به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از محمدعلی مرادی (دانشآموخته فلسفه از دانشگاه فنی برلین) است که در ادامه می خوانید؛
شمسالدین ادیبسلطانی، بهمثابه مترجمی توانا، در طول چند دهه کوشیده است تا متنهای پایهای علوم انسانی را ترجمه کند. این امر نشان از آن دارد که او در سنت ترجمه ایرانی، دغدغه کارهای اساسی دارد و از گرایشهایی که از مد روز پیروی میکنند، به طور اساسی فاصله میگیرد. او در واقع با ارائه کارهایش استانداردهای فضای ترجمه و چاپ کتاب را به طور کیفی ارتقا داده و الگویی در زبان فارسی در عرصه ترجمه ارائه کرده که این الگو میتواند بهعنوان یک سنجه، معیار و ایدهآل پیش روی مترجم ایرانی فارسی زبان قرار گیرد. بر این اساس، با ترجمههای او میتوان ترجمههای دیگر را از جنبه دقت، سبک، و داشتن ایده برای ترجمه سنجید. او ترجمهای از کتاب سنجش خرد ناب[۱] کانت ارائه داد که میتوان گفت دقیقترین ترجمه از این متن بنیادین فلسفه از آلمانی به دیگر زبانهای زنده دنیا است و حتی میتوان بر این ادعا پافشاری کرد که ترجمه او بسیار فنیتر و دقیقتر از ترجمههای انگلیسی و فرانسوی از کتاب کانت است.
در اینجا بحث من عمدتاً درباره ترجمه سنجش خرد ناب است و در سه بخش صورتبندی میشود:
الف- درک متفاوت از زبان و ایده مخصوص در ترجمه
ب- دقت در ترجمه سنجش خرد ناب
د- نقد به کتاب و ترجمه بهمثابه امری اجتماعی
درک متفاوت از زبان و ایده مخصوص در ترجمه
ادیبسلطانی چه درکی از زبان دارد که بر پایه این درک از زبان به ترجمه مینگرد؟ ادیبسلطانی زبان را در چارچوب منطق میفهمد، از این رو، او بیشتر از هر چیز به منطق توجه کرده است. این را میتوان از خلال ترجمههای او مشاهده کرد؛ چه ترجمه او از ارگانون[۲] ارسطو که از زبان یونانی صورت گرفته، چه کتابی که در مورد «منطق تصمیم» نوشته است[۳] و چه ترجمه کتاب منطق نگریک[۴] داوید هیلبرت و ویلهلم آکرمان[۵]، همه حاکی از اهمیت دادن او به منطق - آنهم «منطق عمومی»[۶] که به آن میتوان «منطق صورت»[۷] گفت - این توجه به منطق است که تئوری او درباره زبان را میسازد و در چارچوب این تئوری است که درک او درباره زبان ساخته میشود.
لازم به توضیح است که درباره منشأ زبان تئوریهای متفاوتی وجود دارد؛ اینکه منشا زبان منطق است یا اسطوره، لوگوس[۸] است یا میتوس[۹]، مفهوم است یا استعاره، همه مباحثی جدی است در فضای آکادمیک غربی وجود دارد یا اینکه شکلگیری زبان نه در چارچوب تئوری بلکه در پراکسیس است، که در واقع زبان در یک سازوکار اجتماعی در بستر تاریخی شکل گرفته و در یک روند تناوردگی پیدا کرده است، یا آنکه زبان بهگونهای دیگر تحول یافته است. از این رو، بیش از این که زبان خصلتی ترافرازنده داشته باشد، گونهای پرفرمنس است.
