فرهنگ امروز/ حامد سرلکی : هر روز وارد آن میشویم، در را که باز میکنیم جسم ما دچار یک انعطاف منشعب از وضعیت روحی ما میشود. اتمسفر این فضا در قالب تعاریف، تصاویر، افراد و عوامل دیگر یکپارچه میشود. «خانه» و محل قرار گرفتن یا همان مامن اصلی انسان، جایی است که تعریف آغازکنندگی و مختومکنندگی روز را توامان دارد. با توجه به نوع فعالیت اعضای یک خانه، این محل پتانسیل همگرایی یک شروع جدید یا پایانی آرامبخش یا حتی مناقشهبرانگیز را دارد. حال اگر همین محیط را در بستر یک منطقه، یک شهر یا یک کشور تعمیم بدهیم به معانی پیچیدهتر و برساختهای مهمتری از مساله فرهنگ و تعلقات انسانی میرسیم. باور به این نکته که انسان مجموعهای از یک سازمان تصمیمگیری (عقل) و برخی روشهای تجربهگرایانه یا فطری است ما را وادار میکند که قبول کنیم، او یعنی انسان در یک جامعه متکثر دارای نسبیتهای مختلفی با این مامن یا همان خانه است. برای برخی «مرزها» یک ارزش سستشده هستند و برای برخی دیگر چارچوبهای ذهنیشان بسیار شبکه به شبکه و براساس دستهای از فرصتها و تهدیدها بستهبندی میشوند. اما در این یادداشت بنا داریم ادله هر دو قشر را موردبررسی قرار دهیم و درنهایت با برداشتی فلسفی از موضوع خانه یا مامن ابتدایی و انتهایی مادی در آموزههای متافیزیکی، به یک نتیجهگیری نهایی و عینیتر از جامعه و مساله خانه برسیم.
یکی از مهمترین فلاسفه معاصر که به مساله خانه عمیقتر پرداخته قطعا مارتین هایدگر است. هایدگر به دلیل ورود انسان به عصر تکنولوژیهای مدرن و حضور پررنگ رسانه، وضعیت را به بیخانمانی افراد تشبیه کرده است. میتوان از این گزاره چنین تفسیر کرد که اصولا انسان حتی در خانه خود نیز دچار یک بیخانمانی محتوایی است. غرقشدن در ماهیتهای رسانهای و تبلیغی و فراموشکردن چارچوبهای معنوی یک خانه باعث این «بیخانمانی غیرخودخواسته» شدهاست. البته سوال مهم در این نقطه شکل میگیرد، آیا این انسان، در وضعیت بیخانمانی غیرخودخواسته خود، الگوی جدیدی از خانه را در ذهن ترسیم کرده است یا به بیان بهتر این الگو با وجود ادوات عصر تکنولوژی باید به وجود میآمد؟ اصولا تفاوت میان بیخانمانی خودخواسته یا غیرخودخواسته در کجاست؟ پاسخ این سوالات نیاز به تعمق بیشتری دارد. عمده معنایی که از واژه بیخانمانی تصور میشود اطلاقی است که ما به افرادی میدهیم که دارای یک منزلگاه ثابت و پایدار از نظر ظاهری نیستند. اما حضور همین افراد در مکانهای مختلف در صورتی ناخوشایند از منظر چیستیسنجی، نوعی خانهمند بودن و باور فرد به یک خوابگاه تلقی میشود. یعنی فرد باور به این نوع از روش زندگی دارد و البته شرح این موضوع که اصولا تعریف خانه میتواند براساس بایستارهای ظاهری و فیزیکال بررسی شود یا انگارههای شهودی و غیرحسی، خود جای چانهزنی داشته که البته از حدود این یادداشت خارج است.
با فهم مشخص از بحث بیخانمانی ظاهری و باطنی و نیز خودخواسته و غیرخودخواسته، باید دانست که این تعقل در باورمندی به متافیزیک چگونه تبیین شده است. غالب تمامی ادیان که انگارههای متافیزیکی دارند بهترویج یک نوع باور، آن هم از نوع «بیخانمانی خودخواسته» یا «خودآگاهانه»، اعتقاد دارند. بهطور مثال «بودا» روش آوارگی را بر تفسیر آزادگی منطبق دانسته و شاهد آن هستیم که اکثر مبلغان بودیسم زندگی کولیوارانهای را سر میکنند.
وجود انسان برای بودیسم بالاتر از منبعی چون خانه است که انسان به آن تعلق گیرد. در ادامه با مطالعه زندگی برخی پیامبران ادیان ابراهیمی درخواهیم یافت افرادی چون ابراهیم(ع) در عصر حیات خود غالبا با وضعیت بیخانمانی و هجرتگونهای در تماس بودهاند، نوح(ع) نیز اساس حرکت متشرعانه خود را براساس رهایی از خانمان در پی تحقق هدف ایمانی خود جسته است.
موسی(ع) در منزلگاهی بزرگ میشود که خانه خونی، اصالتی و زبانی او نیست، دست آخر با هجرت و سالها آوارگی و بیخانمانی زندگی را سپری میکند. مسیح(ع) و روایت تاریخی سفر او به شهرهای مختلف «یهودیه» تحت سیطره «امپراتوری روم» یکیدیگر از این مصادیق است و درنهایت محمد(ص) که اساس حرکت دینی خود را بر پایه هجرت بنا میکند. هجرت از شهر نیاکان خود (مکه) به شهر جدیدی که بعدها از «یثرب» به «مدینهالنبی» تغییرنام میدهد، گواه این مساله است. پیامبر(ص) حتی پس از فتح مکه، به جهت زندگی دوباره در خانه سابق خود باز نمیگردد. دستور پیامبر اسلام(ص) به جعفر بنابیطالب درخصوص هجرت گروهی به حبشه و همچنین طی شدن روزهای متمادی مسلمانان در غزوات پیامبر(ص) و دوری از خانه، همه و همه مصادیق تاریخی از این نوع باورمندی به بیخانمانی خودخواسته است.
اثبات اینگونه از خودآگاهی را میتوان در رفتار همین پیامبران و باور آنها به اصل خانواده و حفظ آن دانست. حفظ خانواده مهمترین رکن تشکیل اجتماع و درنهایت جامعه انسانی جزء همان اولویتهایی است که همیشه به صورت موکد موردسفارش بوده است. اما مضاف ِ بیخانمانی از آن روی است که اصولا هر عاملی که در دستگاه باور به دین باعث ایجاد خلل در ایمان فرد به آن دسته آموزههای ماورایی باشد را مخل میداند ولو خانه یا حتی خانواده. در قرآن حکیم نیز سفارش به تعبد و یگانگی خداوند پیشتر از هرگونه رفتار اجتماعی تعریف شده و هیچ عاملی نباید نسبت به «توحید» اولویت داده شود. این عامل میتواند در چارچوب یک خانه نیز تعریف شود. پس بیخانمانی خودخواسته پارادایمی متافیزیکی برای ایمانداران است و با بیخانمانی خودخواسته از دو نوع ظاهری (خانه بهدوشان) و باطنی (انسان مسخ شده با تکنولوژی) بسیار متفاوت است. هجرت و بیخانمانی اندیشمندانهای که برای حفظ اعتقاد و تذهیب نفس اولویت داشته و گویی تمرین یکی از مهمترین آموزههای مشترک ادیان ابراهیمی یعنی زهد نسبت به ارتکاب جهالت در دنیا را شامل میشود.
منبع: فرهیختگان