فرهنگ امروز/ مانی جعفرزاده:
عهد داشتم با خودم که ننویسم؛ نمیشود. نمیگذارید. دیگر فرضِ محالی شده که رویدادی در این جغرافیا روی دهد که سری با موسیقی داشتهباشد وُ پایی از آن نلنگد. ما چیمان است؟ چرا درست نمیشویم؟ این چه اصرارِ غریبی است که ما بر غلط بودن داریم؟
یک
حول وُ حوشِ افتتاحیه جشنواره موسیقی فجر گفت-وُ-گویی منتشر شد وُ شالوده آن، اینکه بنیانِ کار بر «مارکت» است وُ «هنرمندانی که بتوانند سالُنها را پُرکنند به جشنواره آورده شدهاند.» چه حرفِ عجیبی؟ دبیرِ یک جشنواره معتبر منطقن نه میتواند و نه باید که چُنین سخنی را بر زبان بیاورد. چراکه معنای چُنین سخنی این است که جشنواره از خود اعتباری ندارد و ناگزیر است با حضورِ کسی یا کسانی درآمد کسب بکند. پُرواضح است که این راه وُ رسمِ جشنوارهداری نیست. جشنوارهها به اعتبارِ شخصیت وُ عیارِ فرهنگیای که دارند یا از دولتها یا از پشتیبانهای مالی خصوصی [و گاهی هم از هردو] سرمایه جذب میکنند تا آنچه را که برای فرهنگ لازم میشمارند به مخاطبانی که به تشخّصِ فرهنگی آن جشنوارهها ایمان دارند ارایه کنند. مگر کسی در «آوینیوُن» میدانست که قربانِ سلیمانی کی است؟ مگر کسی در جشنواره «لیوُن» به اعتبارِ نامِ حاج قربان، بخشیخوانی از خراسانِ ایران بلیتِ جشنواره خریده بود؟ نه. جشنوارههایی مثل «آوینیوُن» و «لیوُن» در طولِ سالیان با مرامِ مشخّصِ فرهنگی، اعتباری کسب کردهاند که بر مبنای آن هم پشتیبانِ مالی دارند و هم بلیت میفروشند و هم اعجوبههای گمنامی چون قربانِ سلیمانی را برمیکشند وُ اعتبار میدهند و متعاقبِ آن از اعتبارِ ایشان بر عیارِ فرهنگیشان میافزایند. مشکل اینجاست که جشنواره موسیقی فجر مرامِ فرهنگی ندارد. ما مطابقِ معمول داریم سُرنا را از سرِ گشادش میزنیم، دنیا-ندیدگی وُ نابلدیمان را تئوریزه میکنیم و به عنوانِ راهکارهای مدیریتی به خوردِ رسانهها میدهیم. باز اگر این راهکارهای کاسبمآب مدیریتی میتوانست تالارها [یا بهفرموده خودِ دوستان سالُنها] را پُر بکند، شاید کسی یا کسانی جُز صاحبِ این قلم را راضی نگهمیداشت. امّا دریغ که تالارها نیز پُر نشدند و صندلیهای خالی بر دستِ جشنواره بیاعتبار ماند.