اما ادیبسلطانی پیرو تئوری است که بیش از هر چیز در زبان سویه منطقی آن را میببند، پس او بر این باور است که زبان را میتوان برساخت کرد و از این رو، تلاش او در ترجمههایش - بهویژه در سنجش خرد ناب - بر فرمی از زبانسازی و برساخت زبان استوار است. اما این برساخت کردن مفاهیم را به دلخواه انجام نمیدهد، چرا که تمامی واژهها و مفاهیم او در سنت زبانهای ایرانی است، واجد منطق و قاعده خاص خود آنها است و همهی واژهسازیهای او بر پایه قواعد منطق زبانی است که از زبانهای باستانی و ایرانی استنتاج شدهاند.
از سوی دیگر، او بدین درک از زبان رسیده است که زبان با خود بار معنایی را منتقل میکند. از این رو، بار معنایی که زبان فارسی در سنت ایران دوره اسلامی به خود گرفته، از طریق ترجمه در سنت زبانی متنهای دوران جدید نیز حمل میشود و نمیتواند گسست جدی از جهانبینی اسلامی داشته باشد. بدین سبب، در این ترجمهها میکوشد تا سنت زبانی خاصی را بسط دهد و آن را بارور کند تا از آن طریق، گسست جدی از سنت زبانی فارسی دوره اسلامی را تحقق دهد.
افزون بر این، او در ترجمه سنجش خرد ناب منطق زبان آلمانی را آگاهانه در نظر گرفته است. این امر به خواننده سنجش خرد ناب کمک میکند که در خوانش متن فارسی به جملهها در تأکیدهایی که در ساخت جمله مد نظر نویسنده آلمانی بوده است، توجه داشته باشد. افزون بر این، ساختار زبان آلمانی به گونهای است که فعل در موقعیت دوم جمله است و هنگامی که میخواهیم فعل را طبق قاعده دستور زبان فارسی به آخر ببریم، به طور ناخواسته برخی تأکیدها از دست میرود و برخی تأکیدها افزوده میشود.
ادیبسلطانی در حقیقت به این ظرائف توجه جدی کرده و در واقع زبان فارسی را در پهنه زبان آلمانی گسترش داده است. برای همین توجهات است که هنگامی که متن فارسی سنجش خرد ناب را میخوانیم، چندان نیازی نیست که مرتب به متن اصلی یعنی متن آلمانی ارجاع دهیم و آنها را در نظر داشته باشیم. او خود میگوید که «مترجم خود را موظف دیده نثری درفارسی برگزیند که دستکم به میزانی، ولی به میزانی محسوس، ویژگیهای نثر متن اصلی را بازتاباند» یا «دو دیگر آنکه، نثر این ترجمهی فارسی میباید جنبههایی از نثر آلمانی ایمانوئل کانت را بازتاباند».
دقت در ترجمه سنجش خرد ناب
در این بخش میکوشم تا به دقتهای ادیبسلطانی در ترجمه سنجش خرد ناب توجه کنم که چگونه او به ظرافتهای متن آلمانی توجه کرده است، امری که در برخی موارد مترجمان انگلیسی و فرانسوی به آن بیتوجه بودهاند. در ادامه، برخی از نمونههای این دقت را برخواهم شمرد.
واژه َAnschauung را میتوان یکی از کلیدیترین مفاهیم سنجش خرد ناب دانست. این مفهوم را ادیبسلطانی برابر «سهش» قرار داده است؛ سهیدن به معنای نگریستن، که به زبان روزمره یعنی دیدن. اما مترجمان انگلیسی آن را intuition ترجمه کردهاند که اکثر قریب به اتفاق مترجمان فارسی «شهود» ترجمه کردهاند. اما در سنجش خرد ناب ما مفهوم intuitiv را نیز داریم. از جنبه فهم موضوع، اگر ما به محتوی کتاب توجه کنیم، در واقع یکی کردن دو مفهوم به شهود ما را از فهم تمایز فنومن و نومن[۱۰] ناتوان میکند. چرا که فنومنها را ما از طریق سهیدن که گونهای نگریستن است و نومن را از طریق شهود درک میکنیم؛ از طریق سهیدن، ابژهها به فنومنها و از آنجا تبدیل به مفهوم میشوند و نومنها از طریق شهود «شیء فی نفسه»[۱۱] را به نومن که در واقع مفاهیم مشکلدار هستند، مبدل میکنند. حال، اگر مترجم انگلیسی و فرانسوی هر دو را Intuition قرار دادهاند، و اکثر قریببهاتفاق مترجمان ایرانی به پیروی از آنها آن را «شهود» قرار دادهاند، پس چگونه میتوانند تمایز فنومن و نومن را که یکی از کلیدیترین مفاهیم کانت است، توضیح دهند؟ ادیبسلطانی با جایگزینی «سهش» به جای «شهود» به راحتی این موضوع را قابل بیان کرده، ضمن اینکه امر دیدن و مشاهده کنشی است که بعدها در سنت فیشته به کنشی جدی در ادراک تبدیل میشود که نمیتوان به راحتی آن را «شهود» ترجمه کرد.
