به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جلسه نقدوبررسی رمان «مارون» نوشته بلقیس سلیمانی سهشنبه ۱۹ دی ماه ۱۳۹۶ در شهر کتاب بهشتی برگزار شد. در این نشست امیرعلی، محمدرضا موحدی و نجومیان علیاصغر محمدخانی حضور داشتند.
در ابتدای جلسه محمدخانی، معاون فرهنگی شهرکتاب از پیشینه ادبی نویسنده سخن گفت و عنوان کرد: بیشتر کارهای سلیمانی صبغه سیاسی-اجتماعی دارد. زنان داستاننویس در دهه اخیر از نظر کمی و کیفی رشد زیادی داشتهاند و آثارشان در حوزههای مختلف پرفروش است. «مارون» تلفیق قصه و تاریخ است.
بلقیس سلیمانی، نویسنده و منتقد ادبی درباره درونمایه و فضای رمان خود توضیح داد: دغدغه من سیاست و اجتماع است. تعبیر من این است که کتابهایم همه یک مقطع تاریخی خاص را نشان میدهند و من هر بار نورافکنم را به گوشهای از تاریخ میافکنم. حوادث رمان «مارون» از چند سال قبل از انقلاب آغاز شده و شب شروع جنگ، رمان به پایان میرسد. شخصیت اصلی این رمان انقلاب است. ما روایتهای خوب و متفاوتی از انقلاب داشتهایم؛«مدار صفردرجه» نوشته احمد محمود و «رازهای سرزمین من» نوشته رضا براهنی از آن جملهاند. تمرکز من روی چگونگی انقلاب در روستاها بود و اینکه چه تغییراتی در مناسبات اجتماعی روستا پدید آورد. در مورد زبان کتاب که در برخی جاها بوی رکاکیت می دهد، باید این نکته را متذکر شوم که زبان روستاییان زبان خاصی است و مناسبات روستایی بر این اساس صورت میگیرد. بخشی از خواستههای هنجارشکنانه روستاییان در همین زبان بیان میشود و این زبان برای شخصیتپردازی لازم بود. نیاوردن این اصطلاحات برای نشاندادن لایههای زیرین جامعه ریاکاری است. زبان بدن و بخش مخفی زبان و مناسبات فردی-اجتماعی را حذف کردهایم و با این کار به غنای ادبیات فارسی لطمه زدهایم.
بلقیس سلیمانی
محمدرضا موحدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، در ابتدا خلاصهای از ماجرای رمان گفت و عنوان کرد: هر کس این داستان را میخواند، تمثیلی از این روستا در ذهن خود میسازد و با خود فکر میکند که این روستایی که همه چیز را میبلعد، به راستی چیست. حرفهای اصلی نویسنده از زبان تیپهای شخصیتی این رمان گفته میشود و جرقههای اولیه انقلاب را یکی از شخصیتهای داستان به روستا میآورد. این رمان به ادبیات بومی و اقلیمی مربوط میشود و چون نویسنده خودش از بافت اقلیمی داستان است، تخطی از زبان نداشته و زبان رمان یکدست است. در عین حال زبان رمان،ساده و بیتکلف است تا بافت روستایی شخصیتها حفظ شود. نویسنده در این رمان از زاویهدید دانای کل استفاده کرده که زاویه دیدی هوشمندانه برای اشراف به ۴۸ شخصیت رمان است. اینکه نویسنده جسارت کرده وارد فضای ادبیات سیاسی شود، درخور توجه است. زویا پیرزاد در رمان «چراغها را من خاموش میکنم» تعمدا زنی را تصویر میکند که از سیاست دلزده است و این مساله تا مدتها در آثار ادبی زنان تعمیم پیدا کرد که زنان داستاننویس ما سیاستزده اند و «مارون» خلاف این را ثابت میکند.
موحدی در ادامه نقد خود را به رمان مطرح کرد و گفت : انتقادم به این است که نویسنده وقتی پای نزدیک به ۵۰ کاراکتر را به میان میکشد به خودش مجال شخصیتپردازی نداده است و از نیمه رمان به بعد شخصیتها پرورش پیدا نکردهاند. شخصیتها بیشتر از سوی نویسنده معرفی شدهاند و نتوانستهاند در خلال کردار و گفتار، خودشان را نشان دهند. بیشتر شخصیتها بین تیپ و شخصیت سرگردان ماندهاند. به نظر من در این رمان در مورد تاثیر انقلاب یکسویه قضاوت شده و به جنبههای مثبت انقلاب در زندگی روستاییان اشاره نشده است.
