فرهنگ امروز/ عارف ششگلانی:
پیاده شود مـردم جـــنگجـــــوی
سوار آنک لاف آرد و گفـتوگـوی
شود خار هر کـس که بد ارجــمند
فرومـایـه را بــخـت گـــردد بلند
سرآغاز
هفته اخیر، دو پیام بهغایت سخیف در مجازستان دریافت کردم که بعد متوجه شدم از جانب مدرس یکی از مؤسسات علمی کشور صادر شده است: یکی پیامی بود حاوی لنترانیِ سختْ بینمکی، از جنس همین لودگیهای هواداران تیمهای فوتبال که چندیست مرزهای اشمئزاز را درنوردیدهاند؛ دیگری لاطائلات ذهن معیوبی که دلیلِ عقبماندگی ایران از غرب را «ذهن فردوسیایی»(کذا) میخواند. پای پیامها را دیدم؛ پیوند و امضای شخصی به نام سیدجواد میری بود که مخاطب را به صفحة «کانال» ایشان راهنمایی میکرد. پیش از این نام او را شنیده بودم؛ هنگامی که در نقد مقالة احمد نقیبزاده، یکی از اساتید باسابقه علم سیاست و روابط بینالملل دانشگاه تهران، در نقد سیاست خارجی ترکیه، از در ناله درآمده بود که چرا نقیبزاده ترکیه را خوار شمرده است و در ادامه هم، مهملاتی تحت مقولاتِ منعندی «مکتب اصفهان» و «مکتب کرمان» و «مکتب تبریز» در سیاست خارجی «تفت» داده بود. خلاصهاش سوزش احساسات «ترکیهپرستیِ» منتقد بود که خوب، در شرایط توزیع نابرابر آزادی ــ که احتمالا ابلهترین دهک جامعه از بیشترین بهره آزادی برخوردار است (تقویت و تأیید این مشاهده مستلزم شواهد آماری دقیق است) ــ و بلبشوی فعلی که عدهای مزدورِ دریدهدهانْ پرچم سرزمین بیگانه را در استادیوم ورزشی هوا میکنند و صدر تا ذیل کشور ایران را فحشباران، چندان چیز غریبی نیست: افتتاح شعبهای دیگر از اوباش استادیومهای فوتبال در فضای رسانهای کشور. باری، نه آن بهظاهر نقدْ اهمیتی داشت، نه گوینده آن. بعد از اظهار لنترانی اخیرِ نامبرده و مروری بر پیامها و متنهای بهراستی حیرتانگیزش در مجازستان، بر آن شدم که ببینم کیست این استاد خودخوانده و از کجا آمده!
کیست این استادی که از آستین عدم پدیدار شده است؟
با مختصر جستجویی، به رزومه و مصاحبهها و افاضات استادی رسیدم که گویی به یکباره از آستین عدم بیرون شده است: دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با انبوهی از مقالات انگلیسی[i] که اگر کسی نداند، گمان میکند با فهرست آثار موجود در مخزن پژوهشگاه کذایی، مواجه شده است. آدمی هرقدر هم در اوهام سیر کند، باز با دیدن این سابقه و فهرست مقالات و کتابها، بر سر باورهای خود درباره جهان پیرامونش میلرزد. حساب آنکه بهرهای از عقل برده باشد که دیگر معلوم است؛ بارالها، معجزتی آشکار کردی که ایمان آدمیان را بسنجی یا فرشتهای که عجز انسانها و بساط بیمایه دانشگاهی را که برای تولید علم سرهمکردهاند، رسوا کنی؟
