فرهنگ امروز/ بهناز قاضیمرادی:
آیا زنان متفاوت از مردان مینویسند؟ آیا اساسا چیزی به اسم تاریخ زنان یا تاریخ از دید زنان وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش چالشبرانگیز خواهد بود. اگر تاریخ را نه یک عین منسجم؛ بلکه ساختاری از تجربه بین سوژهها بدانیم. یکی از اهداف نوشتن تاریخ زنان بیتردید بازخوانی تاریخ مذکر و ارائه روایتی جدید از تاریخ و مفاهیم تاریخی است، روایتی که اینبار زنان را بهعنوان فاعل شناسا بررسی میکند؛ نه متعلق شناخت. یکی از اولین متون تاریخی که زنان ایرانی اقدام به نوشتن آن کردند، سفرنامه است؛ اینکه چرا این نوع از نوشتار در ابتدا مورد توجه زنان بوده است خود موضوعی است درخور تحقیق و تفحص. اگر بپذیریم که هستی من بهعنوان سوژه با آگاهیام از وجودداشتن خود و متعاقبا بیانگری در هم تنیده است بنابراین شاید بتوان نمود این آگاهی و بیانگری را در سطور سفرنامههایی یافت که زنان برای اولینبار نوشتهاند. در جایی که سفر خود امری سنتا مردانه تلقی میشد این زنان بودند که در دوگانگی عرصه عمومی و خصوصی که پیش از این بهخصوص در شهرهای بزرگ عرصهای خللناپذیر و قطعی بود اخلال ایجاد کردند. زن قاجاری دیگر موجودی ساختهشده نبود که همواره از پیش در معرض دید قیممآب و سلطهمحور مذکر قرار داشته باشد بلکه در اینجا برای مدتی هرچند کوتاه جایگاه مردان را مصادره میکند. آیا این جایگاه به خودی خود شکلهای بازنمایی جنسیتی را متزلزل نمیکند؟ آیا زنی که سختی سفر در آن روزگار را متحمل میشود و همزمان دیدهها و شنیدههای خود را به صورت یادداشتهای روزانه ثبت میکند از پذیرفتن جایگاه زن به معنی «جوهری»اش سر باز نزده است؟ جایگاهی که تا پیش از آن فقط به صورت دوگانه سفید و سیاه زن بهعنوان «همسر و مادر» و یا زن بهعنوان «رقاصه و روسپی» وجود داشت. او که تا آن روز بهمثابه ابژهای تماشایی و دیدنی در دسترس بود حالا به چشمی تبدیل شد که در جایگاه سوژه است. این وارونگی جایگاه از امر قابل مشاهده به مشاهدهگر نتیجهای مهم در پی داشت و آن اینکه حالا او دیگران را به منزله سوژهای بیرون از دسترس تشخیص میدهد و متمایز میکند. او از جایگاه یک زن درباره فهم خودش از احساسی که نسبت به دیگران دارد، صحبت میکند و این «توصیف» خود گویای آن است که حالا او درکی بیواسطه از زنبودنش دارد، بدینمعنا که او با نوعی گسست و عقبگرد از ارتباطش با جهان، پدیدهها را از بیرون درک میکند که این موضوع ماهیتا منجر به تمایز بین آگاهی او و اعیان پیشرویش خواهد شد. درواقع او حالا توانایی دارد بر خود و همینطور بر ساختارهای کلان بیرون از خودش تأمل کند و اگر بپذیریم سوژهبودن وجود داشتن برای خود است نوعی «خودهشیاربودن» یا حالت آگاهبودن از خود است همین هشیاری از خود است که بهتدریج مقوم فردیتیافتگی زنان و گشودگیشان به سوی جهان شد. یکی از اولین زنانی که در تاریخ ایران شروع به نوشتن سفرنامه میکند زنی کرمانی است که نام او برای ما