کانت در سنجش خرد ناب هنگامی که از قلمرو فهم سخن میگوید، از مفهوم Gurndsatz استفاده میکند که ادیبسلطانی آن را «آغازه» ترجمه کرده، در حالی که اکثر مترجمان آن را «اصل» گذاشتهاند. «اصل»[۱۲] مفهومی اساسی در سنت فلسفی است، چرا که یونانیان تنها قومی بودند که به «اصل» فکر میکردند. در باب «اصل»، اشاره به نکتهای ضرورت دارد تا اهمیت آن بیشتر روشن شود. هنگامی که ارنست بلوخ[۱۳] کتاب اصل امید[۱۴] را نوشت، برخی به او ایراد گرفتند که چگونه او «اصل» در سنت یونانی را با «امید» در سنت یهودی تلفیق کرده است. با توجه به این اهمیتی که «اصل» دارد، ادیبسلطانی در برابر Grundsatz به درستی معادل «آغازه» نهاده است، چرا که «آغازه» در قلمرو «فهم»[۱۵] است، اما «اصل» در قلمرو «خرد»[۱۶] قرار دارد. در واقع، «اصل» در سنت متافیزیک است که معنا پیدا میکند و کانت که گفته بود «متافیزیک که دیروز شهبانوی علوم بود اینک به این فلاکت افتاده است»، میخواست متافیزیکی نو بنیانگذاری کند که واجد «اصل» است؛ اصلی که روی «خرد» استوار میشود.
مفهوم دیگری که ادیبسلطانی با دغدغه بسیار آن را ترجمه کرده، مفهوم Deduktion است. این مفهوم در سنجش خرد ناب به دو معنی به کار رفته؛ یک معنی همان «قیاس» است که در مقابل «استقراء» قرار دارد، اما معنای دومی هم دارد که کانت در مفهوم حقوقی آن به کار برده است. ادیبسلطانی آن را نخست «تنقیح مناط» ترجمه کرده بود - که در واقع استفاده از یک مفهوم فقهای است که او از دستگاه مفهومی فقه برگرفته بود - و بعدها آن را به «مناط پیرایش» تبدیل کرد. این دقتی است که ادیبسلطانی در ترجمه به کار برده و گرنه بسیاری آن را به طور ساده «قیاس» ترجمه کرده و میکنند.
«درونآخته» معادلی است که ادیبسلطانی برای Subjekt در نظر گرفته است. اینکه این واژه متناسب است یا نه، میتواند موضوع بحث باشد، اما در اینکه انتخاب مترجم حاکی از درک عمیق محتوی مفهوم بوده و اکنون در صدد ساختن واژهای متناسب برای آن است، نمیتواند چنان مورد بحث قرار گیرد. اگر به مفهوم Subjekt توجه کنیم، خواهیم دید که این مفهوم با عنصر درون در هم تنیده شده است. در واقع، هنگامی که سنتآگوستین بیان کرد که «نرو به بیرون، حقیقت درون توست»، سنگ بنای «سوژه» را نهاد تا که در تناوردگی خاص خود به نقطه اوج «فلسفه سوژه» و در نزد هگل به «فلسفه روح» تبدیل شود. مهمترین تشخص این فلسفه عنصر درونی است؛ در واقع سوژه نیرویش را از درون میگیرد و در بستر آن است که مفهوم ایمان در سنت مسیحی امکان باور شدن را مییابد. در این چارچوب است که ادیبسلطانی Objeckt را نیز «برونآخته» ترجمه میکند، تا بتوان به طور دقیق نسبت درونآخته–برونآخته را فهم کرد.