مطابق آنچه از رزومههای رسمی سید جواد میری مینق در تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نیز مصاحبههای وی برمیآید، نامبرده متولد سال ۱۳۵۰ است؛ بهگفته خود، جنگ تحمیلی که پایان میگیرد، به فرنگستان مشرف میشودــ لابد سال ۱۹۸۸ یا ۱۹۸۹[ii]. باز به گفتة خودش و به گواه رزومه رسمی منتشر شده در پژوهشگاه علوم انسانی، به سال ۱۹۹۵ وارد دانشگاه گوتنبرگ سوئد میشود و مدرک کارشناسی رشته غریبی را با عنوان «ادبیات عرب و تاریخ اندیشههای علمی» (کذا) میگیرد. رزومه فارسی میری میگوید نامبره پس از طی دورة کارشناسی در سوئد، به دانشگاه بریستول انگلستان میرود و در آنجا در رشتة «مطالعات ادیان و فلسفة علم» (کذا) کارشناسی ارشد میخواند و سپس در همان دانشگاه از تز دکتری خود در دپارتمان جامعهشناسی، سیاست و مطالعات بینالملل دفاع میکند. در رزومه انگلیسی موجود در تارنما پژوهشگاه علوم انسانی، روایتی خلاف در مورد مدرک کارشناسی ارشد جواد میری آمده است. در آنجا چنین آمده که ایشان در دپارتمان مطالعات ادیان دانشگاه گوتنبرگ سوئد مدرک کارشناسی ارشد خود را گرفته است. معلوم نیست کدام مورد دقیق هست ــ در هر صورت، دستکم یکی کذب است. نه در تارنمای دانشگاه گوتنبرگ اثری از نام میری است و نه در بریستول نشانی از مدرک کارشناسی ارشد وی. آیا واقعیت امر بر پژوهشگاه علوم انسانی معلوم است؟ البته جانب انصاف را نگاه داریم؛ پژوهشگاه علوم انسانی هم حق دارد در هنگام بررسی و معرفی مدارک تحصیلی نامبرده دچار سردرگمی شود و سهوا در درج محل تحصیل اشتباه کند. دانشگاه ارائهدهندة کارشناسی در رشتهای که عنوانش از «ادبیات عرب» تا «تاریخ اندیشههای علمی» گسترده است چندان معمول نیست. وانگهی، وقتی کارمندان پژوهشگاه علوم انسانی، اطلاعات فردی را روی سایت وارد میکنند که با مدرک کارشناسی «از شقایق تا گوزنِ» فوقالذکر و مدرک کارشناسی ارشد «مطالعات ادیان و فلسفه علم»(؟!) سر از دکتری جامعهشناسی (؟!) درآورده است و با مدارکی بیارتباط، توانسته به عضویت در هیئت علمی پژوهشگاهی وابسته به وزارت علوم کشور و ظرف ۴ سال به مرتبه دانشیاری در آنجا برسد، سزاست که از قوه عاقله ساقط شوند ــ چنان اشتباهاتی که جای خود دارد. سابق بر این، گمان میکردیم که طبق مقررات دانشگاههای کشور، اعضای هیئت علمی مؤسسات آموزش عالی باید صاحب مدرک دکترا و کارشناسی ارشد مرتبط باشند؛ مورد جواد میری در اینجا هم نقیض باورهای سابق ما بود. به ادعای رزومه رسمی این پدیدة شگفتانگیز که مسلط به زبانهای انگلیسی، سوئدی، عربی، آذری، فارسی، ترکی مدرن، ترکی عثمانی، نروژی و دانمارکی است و دستی در زبانهای اسپانیایی، روسی و چینی دارد، هنوز جوهر مدرک تحصیلی استاد خشک نشده (در تارنمای پژوهشگاه سال فارغالتحصیلی ۲۰۰۳ ذکر شده، اما تاریخ دفاع تز دکتری در تارنمای دانشگاه بریستول ۲۰۰۵ آمده است)، از انگلستان گرفته تا روسیه و چین و ایران، مشغول به تدریس میشود: از فلسفه و دین و جامعهشناسی و مطالعات استراتژیک و روابط بینالملل و محیط زیست و تاریخ علوم و ژئوپولتیک و روانکاوی گرفته تا مدیریت جهانی.
