فرهنگ امروز/ محسن سلگی: در این کوتاه قصد دارم جهتگیری و سبک انتقادی برخی روشنفکران را مورد بررسی قرار داده و نشان دهم چگونه در همان دامی میافتند که میخواهند دامن از آن برچینند. برای نمونه، برخی روشنفکران، تمامیت روحانیت را در برابر مدرنیته تلقی کرده و حتی دچار دوگانهانگاری میان روحانی و روشنفکر میشوند؛ درحالی که هم روحانی روشنفکر داریم و روشنفکر روحانی.
بسیاری از روشنفکران برخلاف شعارهایشان نتوانستهاند نگاهی منصفانه داشته و بر مدار مدارا باشند. یکدست دیدن همچون یکدست کردن میتواند برخلاف اصول آزادی و عقلانیت باشد. برای نمونه، اگر کسی جاجای قرون وسطی را جز تاریکی ندید، خود مبتلا به همان تاریکی و یکرنگی منفی است که قرون وسطی را بدان مبتلا میداند. اگر کسی نتوانست شرحهشرحه بودن روحانیان و فراسوی این جریانات متفاوت و متمایز را در این صنف ملاحظه کند و به بیان درآورد، دچار نگاه شهسوارانه، ملوکانه، رویال و رویایی شده و از رویارویی با واقعیت و انصاف محروم میماند.
همه را به یک چوب راندن، نفی تفاوت و نگاه غالبی است که با زور یا خشونت کلامی در یک قالب در حصر و تنگنا قرارمیدهد.
این اقدام، نوعی آسیمیلاسیون و سیاست یکپارچهساز مکانیکی است؛ نگاهی که یادآور سیاستهای هماهنگساز و یکدستساز فاشیسم و استالینیسم است، اگرچه لباس خردگرایی و دفاع از آزادی بر تن کرده و علیه ظلم و بردگی شوریده باشد. این نگاه در عین حال متضمن اخلاق بردگی و به زنجیرکشیدن حقیقت و نفی واقعیت است. این نگاه، نگاهی اربابانه بوده و همان اخلاق خدایگان - بندهای را که بسیاری از حکومتهای تاریخ بدان دچار بودهاند، بازتولید میکند.
نگاه تشکیلاتی و جناحی و انسانهای تشکیلاتی از دیدن بخش بزرگ واقعیت محروم میمانند. افراد را قالبسازی و طبقهبندی کردن و آنها را به زور و با بیانصافی در یک طبقه فروکردن، با فراروی و نگاه انتقادی و آزاد سازگار نیست.
اینکه برخی آقایان با روحانیت به منزله یک طبقه متحدالشکل و تشکیلاتی هماهنگ، همگن و همرنگ مواجهه و محاجه داشتهاند، بازتولید همین نگاه تشکیلاتی و یکجانبهگرایانه است.
لازم نیست مخالفان خود را محترم بدانیم. کافی است از حذف و ادغام آنها بپرهیزیم. لازم نیست با آنها توافق داشته باشیم یا به توافق برسیم. نمیتوان اهداف بشری را با هم هماهنگ کرد. کسانی که در پی اهداف واحد برای آحاد افرادند، مبتلا به همین نگاه یکدستکننده و یکپارچهسازند.
حتی ضروری نیست با مخالفان خود تفاهم و همزیستی داشته باشیم، کافی است بگذاریم آنها نیز راه خود را بروند و هرچه تنوع بیشتر باشد، برابری نیز بیشتر خواهد بود. قرار نیست انسانها همچون رمهها یا قطعات تولیدهشده مکانیکی مشابه هم باشند.
بر همین طریق نباید افراد را شبیه هم کرد. این شبیهسازی عملی غیرانسانی و برخلاف تفاوت، تنوع و خلاقیت در حیات فردی و جمعی است.
به تعبیر آیزایا برلین در تفسیر اندیشه جاناستوارت میل «تفاهم نسبت به کسی ضرورتا بدان معنی نیست که از او درگذریم. ممکن است با شور و حرارت و حتی نفرت، به جدال و رد و الزام برخیزیم، ولی حق نداریم در مقام نابودساختن او برآییم؛ زیرا چنین روشی، بد و خوب را به یکسان از میان میبرد و به معنی انتحار فکری و اخلاقی دستهجمعی است... زیان بیاعتنایی و بیاعتقادی به هرحال کمتر از زیانی است که از عدممدارا و ریشهگرایی مبتنیبر زور و فشار حاصل میشود.»
آسیمیله کردن و ادغام خوب و بد و عدمتمایز نهادن میان افراد حتی در یک صنف، نگاهی غیردموکراتیک و غیرانسانی است. حتی دموکراسیهای اکثریتی به سبب آن که ممکن است فردیت و تفاوت را به نفع برابری و عدالت از میان ببرند، محل نگرانی هستند.
معنای حیاتی تساهل، بیتفاوتی به تفاوتها نیست، بلکه حذف نکردن آنهاست. طرفداران تنوع و کثرتگرایی، بعضا طبیعت واحد بشری را برای این طرفداریشان زیر سوال برده و رد میکنند که البته این خطاست. حال شایسته نیست ما طبیعت و سرشتی واحد برای اصناف ازقبیل روحانیان قائل شویم.
بیتردید روشنفکران نیز به جامعهای مسطح و همرنگ، روزمره و بدون آرمان علاقهای ندارند. سخن من با ایشان این است که مواظب در پشتی باشیم و نگذاریم دیکتاتوری حتی علیه ظلم و جهل در نوشتار و گفتار و رفتار ما نفوذ کند. توافق بر سر عدمتوافق و اینکه قرار نیست همه مانند هم شویم، کافی نیست. باید از همرنگ کردن و یکدست کردن و قالببندی کردن افراد بپرهیزیم. انصاف شرط مدارای ماندگار است. عدم توافق و وفق یافتن افراد و اهداف آنها با یکدیگر، مبنایی برای مداراست اما کافی نیست. حتی تفاهم داشتن هم کافی نیست. باید از کلیشههای قومی یا صنفی بپرهیزیم و کسی را با قومیت او و طبقه او مورد قضاوت نهایی و تمامقد قرار ندهیم. تاکید میکنم ما میتوانیم از یک تفکر نفرت داشته باشیم و علیه آن سخن بگوییم اما بیمدارا، عقلانیت و گفت و شنود شکل نخواهد گرفت؛ مدارا به این معنا که نخواهیم طرف مقابل را حذف کنیم. چه حذف ادغامی (تعبیر جورجو آگامبن) و چه ادغام حذفی، خلاف انسانیت، اصالت و کرامت آنهاست. دیگر اینکه یکدستسازی یا نوعی ادغام حذفی است یا نوعی حذف ادغامی و نفی تفاوت و هم خلاف انصاف است، هم خلاف مدارا. حذف، به نحوی ادغام است و ادغام نیز به نحوی حذف محسوب میشود.
پینوشت
به تعبیر من، حذف ادغامی مانند راندن دیوانگان پس از قرون وسطی به دیوانهخانههاست و ادغام حذفی مانند تحقیر و دستکاری کردن مهاجران در غرب است.
منبع: فرهیختگان