به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در سالهای ابتدایی دهه ۸۰ مجموعه کتابهای جیبی و کمحجم «هنرهای تجسمی معاصر» با دبیری لیلی گلستان در انتشارات پژوهش فرزان روز به طبع میرسید که شامل ترجمه برخی مقالات، گفتوگوها یا سخنرانیهای مهمی در تاریخ هنر معاصر جهان بود و برخی از مجلدات آن واقعا در نوع خود بینظیر بودند و از نظر تاریخی مهم. متاسفانه این مجموعه ادامه پیدا نکرد و گویا بعدها به انتشاراتی دیگری رفت و برخی از مجلدات مهم آن نیز هرگز تجدید چاپ نشدند.
مجلد هفتم این مجموعه «سخنرانی افتتاحیه نمایشگاه بزرگ هنر آلمان» آدولف هیتلر بود که با ترجمه مرحوم مصطفی اسلامیه در سال ۱۳۸۱ روانه کتابفروشیها شد. این کتاب در دورهای منتشر شد که در زبان فارسی بهجز ترجمه ناقصی از کتاب «نبرد من» تقریبا هیچ منبع جالب توجهی درباره شناخت تفکر هیتلر و نوع نگاه او به شئونی از زندگی اجتماعی مانند هنر، وجود نداشت و این کتاب کوچک راهی را برای شناخت وجوه مختلف تفکر این شخصیت در ذهن مخاطبان باز میکرد.
البته بعدها در سال ۱۳۸۹ کتاب مهم «چگونه هیتلر بخوانیم» نوشته نیل گرگور با ترجمه رحمان بوذری منتشر شد. این کتاب در زمره مجلداتی در حوزه فلسفهخوانی معاصر بود که با دبیری و ویراستاری سایمون کریچلی در مدرسه مطالعات اجتماعی نیویورک منتشر میشد. همچنین در سال گذشته نیز کتاب فوقالعاده «فیلسوفان هیتلر» نوشته ایوون شرات با ترجمه حسین کاظمی یزدی نیز روانه کتابفروشیها شد و مخاطبان با مطالعه آن به قدرت ساحری هیتلر و همچنین تلاش او برای همراه کردن فیلسوفانی چون کارل اشمیت، مارتین هایدگر، اسوالت اشپنگلر و... با نظام ناسیونال سوسیالیست پی بردند.
اما خطابه هیتلر در افتتاحیه نمایشگاه بزرگ هنر آلمان از نظر تاریخی بسیار مهم است و جایگاهی در تاریخ هنر معاصر دارد. همچنین همین نطق کوچک تاریخچهای هم به دنبال خود دارد که خلاصه آن چنین است: در تابستان سال ۱۹۳۷ به دستور وزارت فرهنگ آلمان و شخص جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی نمایشگاهی از آثار هنرمندان آوانگارد و بسیار خلاق آلمانی و آن دسته از آثار هنرمندان مدرنیست و نوگرای اروپای معاصر که در گالریها و مجموعههای مختلف آلمان وجود داشت، با عنوان نمایشگاه «هنر منحط» برگزار میشود.
نازیها هر آن چیزی از هنر را که باب میلشان نبود و تطبیقی با تبلیغات و آرمانهایشان نداشت، برچسب هنر منحط به آن میزدند. تا پیش از قدرت گرفتن نازیها در آلمان مدرسه هنر و معماری باهاوس در آلمان در اوج فعالیت خود بود. نظام نخبهپرور باهاوس باعث شده بود تا هنرمندان خلاق بسیاری از آلمان و دیگر کشورهای اروپایی به این مدرسه آمده و به همکاری با آن بپردازند. بنابراین آلمان یکی از مراکز اصلی هنر مدرن در اروپا بود و متاسفانه این مدرسه توسط نازیها بسته شد و هنرمندان آن آزار دیده و در جهان پراکنده شدند.
شخص هیتلر در سال ۱۹۳۵، یعنی دو سال پیش از نمایشگاه هنر منحط درباره آثار هنرمندان پیشرو آلمانی گفته بود: «این آثار آثارِ احمقها، دروغگوها یا جنایتکارانی است که جایشان در تیمارستانها یا زندانهاست.» (مهمترین نکته در مخالف هیتلر با هنر مدرن به دلیل ذات جهان وطنی آن بود که در ادامه درباره آن بیشتر توضیح داده میشود.) پس از شروع جنگ جهانی دوم هم نازیها با حمله به هر کشوری با جدیت تمام به نابودی آثار هنرمندان نوگرا میپرداختند و البته برخی از مهمترین آنها را نیز به نفع آلمان مصادره کرده و به برلین میفرستادند.