فیلسوف خودخوانده
ابهام در عنوان رشتههای جواد میری ما را به مکاتبه با دانشگاه گوتنبرگ واداشت. خلاصه پاسخ دانشگاه گوتنبرگ چنین بود که نامبرده در «تاریخ ۱۴ فوریة ۱۹۹۹»، یعنی چهار سال پس از ورود به دانشگاه سوئد، «در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات ادیان» فارغالتحصیل شده و دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد او شامل برنامهای پیوسته و چهارساله بوده است (دورة کارشناسی + یک سال کلاسهای کارشناسی ارشد).[iii] نه نشانی از کارشناسی «ادبیات عرب و تاریخ اندیشههای علمی» است، نه خبری از کارشناسی ارشد «فلسفة علم». طرفه آنکه میری در مصاحبهای میگوید، در طی تحصیل در سوئد، چون «تاریخ و ادبیات عرب نیز یکی دیگر از واحدها و رشتههایی بود که دنبال میکردم،... باید زبان کلاسیک یکی از ادیان را نیز فرا میگرفتم»، «از این رو، «زبان عربی» را انتخاب کردم و به منظور فراگیری این زبان مدتی در مصر ساکن شدم». خواننده با این پرسش حیرتانگیز مواجه میشود که آن چهار سال کارشناسی و کارشناسی ارشد توأمان چه هست که طی آن، علاوه بر گذراندن واحدهای درسی و لابد دفاع از پایاننامه، مدتی را هم استاد برای زبانآموزی در مصر صرف کرده است؟ به هر روی، اطلاعات آشفته منتشرشده بر روی تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی درباره پیشینة تحصیلی میری کذب است. اولا، میری دارای مدرک کارشناسی «ادبیات عرب و تاریخ اندیشههای علمی» از دانشگاه گوتنبرگ نیست، دوماً در رشتهای تحت عنوان «مطالعات ادیان و فلسفة علم» تحصیل نکرده است، حال چه در گوتنبرگ چه در بریستول. ایشان در یک برنامه کارشناسی و کارشناسی ارشد پیوستة چهارساله در رشته «مطالعات ادیان» تحصیل کرده است. گمان نمیکنیم اشتباهی سهوی درکار بوده باشد. اشتباه هم چنین قبیح؟ میری به مناسباتهای مختلف خود را بهواسطة تحصیل در «رشته فلسفه»، «فیلسوف» خوانده است و ادعای تحصیل مدرک کارشناسی ارشد فلسفة علم هم احتمالاً ادعای کذبی برای تأیید «فیلسوف» بودناش است. با این حساب، فیلسوفی او هم حکایت میرزا کاظم رشتی ملقب به «فیلسوف رشتی» است که ــ بهگفته میرزا حسن خان اعتمادالسلطنه ــ مردی بود بهغایت سفیه و بوالفضول که از ناصرالدینشاه استدعا کرده بود وی را به لقب فیلسوف زمان مفتخر کند. شاه هم «که غالباً اشخاص سفیه و بیعلم را محض مزاح و خنده پرورش داده جسور مینماید»، میرزا کاظم را ملقب «فیلسوفالدوله» میکند.[iv]
جواد میری، فیلسوف مینقی، در مصاحبهای میگوید، «در کنار مطالعات ادیان، دروس «تاریخ»، «فلسفه علم» و «روانشناسیدین» را نیز دنبال میکردم. ازهمینرو است که وقتی از رشته تحصیلی لیسانس و فوقلیسانسام سؤال میشود، نمیتوانم جواب روشنی بدهم چراکه در چند رشته علومانسانی ورود کرده بودم».[v] بهدیگر سخن، در نظر میری، عنوان رسمی رشتة تحصیلی «پشم» است و مشمول لابد «عدمقطعیت» و «تنوع» میشود. به پیروی از شیوه فیلسوف مینقی، این مژده را به کلیة اقشار جامعه که چند کلاسی درسخواندهاند میتوان داد که اگر قاطی درس مدرسه و دانشگاه، مطالعاتی تفننی در فیزیک و تاریخ و سیاست و فلسفه داشتند، میتوانند دعوی صاحبنظری و صاحبمدرکی کنند: مثلا، کارشناسی ارشد مهندسی برق و فلسفه عصر روشنگری؛ یا تخصص گوش و حلق و بینی و تاریخ اندیشه سیاسی کلاسیک. اگر با چنین مدارک کذبی هم به مرتبة استادی رسیدند، باکی نیست. مگر میری نکرد و نشد؟ اینچنین است که استاد میریْ رسمی نو در «راستهبازار مدرکفروشان» باب میکند که پیش از او، به مخیله هیچ بنیبشر نمیرسید: دغل در مدرک تحصیلی بهزور تأویل(!) و فروش آن به نظام دانشگاهی کشور.