همچنان مجهول است. این سفرنامه که مربوط به سال ١٣٠٩ هجری قمری است و چهار سال پیش از کشتهشدن ناصرالدینشاه نوشته شده با یادداشتهایی در مورد سفر حج آغاز میشود اما بیشتر سفرنامه مربوط به اقامت این زن در تهران و بازدیدهایش از دربار ناصری است، یادداشتهایی که از منظر امروزی ما دلالت بر سوژه ادراکبودن زنی دارد که پیش از این صرفا ابژه منفعلی در نظر گرفته میشد عینی که تنها به محرکها پاسخ میداد. در این سفرنامه گاهی این چشم مشاهدهگر با توجهی نو و فاصلهای تعمدی و با طنزی آشکار از وضعیت حرمسرا مینویسد: «روزها هی زنهای شاه میآمدند، تماشا میکردم. عصرها میرفتیم حیاط شاه، هشتاد زن شاه همه بزک میکنند، زرد، سرخ، سبز، همه رنگ چارقدها کارس نازک، مثل ملائکههای تعزیه. شاه خودش جلو میافتد، زنها دنبالش. دور حیاط میگردد، با تعجیل مثل اینکه کسی دنبالش کرده باشد. گاهی با غلامبچهها گو بازی میکند. گاهی با زنها شوخی میکند».
حالا او نهتنها از حضور فیزیکیاش و موقعیتاش بهعنوان یک زن آگاه شده بلکه با اشغال فعالانه این موقعیت و پرسش از آن به ما متذکر میشود که دیگریای وجود دارد که دیدگاههایش با من بهعنوان «فردی واحد» مطابقت ندارد با انتقاد از مردم «بیعار» که دخترانشان را خدمت شاه میآورند تا شاید شاه آنها را بپسندد چشمانداز خودش را اینگونه متمایز میکند: «امروز که شنبه بیستم است، باز ظهر از خواب برخاسته، به طریق دیروز رفتم تعزیه. ولی شاه اینجا شب [و] روز پهلوی زنهایش مینشیند. منزل خاصی ندارد. گاهی این اطاق، گاهی آن اطاق، گاهی پشت زنبوری با زنها صحبت میکند. دخترهای مردم را تماشا میکند، پول میدهد. مردم بیعار هم دخترها را میآورند نشان میدهند. دیروز تا حال شش هفت دختر سراغ دادند، پسند نکرده». از میان سه زن قاجاری١ که «روزنامهها» یا سفرنامههای آنان امروز موجود است علویه کرمانی٢ بیش از دو نفر دیگر به زیبایی پیرامون خود توجه میکند تا جایی که در وصف جزئیات، قلمش گاه به قلمِ ناصرالدینشاه پهلو میزند: «یک شب هم در نارنجستان چراغان بود. قرق کردند رفتیم چه نارنجستان. یک جایی ساختند عرض شش زرع هفت زرع، وسط این نهر آبی که متصل میرود. اول که داخل میشوی، یک حوض بلوری است که آب میآید از سرش میریزد و در نهر جاری میشود. طولش را چه عرض کنم چقدر است. در میان این نهر، هر یک زرع، یک فواره آب میآید. وسط اینها یک جار گذاشته. دو طرف نهر درخت نارنج، مرکبات جوربهجور، پر از بار، درختهای بلند، چراغهای جوربهجور، الوان، با اینها آویزان کردند...». آنجا که به شاه میرسد همه زندگی او رفتارهای روزمره، رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه او مهم جلوه میکند. شاه بیش از دیگران قابلیت خیرهشدن و بهاینترتیب قابلیت توقف دارد. گویی هرچه حضور سوژهای که در برابر ماست پررنگتر باشد دیالوگی که با ما برقرار میکند بیشتر است چنانکه اگر شاه روزانه سه دانه سیب میخورد قابلیت بهیادماندن و توصیفشدن دارد. مینویسد: «تابستانها