حال سوال اینجاست که در نمایشگاه «هنر منحط» آثار کدامیک از هنرمندان به نمایش درآمدند؟ از میان هنرمندان آلمانی مشهوری که آثارشان در این نمایشگاه حضور داشت میتوان به نقاش خلاق و مشهور اوتو دیکس اشاره کرد که متاسفانه بسیاری از آثارش در ادامه توسط نازیها سوزانده شدند. همچنین ماکس ارنست، نقاش و مجسمهساز، که از بزرگان جنبشهای هنری دادا و سوررئالیسم بود، پل کله، امیل نولده، کارل روتلوف، کارل هوفر، هانس هولمان، آنه راتکووسکی، هانس بوتچر و... تنی چند دیگر از هنرمندان مشهور آلمانی بودند که آثارشان در نمایشگاه «هنر منحط» حضور داشت. از این میان شاید حضور آثار نولده کمی عجیب باشد، چرا که نولده در میان هنرمندان هنرهای تجسمی به داشتن عقایدی همسو با نازیها متهم بود. از میان هنرمندان غیرآلمانی هم در آن نمایشگاه آثاری از مارک شاگال، پابلو پیکاسو، هانری ماتیس و... نیز وجود داشت.
آندسته از هنرمندان آلمانی که آثارش به عنوان هنر منحط برچسب خورد، اذیت و آزار بسیاری دیده و ناچار به ترک آلمان شدند. پس از شروع جنگ جهانی دوم نیز فضای کل اروپا برای هنرمندان ناامن شد و آنها به ناچار به ایالات متحده آمریکا کوچ کردند. به طور طبیعی اکنون موزههای هنر مدرن آمریکا بسیار غنی هستند.
اما پس از چندی از برپایی نمایشگاه هنر منحط، نمایشگاه دیگری نیز از آثار هنری مورد پسند نازیها در خانه هنر آلمان در همان شهر مونیخ توسط دستگاه تبلیغاتی نازیها افتتاح شد. همانطور که بیان شد نطق و خطابه هیتلر در افتتاحیه این نمایشگاه محتوای کتاب مورد بحث در این مطلب را تشکیل میدهد. در این خطابه هیتلر تفکراتش درباره هنر را بیان میکند که در واقع دیدگاه رسمی نظام ناسیونال سوسالیست آلمان است. نکته جالب اینجاست که دیدگاههای هیتلر درباره هنر بسیار شبیه به دیدگاههای استالین درباره هنر و ادبیات است که منجر به شکلگیری سبکی به نام رئالیسم سوسیالیستی میشود.
دلایل تنفر هیتلر از هنر مدرن در این نطق دو وجه مهم دارد: نخست وجه تنفر به دلیل جهانی بودن ساختار و معیارهای هنر مدرن است. در این نطق هیتلر پس از اینکه تجربیات هنری از سال ۱۹۱۸ را لجنزار میخواند درباره آن میگوید: «هنر از یک طرف به عنوان یک تجربه اشتراکی بینالمللی تعریف میشد که به این ترتیب هرگونه فهم رابطه سازنده با یک گروه قومی را نابود میکرد.
از طرف دیگر بر رابطه آن با زمان تاکید گذاشته میشد یعنی آنکه دیگر هیچ هنری مربوط به ملتها یا حتی نژادها وجود نداشت، مگر فقط یک هنرِ متعلق به زمانها.» از این هنر مربوط به زمان، هیتلر به تمسخر سبکهای جدید بیان هنری میرسد. در ادامه نطق میخوانیم: «هر سال یک چیز تازه، یک روز امپرسیونیسم، بعد فوتوریسم، کوبیسم، شاید حتی دادائیسم و غیره. نتیجه بدترش این است که حتی برای جنون آمیزترین و احمقانهترین مزخرفات هیولایی باید هزاران عنوان و برچسب برای آنها پیدا شود و در واقع هم پیدا شده است.»
وجه دیگر تنفر هیتلر از ابداع و خلاقیت در هنر مدرن بود، یعنی او به عبارتی دوست داشت که سنتهای قدیمی و مکاتب پیشینی به همان صورت خود ادامه پیدا کنند. هیتلر در ادامه این نطق نیز از تصمیم خود برای پاک کردن خانه (یعنی آلمان) از لوث وجود آن آشغالها (همان آثار هنری) به حاضران خبر میدهد و میگوید که آلمان ناسیونال سوسیالیست خواهان یک هنر آلمانی است و متاسفانه پس از آن هم نهضتی برای نابودی آثار هنری به راه میافتد. در تاریخ ثبت است که هیتلر خود هنرمند نقاش بود و پس از اینکه آثارش دوبار توسط آکادمی هنرهای زیبای وین رد شد و بنابراین نتوانست در آنجا به تحصیل هنر بپردازد، وارد عرصه نظامیگری و سیاست شد.
امید است که این کتاب کوچک که در راه شناخت تفکر هیتلر منبع مهمی به حساب میآید، دوباره منتشر شده و در دسترس مخاطبان قرار بگیرد. به هر حال اینکه جنایتکاری از هیچ بتواند به جایگاه سیاسی مهمی دست پیدا کند و به مدت یک دهه تاریخ جهان را به بازی بگیرد، باید نوع تفکر او را شناخت.