کاهدانِ علمِ فیلسوف؛ انبوه مقالات خیالی رزومه میری
به رزومه بلندبالای فیلسوف مینقی بازگردیم. در میان مقالات پرتعداد میری از شیر مرغ تا جان آدمیزاد میتوان یافت ــ احتمالا به سیاق مدارک تحصیلی ادعایی او. محل چاپ تقریباً تمام مقالات انگلیسی وی نیز یا در مجلاتی فاقد نمایة علمی است، یا اساسا نشانی از آنها در اینترنت یافت نمیشود! برای مثال، میری، تنها در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، تعداد ۱۶ مقاله با موضوعاتی از افلاطون و سیاست در فلسفة کلاسیک گرفته، تا نوستالژی و شیطان و نمادپردازی و اصالت وجود و جامعهشناسی و کیهانشناسی و فوکو و ...، فقط در مجلهای تحت عنوان Philosophy Journal of the Examined Life منتشر کرده است. هیچ اثری از این مجله در اینترنت یافت نمیشود. البته ما با مشقت فراوان دریافتیم که گویا زمانی میان سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، پایگاهی اینترنتی وجود داشته است تحت عنوان The Examined Life On-Line Philosophy Journal و اکنون همان هم وجود ندارد. شاید استاد نوپدید ما تراوشهای ذهن مشعشع خود را روی دایرة مجازستان میریخته ــ همچنان که اکنون هم در تلگرام و بعضا در تارنماهای مبلغ پانترکیسم و نفرتپراکن میریزد ــ و حالا جای آثار علمی قالب میکند. عجالتاً بگوییم در این هم مژدهای برای دانشجویان نهفته است که میتوانند بهجای صرف اوقات خود به بطالت، از همین الان، دور هم تارنمایی دایر و هر لاطائلاتی را روی آن منتشر کنند تا ده سال دیگر به نام مقالة علمی به دانشگاه و خلقالله بیاندازند. مگر میری چه داشت که دیگران ندارند و نمیتوانند با چند مدرک نامرتبط ــ و با عناوین کذب ــ و مشتی مقاله مجهول و بیربط، دانشیار وزارت علوم کشور شوند؟!
سال ۲۰۰۶ و بهویژه ماه نوامبر آن سال، اما، سال پربرکتی برای استاد و مشتاقان علم است. در این سال، دستکم ۳۵ مقاله از اقیانوس بیپایان دانش فیلسوفِ خودخوانده بیرون جهیده و ۱۴ مورد آنها فقط در نوامبر آن سال بیرون جهیده است که هر کدام تألیفات نادیده استاد دربارة پاسکال، کانت، هگل، فوئرباخ، کییرکِگور، نیچه، هایدگر، یاسپرس، سارتر، تیلیش و کامو را دربرمیگیرد ــ بهراستی آنجا که فرشتگان بیم دارند ورود کنند، ابلهان به شتاب وارد میشوند. بگذریم که در همین سال، این اقیانوس نامکشوف علم، مقالاتی درباره رسول اکرم، علامه جعفری، داستایوفسکی، فیروز مِهتا(!)، سولویوف، آنتونی گیدنز، امام موسی صدر، آیتالله طالقانی، افراطیگری و اسلام، امپریالیسم و استبداد، از خودبیگانگی روشنفکران مسلمان و ... نیز منتشر کرده است: افتتاح یک سمساری و بنجلفروشی دونبش در «راستهبازار مدرکفروشان». این امواج خروشان اقیانوس فیلسوف علامه سید جواد میری در سال ۲۰۰۶ مژدهای دیگر برای دانشجویان و محصلان میتواند باشد که مذهب منسوخ اساتید جاهل را که میگویند سالهای دراز عمر خود را پای چند متفکر یا نحلة فکری تلف کنید، بلکه بعد یک عمر ممارست، صاحب نظر شوید و حرف معقولی بزنید، به دور اندازند و اخلاقالاشراف علامه میری را سرلوحه خود قرار دهند. در همان تارنمایی که پیشتر دایر کردهاند، از شیر مرغِ یونان باستان تا جان آدمیزادِ مدرن، همه را سرتفتی دهند و جای علم قالب کنند. مگر میری نکرد و به اتکای آن، کوس استادی و فیلسوفی نزد؟ حالا اگر قطرهای از این اقیانوس خیالی هم یافت نشد ملالی نیست. استاد میگوید نوشته است؛ پژوهشگاه هم میگوید بله! نوشته، شما هم بگویید نوشته، برای «فیلسوف مینقی» خوبیت ندارد! البته ناظران و اهل نظری هم هستند در این میان که میگویند، برای نوشتن درباره افکار اعاظم تاریخ اندیشه از افلاطون گرفته تا پاسکال و کانت و هگل و هایدگر و یاسپرس و کامو و ...، ده سال هم زمان کمی حتی برای حرف مفت زدن است، چه رسد به یک ماه! تا جایی که ما اطلاع یافتیم، از نظر علامه جواد میری، این جماعت متشکل از مشتی «فاشیست» و «افراطی» و «تندرو» و «گوبینیست»(اصطلاحی مهمل که میری خود جعل کرده[vi]) هستند که در شأن علامگی و فیلسوفی استاد میری نیست با آنها دهن به دهن گذارد؛ مگر زمانی که هوس لنترانی میکند یا از دور لگدی به بزرگان میپراند.
در اینجا بهعنوان اشارهای به کمیّت تولید علم در کشورهای پیشرفته بگوییم که برای مثال، جیکوب شاپیرو استاد دانشگاه پرینستون و یکی از برندگان جایزه کارل دویچ (جایزهای که سالانه به پژوهشگران زیر ۴۰ سالی تعلق میگیرد که بیشترین مشارکت را در تولید علم، چه بهلحاظ کمیت و چه بهلحاظ کیفیت آثار چاپشده، در رشتة روابط بینالملل دارند) که بهنحو حیرتانگیزی از پرکارترین نویسندگان و محققان رشتة خود است، در سال ۲۰۱۶ یک کتاب با همکاری شش نویسندة دیگر و سه مقاله مشترک، و در سال ۲۰۱۷ سه مقاله مشترک نوشته است!
به حکایت مغزفرسای مقالات استاد میری بازگردیم. چندتایی از این مقالات گویا در مجله یا چیزی تحت عنوان Phenomenology: East and West منتشر شده است. نگارنده نه چنین مجلهای را پیدا کرد و نه عنوان مقالاتی را که میری مدعی انتشار آن شده است ــ در این مورد هم حتی تارنمایی معدوم هم یافت نشد. سه مقاله هم گویا به سال ۲۰۰۷، در ژورنالی موسوم به Journal of Vincit Omnia Veritas منتشر شده است. از مقالات اثری در اینترنت پیدا نیست و البته نام مجله را هم نمیتوان یافت. اما با قدری جستجو، به سرنخی از منشاء مجله Vincit Omnia Veritas میتوان رسید. مجله آنلاین Vincit Omnia Veritas از ژانویه سال ۲۰۰۵ تا جولای ۲۰۰۷ با همکاری تارنمایی تحت عنوان Religio Perennis و برنامه مطالعات فلسفی و دینی دانشگاه لاتروب منتشر میشد که شارح آراء فریتیوف شوآن و رنه گنون و همفکرانش بود. فرض را بر وجود مقالات میری میگذاریم. چگونه میری سر از مرکز شرح آراء فرقة شوآن درآورد؟ آیا هر کسی میتوانست در مجله آنلاین این فرقه مطلب منتشر کند، یا بهشیوه هر فرقهای، بیگانگان نامحرم بهشمار میرفتند؟ چه باید مینوشت که در این مجله اجازه انتشار بیابد؟ عناوین مقالههای سهگانة او از این قرارند: نیاز به نزدیکی در منشور سنت؛ شفقت کانون آزادی است: چشماندازی دیگر درباره چندفرهنگیگرایی؛ کو هونگ-مینگ و ایدئال زنانه.[vii]