که دو نیم سه از روز گذشته بیدار میشود اول که بیدار میشود پیانو میزند همه میفهمند که شاه بیدار شده چند نفری از زنها میروند دم در خوابگاه پهلوی نردهها میایستند شاه میآید پایین میرود خانه امین اقدس میرود حمام میآید بیرون هر روز اول سه دانه سیب میخورد بعد یک فنجان چای با آب گرم میخورد بعد نان پنیر یا یک جوجه کباب میآورند میخورد یک ساعتی مینشیند یا جواهر تماشا میکند یا کاغذی میخواهد پیدا میکند آنوقت میرود بیرون ناهار بیرون میخورد یا سوار میشود اغلب روزها سوار میشود باز عصری میآید اندران به همان طریق که مذکور شد». و یا حتی وقتی در بین تعزیه برمیخیزد «شب یا روز که شاه تعزیه مینشیند، دو سه دفعه برمیخیزد، دوره توی بالاخانههای زنها میآید. قدری شوخی میکند. تقلید تعزیهها را بیرون میآورد، باز میرود». آداب خوردن شام در دربار را که سه ساعت به طول میانجامد اینطور توصیف میکند: «سه ساعتی که شام برداشته میشود، زنها میروند بالا توی قصر. چند نفر از این خدمتکارهای خانمها که شاه صیغه کرده، آواز دارند، ساز هم میزنند. شاه خودش پیانو میزند. عزیزالسلطان [ملیجک] رقاصی میکند، آن صیغهها هم ساز میزنند. زنهای دیگر از شاهزاده و غیره همه حاضرند. بعضیها مینشینند، بعضیها میایستند. تا شش از شب رفته آنها را مرخص میکنند که بروید، بروید. همه میروند سر منزلهاشان. هر کدام که شاه خواست، بعد غلامبچه میآید که شاه شما را خواسته. آن شخص میرود. عمل که گذشت، خود برمیگردد، اگرچه انیسالدوله مقرب باشد. آن وقت دو نفر از عملهجات قهوهخانه که بیشتر آنها هم زن شاه هستند، مینشینند تا صبح شاه را میمالند». او نهتنها با مسائل جهان اطراف خود درگیر است بلکه گاهی این درگیری شکل اجتماعی به خود میگیرد. او به مسائل مالی و اقتصادی توجه میکند و از هزینههای ازدواج در روزگار خود میگوید: «رفتیم دکان یک ارمنی دیگر، اسباب ورشو خریدیم. مقوه سنی [سینی] خریدیم جفتی چهل تومان، آئینه خریدیم جفتی چهل تومان، امروز هم به این طور معطل شدیم عصری رفتم اندران». در جای دیگر به موضوعی اشاره میکند که احتمالا در نظر بسیاری از ایرانیان آن روزگار مشترک است، خرجهای پرهزینه جشنهای درباری: «حساب کردیم، چهارصد تومان خرج این مهمانی شاه شده بود. العلم عندالله» یا مینویسد «فیلی از هندوستان با رواندازش برای شاه آوردند هشتادهزار تومان!». بنابراین اگر بتوان گفت که سوژهبودن خود نوعی واکنش یا پاسخدادن فعالانه به جهان پیرامونی است، شاید بتوان این جایگاه را برای این زن قاجاری قائل شد، آنجایی که او بهعنوان نظارهگری منفک و گسسته زندگی را تجربه میکند.
منبع:
بانو علویه کرمانی، روزنامه سفر حج، عتبات عالیات و دربار ناصری، مصحح: رسول جعفریان، مورخ ١٣٨٦
پینوشتها:
١- دستنوشتههای دختر فرهاد میرزا، علویه کرمانی و وقارالدوله همسر ناصرالدینشاه سه سفرنامه زنانه است که تا امروز از این دوره در اختیار ما قرار گرفته است.
٢- نامی که به او منتسب شده است.
شرق