محمدرضا موحدی
در ادامه امیرعلی نجومیان، استاد دانشگاه و نشانهشناس درباره نحوه نقد و نگاه خودش به رمان گفت: برای نقد یک رمان همیشه به این فکر میکنم که ببینم خود اثر با من خواننده چه میکند. هنگام خوانش این رمان به سه بخش برخوردم که تصمیم دارم از این سه وجه به رمان نگاه کنم. بیشتر نقدم از منظر بینامتنیت است و به دنبال کشف دنیای دلالتی متن هستم و کار نشانهشناس هم همین است. وجه سیاسی اولین حوزه نقدم است. رمانهای سیاسی در دسته ادبیات پسااستعماری قرار میگیرند. درونمایه این آثار عدم تجانس بین اتفاقات تاریخی و مناسبات مردم است. تعریف دوباره رابطه و مناسبات و هویت مردم پس از اتفاقات تاریخی در این آثار دستمایه نوشتن قرار میگیرد. «مارون» یک دگرگونی اجتماعی است. ضرباهنگ این رمان بسیار تند و شبیه رمان «رگتایم» از دکتروف است. نثر «مارون» موسیقی دارد و میخواهد تغییر در اجتماع را نشان بدهد.
نجومیان درباره وجه دوم خود عنوان کرد: وجه دوم، وجه روایی است که نسبتی با رئالیسم جادویی ایجاد میکند. نکته دیگری که در این رمان وجود دارد، رئالیسم جادویی است و آمریکای لاتین که سردمدار آن است نیز نوعی از ادبیات اقلیمی تلقی میشود. چرا که رئالیسم جادویی در ادبیات اقلیمی امکان حضور بهتری پیدا میکند. در مارون هم دقیقا با همین امر مواجه میشویم. موثرترین تصویر «مارون» گودال است. این گودال تصویر و شخصیت محوری داستان است. از دید نشانهشناسی یک نشانه متکثر است که در هر لحظه از داستان کارکرد متفاوتی پیدا میکند. گودال شبیه مفهوم «آن کنی» است که فروید مطرح کرده و به معنای چیزی است که از درک ما خارج است. گودال جایی است که روانزخمها، استعدادها، تابوهای جامعه روستایی و امیال سرکوبشده در آن پنهان میشود. در آثار رئالیسم جادویی یک نوع تقدیرگرایی هم وجود دارد. همه آدمهای «مارون» پیشانینوشت دارند و گودال همان تقدیر و سرنوشتی است که هیچ مارونی از آن گریزی ندارد.
این منتقد ادبی درباره منظر سوم نقد خود اظهار کرد: وجه سوم نقدم، وجه تاریخی اثر است که در ذهنم رابطه بینامتنیتی بین «مارون» و تاریخگرایی نو ایجاد میکند. در رمان «مارون» حرکت تاریخی نه در سطح کلان بلکه در سطح جزء دیده میشود. در تاریخگرایی نو آنچه اهمیت دارد، تاریخ قهرمانان نیست و زندگی شخصی انسانهاست که نهایتا به خود تاریخ تبدیل میشود. داستان «مارون» داستان پیوند بین تاریخ شخصی و تاریخ عمومی است. تاریخ از بستر تحولات زندگی روزمره و از زخمهای کوچک جامعه شکل میگیرد. «مارون» روایت تنشهای گفتمانی در یک روستا و مجال برای جولان این سرکوبهاست. روایت تاریخی در این رمان از پاییندست است. آنچه در این روستا میگذرد، حقیقتی از آنچه که به کل مملکت رفته را به نمایش میگذارد. جهان روایت این نوع رمانها، شخصیت محوری ندارد چون این نوع تاریخنگاریها جهان روایت قهرمانها نیست و مارون هم به همین دلیل شخصیت محوری ندارد. در این نوع تاریخنگاری شر و خیر مطلق وجود ندارد و همه خاکستریاند. گودال خود تاریخ و زمان است که با شتاب و بدون توجه به انسانها در حال حرکت است. من بر خلاف نویسنده معتقدم که رمان «مارون» درباره انقلاب نیست و درباره زندگی اجتماعی انسانهایی است که با یک تلنگر عقدههای درونی آنها سرمیگشاید.
امیرعلی نجومیان سپس انتقادات خود را درباره شخصیتپردازی رمان مطرح کرد و گفت: کاش سلیمانی مجال بیشتری برای بیان ذهنی شخصیتهایش میداد.
نجومیان در انتها گفتههای خود را با این ابیات به پایان برد: دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ/ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ/ دانی که پس از عمر چه ماند باقی؟/مهر است و محبت است و باقی همه هیچ.