محل انتشار تعداد زیادی از مقالات سال پربرکتِ ۲۰۰۶ را London Academy of Iranian Studies ذکر کرده است. تا جایی که ما میدانیم آکادمی مطالعات ایرانی لندن که تحت ریاست آقای سلمان صفوی در سال ۲۰۰۳ تأسیس شده است، مجله نیست! مؤسسه است. البته نشریاتی دارد تحت عناوین Islamic Perspective Journal و Transcendent Philosophy Journal ــ که در ادامه خواهیم گفت که میری در آنها هم فعال بوده است ــ اما خود مؤسسه بهعنوان یک مجله قابل ارجاع نیست (با عرض پوزش از توضیح واضحات). ضمن آنکه آثار ۳۵ گانه مورد ادعای میری را ما هیچکجا، حتی روی تارنمای آکادمی مطالعات ایرانی لندن، نیافتیم.
شاید تنها مقالات انگلیسیای که از میری قابل دستیابی است همانهایی باشد که در نشریات دوگانه آکادمی مطالعات ایرانی لندن و نیز مجلهای دیگر با عنوان Just Peace Diplomacy Journal که این هم توسط مرکز بینالمللی مطالعات صلح متعلق به آقای صفوی چاپ میشود، منتشر شده است.
ادامه دارد..
یادداشتها
[i] . نشانی رزومه فارسی در پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم انسانی:
<http://www.ihcs.ac.ir/fa/page/۵۶۱/%D۸%AF%DA%A۹%D۸%AA%D۸%B۱-%D۸%B۳%DB%۸C%D۸%AF%D۸%AC%D۹%۸۸%D۸%A۷%D۸%AF-%D۹%۸۵%DB%۸C%D۸%B۱%DB%۸C-%D۹%۸۵%D۹%۸۶%DB%۸C%D۹%۸۲>
نشانی رزومه انگلیسی در پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم انسانی:
http://www.ihcs.ac.ir/social/fa/page/۱۹۹۴/seyed-javad-miri-meynagh
[ii] «سالهای دانشجویی من» در گفتوگو با دکتر سید جواد میری، روزنامه ایران: قابل دسترسی در این نشانی: https://www.cgie.org.ir/fa/news/۸۳۱۶۷
[iii] تصویر مکاتبات با دانشگاه گوتنبرگ سوئد را در زیر مشاهده می کنید. در تصویر اول، مدرک کارشناسی ارشد وی تأیید شده است و در تصویر دوم اعلام میشود که دورة تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد میری در قالب برنامهای چهارساله و پیوسته طی شده است.
[iv] محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وصفی از احوال «فیلسوف رشتی» آورده است که بیمناسبت با احوال فیلسوف خودخواندة مینق نیست:
میرزا کاظم رشتی که ملکالاطباء بود و بعد بهواسطه نوشتن آن کتاب بیمعنی موسوم به حفظالصحه ناصری ملقب به فیلسوفالدوله شد ... بسیار خودخواه و از خودراضی است؛ به علاوه طبابت فضولی هم میکند از اشعار عرب و احادیث هم جسته جسته میگوید از علمای شیعه از قول قاضی میبدی نقل میکرد که او گفته اگر شیخ طوسی و علامه حلّی در جرگه علمای شیعه نبودند هر آینه طریقه شیعه ارذل طرق دین اسلام بود. شاه فرمود شیخ طوسی کیست عرض کرد خواجه نصیر با این که خواجه نصیر اگرچه مرد بزرگی بود اما جزء علمای شیعه محسوب نیست شیخ طوسی یکی از اشخاصی است که کتب اربعه شیعه را نوشته و فیلسوفالدوله اینقدر خر است که فرق شیخ طوسی با خواجه طوسی نداده است.
