند. ما این معنی را از کجا دانستهایم و ثانیا (و البته مهمتر) مگر در آن حوزههایی که جایزه به آن تعلق میگیرد کسانی را داشتیم و داریم و اگر نداریم چه تفاوتی میان این یا آن علم وجود دارد؟ جایزه را باید متناسب با وضع علم به مناسبترین علمها و پژوهشهایی که به آن نیاز داریم اختصاص داد. مثالی از حوزه ورزش بزنم. اگر در جهان اسلام یا در کشور ما میخواستند به سه یا چهار ورزشکار جایزه بدهند کدام رشتههای ورزشی را برمیگزیدند؟ آیا ورزشهای شیک و گرانقیمتی (صرفنظر از فوتبال) مثل بیسبال و تنیس و گلف را انتخاب میکردند؟ در این صورت حداقل مشکلش این بود که باید پرسانپرسان در شهرهای کوردوبا (قرطبه) و سویا (اشبیلیه) و گرانادا (غرناطه) و در ماوراءالنهر و در اروپای شرقی و در غرب چین و... یعنی در جاهایی که روزی روزگاری نسبتی با اسلام داشتهاند برای پیدا کردن ورزشکار شایسته بگردند و وقتی دستشان خالی ماند به اروپا و امریکا بروند و در آنجاها ورزشکار شایسته بیابند و به او جایزه بدهند. کشورها معمولا ورزشکار یا ورزشکاران ممتاز خود را هر سال برمیگزینند. در کشور ما هم ورزشکاران برتر ظاهرا باید کشتیگیر و وزنهبردار و قایقران و تیرانداز و... باشند. پس طبیعی است که اگر بخواهند جایزهای در ورزش بدهند و در فکر تعیین رشتههایی باشند که جایزه به ورزشکارانش تعلق میگیرد باید رشتههای مذکور را انتخاب کنند. در علم و پژوهش شاید وضع به روشنی وضع ورزش نباشد اما تامل در اینکه کدام حوزهها و چرا مقدمند میتواند غنیمتی بزرگ و مقدمه فکر کردن به برنامه آینده علم باشد.
جایزه مصطفی (ص) نباید تنها محدود به حوزه تکنیکی محض شود
خلاصه کنم؛ جایزه مصطفی(ص) را به چهار حوزه تکنیکی محض محدود نباید کرد و به دانشمندان مهاجری که با علم کشور خود و جهان اسلام سر و کاری ندارند نباید داد بلکه اگر جایزهای داده میشود حق دانشمندان بزرگی را که در کشور خود ماندهاند باید بازشناخت و به آنان که در کشور خود پژوهش میکنند یا لااقل با نظام علم کشور خود نسبت و پیوندی دارند اعطا کرد. تخصیص جایزه به پژوهشهایی که در مرز علم تکنولوژیک صورت میگیرد و با تکنولوژی به هم پیوسته و یگانه است در حکم منتفیکردن تعلق جایزه به دانشمندانی است که در یکی از کشورهای اسلامی برای کشور خود پژوهش میکنند. اینها که از امکانهای پژوهش جهان توسعهیافته برخوردار نیستند و اگر از همگنان خود در آن کشورها بازمانند قابلیت علم و پژوهششان کمتر نیست. اگر عناوین حوزههای علم را قدری عامتر و کلیتر بگیریم دشواری قدری کم میشود. تجربه تلخ به من میگوید اگر طریق کنونی ادامه یابد شاید جایزه همواره به دانشمند یا دانشمندانی اعطا شود که هر چند کارهای مهم در علم کردهاند از جهان اسلام به کلی بیخبر باشند و سروکارشان با آن -اگر سروکاری داشتهاند- به کلی قطع شده باشد. با توجه به این ملاحظات فکر میکنم درباره جایزه مصطفی اندکی بیشتر فکر کنیم. هرچند که میدانم اگر قرار بر فکر کردن باشد بسیار چیزها هست که فکر کردن به آنها مقدم بر فکر کردن به جایزه است. یعنی برای اینکه بتوانیم به جایزهدادنهایمان هم نظم و سامانی بدهیم باید بتوانیم از تقلید و تبعیت بیتامل از رسوم و موازینی که در جاهای دیگر معمول است آزاد شویم و لااقل حکم یک علم یا یک مرتبه از علم را به علوم و مراتب دیگر اطلاق نکنیم. با موازین مهندسی در باب تاریخ و با روش پژوهشی تاریخ درباره شعر و فلسفه حکم نمیتوان کرد. اینها اصول و قواعد اولیهای است که در بسیاری موارد رعایت نمیشود. شاید با توجه به این حرفها تعلق جایزه به چهار قله تکنولوژی که ذکر شد بیوجه نباشد. قله تکنولوژی را با چشم هم میتوان دید. مساله جایزه مصطفی(ص) و این خودگویههای من از آن رو پیش آمد که «فرهنگستان علوم» در «شورای سیاستگذاری جایزه» عضویت دارد و من که نماینده فرهنگستانم باید در باب آن تامل کنم و مخصوصا نظر همکارانم را بپرسم. به این جهت من خلاصه این مطالب را به همکارانم در مجمع عمومی فرهنگستان گفتم. بعضی از آنها به صراحت حرف من را تایید کردند و هیچکس از مخالفت حرفی نزد. از بابت این تایید از مجمع گرامی ممنونم. اگر در این مشورت تاخیری کردهام عذرم این است که میدانستم فرهنگستان با اعطای جایزهای که به تصویب شورایعالی انقلاب فرهنگی رسیده است، به طور کلی مخالف نیست. چیزی که خاطرم را وسوسه میکرد بیشتر حوزههای اعطای جایزه بود که به گمانم چندان درباره آن نیندیشیده بودیم اما با توجه به وضع تفکر موجود که در آن همه علوم و معارف و آثار فکری با ملاک و میزان تکنولوژی سنجیده میشود بهتر است که جایزه را به آخرین تکنولوژیها و پررونقترین آنها بدهند. قضیه ساده است. جایزه را به هر کس و به هر علمی که میخواهیم بدهیم اما اگر نام مصطفی(ص) بر آن مینهیم آن را به کسی یا کسانی بدهیم که اگر بپرسند مصطفی(ص) کیست و وجه اعطای جایزهاش چیست برای پاسخدادن به دشواری و تکلف نیفتند.
بارها اتفاق افتاده است که یک اثر را صرفا از آن جهت که فهرست منابع و مراجع نداشته است کنار گذاشتهاند زیرا میپنداشتهاند که چون معمولا پژوهشها باید با مراجعه به منابع صورت گیرد پس ارسطو و نیوتون و کانت و فروید متفکر یا عالم نیستند. زیرا رفرانس ندارند.
شورای سیاستگذاری جایزه، چهار حوزه علم و تکنولوژی را معین کرده است اما معلوم یا روشن نیست که ملاک انتخاب چیست؟ با تامل در حوزههای تعیینشده و توجه به تخصص دانشمندانی که میتوانند جایزه بگیرند و مخصوصا با نظر به قدرت تکنیک و حکومت تقریبا بلامنازعی که بر عقل و جان مردمان دارد، شاید بتوان حدس زد که نقطههایی در بلندترین قله علم و تکنولوژی زمان، منظور نظر بوده است.
در مورد علوم فقه و مهندسی و پزشکی حکم نمیکنم اما در علوم انسانی راست میگویند که ما ملاکهای دقیق نداریم ولی شاید ندانند که با ملاکهای کمّی رسمی در باب علوم انسانی و فلسفه (و شاید در باب هیچ علمی) نمیتوان حکم کرد.
روزنامه اعتماد