دو
آن آییننامه یا شیوهنامه یا هر اسمی که دوست دارید داشتهباشد وُ دوست داریم که بر مبنای آن شکل وُ اساسِ این جشنواره طلسمشده معنا بگیرد، چه شد؟ الآن این جایزههای باربد به چه اعتباری دادهشدهاند؟ کسی توضیح بدهد که هنرمندِ بسیار لایق وُ ذیصلاحی مانندِ احسانِ ذبیجیفر [که نویسنده این سطرها از علاقهمندانِ خودِ او و هنرِ اوست] این جایزهای را که بُرده در رقابت با کدام نامزدهای دیگر به دست آورده است؟ کسی توضیح بدهد که چرا از پریسا پیرزاده [که قطعن یکی از با استعدادترین نوازندگان نسلِ تازه ویلن است] در بخشِ آهنگسازی کلاسیک تقدیر شد؟ و اگر به عنوانِ نوازنده کلاسیک جایزه گرفت چرا مابهازای این جایزه در موسیقی ایرانی وجود نداشت؟ کسی بنا ندارد توضیح بدهد که این جایزه باربد را بر چه اساس میدهید؟ دستِ کم برای اطلاعِ خودتان که بد نیست، هست؟
سه
نویسنده این سطرها ارادتمندِ تکتک بانوانِ موسیقیدانِ هنرمندی است که در درازای این سالهای دراز در این سرزمین، مظلوم ماندهاند وُ استوار کار کردهاند. دستِکم موسیقی-داستانِ «صدای مناظرِ مخدوش» [همان اثری که دوسالِ پیش عمدن از داوری باربد کنار گذاشتهشد را عرض میکنم] باید این ارادت را اثبات کردهباشد. امّا به نسبتِ همان ارادت یقین دارم که اثرِ هنرمندی را تنها از این رو که زن است، برکشیدن وُ نامزدکردن وُ جایزه دادن جُز بیاحترامی به کار آن هنرمند نیست. این روند در جایزههای امسال دیده میشد و امید که بدل به سنّت نشود. ملاک ارزشِ یک اثر خودِ اثر است نه جنسیتِ هنرمندی که آن را خلق
کرده است.
ما هم اگر خیلی مردیم بکوشیم تا فضایی به وجود بیاوریم که بانوانِ همکارمان بتوانند راحتتر کار کنند. بکوشیم که بتوانند در شهرستانها هنرشان را ارایه کنند. بکوشیم که موانعِ سلیقهای که با عنوانهای جعلی سیاسی پیشِ پایشان است برداشتهشود. اتّفاقهایی که برای اجراهای بانوانِ هنرمند در همین دوره از جشنواره رخ داد، تکرار نشود. جایزهدادن وُ نامزدِ جایزه کردنِ بیدلیل مشکلی را حل نمیکند و هیچ هنرمندِ فرهیختهای را هم شادمان نمیکند یا نباید بکند.
چهار
دلم از دوستی بسیار گرفته است. کسی که سالها زیرِ سایه پدر فرهیختهاش قدیمیترین مجلّه تخصصّی موسیقی ایران را منتشر کرده است. ناشر است. آدم دانشگاهی وُ دانشجوی دکتری است. موسیقیدان است. دوسالِ پیش پشتِ یک میز شانه-به-شانه هم نِشستیم وُ پورناظری-جماعت را نقد کردیم که در جشنوارهای که خودشان سِمت داشتهاند، جایزه بُردهاند. در کمالِ حیرتِ من امّا امسال خودش در جشنوارهای که سِمت داشته جایزه بُرده است. چطور ممکن است؟ چطور میشود موضوعی که دوسالِ پیش سخیف بوده [ که بوده] امسال از سخافت افتادهباشد؟
تازه آن دوسال-پیشیها کاری را که خودشان نقد کردهباشند، مرتکب نشده بودند. یعنی ادّعای اخلاقِ حرفهای نداشتهاند. همان بودند که بودند: کاسبِ حبیبِ خدا. ما اخلاقی را تبیین کردیم که بر آن پای نفشردیم. این رفتارها عجیب است. این رفتارها محلِّ نقد است به حضرتِ عبّاس.
پنج
معاونتِ هنری وزارت ارشاد جشنواره موسیقی فجر را دنبال میکند؟ موضعاش چی است؟ برای من تبیینِ واضحِ این موضِع بسیار مهم است. حقّ من است که بدانم کجا ایستادهام؟ چرا دارم درسِ موسیقی میدهم؟ چرا موسیقی مینویسم، ساز میزنم، نقد میکنم؟ یک جایی باید معاونِ هنری وزیرِ ارشاد که ازدولتِ سرِ هنرمندان نشسته است پشتِ آن میزِ بزرگ، توضیح بدهد این بازی چند-چند است؟ مگر علی مرادخانی نرفته است؟
شِش
کمیسیونِ فرهنگی مجلس اعضایی دارد که گاه وُ بیگاه از ما در موضوعاتی نظرمان را میپرسند. این نظرهایی را که میپرسند کجا دور میریزند؟ نشانی بدهند برویم، برداریم شاید جایی به دردِ خودمان بخورد.