[v] «سالهای دانشجویی من»، همانجا
[vi] میری مینق، در یکی از افاضاتش که البته هیچکجا حاضر به انتشارشان نیست، مگر کانال شخصیاش و وبسایتهایی همچون یولپرس، مبلغ غیررسمی بنیادگرایی قومی ترکی در ایران، با مغلطه و حرف کذب میگوید:
«عجب بازار خیمه شب بازی شده است. یک روز میگویند ما در ایران ترک نداریم بل آذری داریم و بعد میگویند ترک زبان داریم ولی ترک نداریم و بعد میگویند ترک داریم ولی میهمان هستند ... آخه این کارها چی است عزیز برادر ... لکه روی عینکت را پاک کن تا ایران را آنگونه که امروز هست ببین. قریب به ۴۰ میلیون از ملت ایران ترکی زبان مادریشان است و بیش از ۱۰۰۰ سال ساحت سیاسی در ایران با مدیریت خاندانهای سلطنتی ترک بوده است».
میری مینق که آه در بساط شبهعلمیِ و لقب دانشیاریاش ندارد، با مغلطه شروع میکند، با ادعای کذب ادامه میدهد، تا به نتیجهگیری ایدئولوژیکی پانترکیستیاش برسد. اول آنکه چه کسی گفته ترکها در ایران مهمانند؟ به این چنین مغطلهای میگویند «مغطله پهلوان پنبه». یعنی مقدمة کذبی را مطرح میکنند و در ادامه بر آن مشت و لگد میکوبند تا به نتیجه دلخواه برسند! دوماً بر مبنای کدام سرشماری جمعیت ایرانیان ترکزبان ۴۰ میلیون اعلام شده است؟ مطابق آمارهای داخلی و خارجی، جمعیت این گروه از ایرانیان میان ۱۱ تا ۱۸ میلیون نفر برآورد شده است.
بنا به تحلیل ناظران، با توجه به آمار سرشماری نفوس و مسکن ١٣٩۵ که بر روی پایگاه اینترنتی ادارة آمار ایران انتشار یافته است، جمعیت استان آذربایجان شرقی ٣٩۰٩۶۵٢ نفر، جمعیت استان آذربایجان غربی ٣٢۶۵٢١٩ نفر، جمعیت استان اردبیل١٢٧۰۴٢۰ نفر و جمعیت استان زنجان ١۰۵٧۴۶ نفر است که مجموع این چهار استان شمالغرب به ٩۵۰٢٧۵٢ میرسد. به این ترتیب، جمعیت این استانها که بیشترِ آذریها در آنجا زندگی میکنند نزدیک به ده میلیون نفر است. شایان ذکر است نزدیک به نیمی از جمعیت بیش از سه میلیونی استان آذربایجان غربی «آذری نیستند» که عمدتا در جنوب استان متمر هستند. در این صورت، جمعیت آذریهای شمالغرب «احتمالا» به هشت میلیون تن میرسد. همچنین با احتساب فرضی جمعیت استانهای غیرآذربایجانی که بخشی از جمعیت آنها آذری یا ترکزبان هستند، مانند قزوین و همدان، با «فرض» اینکه نیمی از جمعیت آنها آذری باشند، تعداد آذریها به نزدیک «سیزده میلیون» میرسد؛ بر اساس آمار اخیر جمعیت استان قزوین ١٢٧٣٧۶١ تن و جمعیت استان همدان ١٧٣٨٢٣۴ تن است. با احتساب یک سوم جمعیت سیزده میلیون نفری تهران به عنوان آذری نیز تعداد تقریبی جمعیت آذریها به نزدیک هجده میلیون میرسد.