از دیگر مزایای ترجمه ادیبسلطانی، توجه به نشانهها و شمارهگذاری خاص ویرایشگر در پارگرافبندی متن آلمانی است تا خوانده فارسی زبان بلافاصله بتواند متن را پیدا کرده و با ترجمه مقایسه کند.
نقد کنش رفتاری ادیبسلطانی در ترجمه
اما در کنار نکات مثبت پروژه شمسالدین ادیبسلطانی در ترجمه علوم انسانی، نقدی که میتوان به او روا داشت، این نکته است که او بنا به درک خاص خود، تمرکز خاصی به منطق دارد و این توجه به منطق بیشتر ترجمههای او را در این جهت سوق داده است. حال آنکه اگر او به جای ترجمه ارگانون، به ترجمه دو سنجش دیگر کانت – سنجش خرد عملی[۱۷] و سنجش نیروی داوری[۱۸] - مبادرت میکرد، این پروژه میتوانست سنگبنای مناسبی باشد که بر روی آن، فلسفه دوران جدید غرب گسترش یابد. بدین معنا که دقت خاصی که در سنجش خرد ناب به کار رفته، در دیگر عرصه مثل اخلاق و ذوقیات یا زبیاییشناسی نیز به طور عملی پایههای لازم را مییافت تا این سه سنجش در انسجام و هماهنگی در فضای زبان فارسی تناوردگی یابند.
اما اکنون ما با فقدان ترجمه در کلیت کانت روبرو هستیم و امکان درک همهجانبه از کانت به طور واقعی و عملی نداریم. از سوی دیگر، او ترجمه را در بستر یک پروژه اجتماعی نمیبیند، چه اگر او این ترجمه را در بستر اجتماعی مینگریست، آنگاه شاید میکوشید تا متن ترجمه خود را نیز آموزش دهد تا از این طریق، ترجمهی او با امر بینالاذهانی محک میخورد و در این سازوکار، ترجمه در چرخه گفتوگو قرار میگرفت. از این طریق بود که نخست این کتاب بیش از پیش خوانده میشد و میتوانست درک زبانی مترجم بیشتر و بیشتر ترویج و گسترش یابد. از سوی دیگر ترجمه به مناسبت اجتماعی کشیده میشد، چرا که علم امری مبتنی بر تکگفتار نیست، بلکه حاصل گفتوگو است.
[۱]- Kritik der reinen Vernunft (۱۷۸۱)
[۲]- Organon
[۳]- پژوهشی در پیرامون مسئله تصمیم در منطق: طرح چند خوارزمیک تحلیلی-معنایی (امیرکبیر: ۱۳۷۳)
[۴]- Grundzüge der theoretischen Logik (۱۹۲۸)
[۵]- David Hilbert, Wilhelm Ackermann
[۶]- Allgemeine Logik
[۷]- Formale Logik
[۸]- Logos
[۹]- Mythos
[۱۰]- Noumenon, Phänomen
[۱۱]- Ding an sich
[۱۲]- Prinzip
[۱۳]- Ernst Bloch
[۱۴]- Das Prinzip Hoffnung (۱۹۵۴)
[۱۵]- Verstand
[۱۶]- Vernunft
[۱۷]- Kritik der praktischen Vernunft (۱۷۸۸)
[۱۸]- Kritik der Urteilskraft (۱۷۹۰)