چرا میری دعوی واهی ۴۰ میلیون ترک ایران میکند؟ آیا تفاخر و تمایزی در میان است؟ یا آنکه میان ایرانیان بر حسب زبان و گویش محلی و محل تولد تفاوتی است؟ اگر بود که این تعداد فراوان آذری در ترکیب هیأت حاکمه و سیاست و اقتصاد ایران وجود نداشت؛ اگر بود که جواد میری ترکزبان بدون برخورداری از حداقل الزامات اخلاقی و علمی به کرسی دانشیاری پژوهشگاه زیرمجموعه وزارت علوم نمیرسید. این دعوی، از اساس، از جملة شعارهای نمادین ایدئولوژی کاذب و مخوف پانترکیستی است و اینکه جواد میری به آن استناد میکند قرینهای دیگر بر تمایلات پانترکیستی و ترکیهخواهانة نامبرده است. لابد به دیگر لاطائلات مضحک این جماعت نیز استناد خواهد کرد که مدعیاند یونسکو اعلام کرده ترکی (یا بنا به بازی نمادین ایدئولوژی پانترکیسم با کلمات، «تورکی») زبان سوم «با قاعده و زنده دنیا» است و فارسی «سیوسومین لهجة عربی»(کذا)! البته حرف مفت که حساب ندارد و هرکسی میتواند یاوهگویی کند. اما چرا پولش از جیب ملت ایران و وزارت علوم خرج شود؟ الله اعلم.
میری در ادامة همان افاضات میگوید:
«این حس جستجو نمودن نژاد پاک ایرانی از دل نظریه راسیسمی گوبینو بیرون زده و هنوز یقه برخی اهل قلم ایرانی را ول نمیکند. در برابر این خزعبلات باید ایستاد و پرسید جهانبینی تو چیست؟ زیرا اگر جهانبینی توحید (یعنی وحدت وجود بشری) بود آنگاه اینگونه از نژاد پرستی از لابهلای به اصطلاح مطالعات تاریخی بیرون نمیآمد»
اول اینکه راسیسم اسم است و اگر بخواهیم آن را بهعنوان صفت بکار بگیریم، با بگوییم «راسیستی» نه «راسیسمی»! دوماً چه کسی در ایران از گوبینیسم خط گرفته که باز فیلسوف مینقی، پهلوان پنبهای میسازد که با لگدپرانی به سایة کاذبش، دعوی خود را پیش برد؟ ضمن آنکه از منظر گوبنیسم، نژاد سفید و خاصه ژرمنها نژاد برتر بودند و ربطی به ایران ندارد. مگر آنکه ایلچی نوظهور پانترکیسم که از پیکر میزبان متخاصمش ارتزاق میکند، این ادعای کذب را هم در دستور کار مبارزة ایدئولوژیکش قرار دهد؛ در کنار دیگر دعویهای کذبش، همچون سایههای موهوم «فاشیسم» و «نژادپرستی» و «مکتب کرمان» و «مکتب اصفهان» و «گفتمان سکولار تمامیتخواه» و جز آن، که در برابر «جهانبینی توحیدی» و همچنین منافع «ترکیه» و «چهل میلیون ترک» ایستادهاند و، در نظر میری، همة ما و هر آدمی که اندک بهرهای از عقل برده باشد و طبعاً زیر بار حرف مفت و مغطله و دروغ و ایدئولوژیهای قومی نمیرود، از جملة این سایهها هستیم. ادعاهای ایدئولوژیکی جز این اباطیل و افسانهبافیها نمیتواند باشد ــ هرچه ایدئولوژی مهملتر، افسانههایش نیز بیمایه و قبیحتر.
مطلب مذکور میری را در این دو تارنمایی پانترکیستی و قومگرایانه میتوانید مشاهده کنید:
<http://gadtb.com/fa/ سید-جواد-میری-خیمه-شب-بازی-روزنامه-ایرا>
<http://yolpress.ir/?p=۵۵۰۰۵>
[vii] The Need for Intimacy in the Prism of Tradition; Compassion is the core of Liberty: Another perspective on Multiculturalism; Ku Hung-Ming and the Feminine Ideal