شناسهٔ خبر: 53692 - سرویس دیگر رسانه ها

رنج ناشی از یک گسست تاریخی

چرا تئاتر از قابلیت‌های ادبیات داستانی معاصر ایران بهره نمی‌برد؟

فرهنگ امروز/ بابک احمدی:

«شازده احتجاب» به کارگردانی علی رفیعی، «عشق و عالیجناب» کاری از حسین پاکدل، «بوف کور» به کارگردانی ناصر حسینی‌مهر؛ اینها سه نمونه از آثار نمایشی هستند که بنای اصلی آنها  برپایه یکی از رمان‌های شناخته شده ادبیات فارسی استوار شده است. البته به این فهرست می‌توان آثار دیگری نیز افزود، همچون «حسین‌قلی مردی که لب نداشت» به کارگردانی حمید پورآذری، «یک صبح ناگهان» براساس رمان تشت خون نوشته اسماعیل فصیح به کارگردانی حسین پاکدل یا نمایش «اسب» به کارگردانی آرش دادگر که متن آن ریشه در رمان «اسب قاتلین» به قلم رضا گشتاسب دارد. اما پرسش این است که چرا گرایش به استفاده از قابلیت‌های ادبیات داستانی «معاصر» ایران به‌واسطه بازنویسی، ‌اقتباس، بازخوانی یا هر شیوه دیگر که منجر به نزدیک شدن متن‌ ایرانی اجرا می‌شود طرفدار زیادی ندارد یا اگر دارد در عمل شاهد معادل صحنه‌ای آثار نیستیم؟
به ویژه که در مقابل می‌توان فهرستی بلند بالا از رمان‌ها و داستان‌های کوتاه‌ غیر ایرانی را نام برد که برای اجرا بازنویسی شده‌اند. ‌قطعا بررسی ریشه‌ها و دلایل چنین رویکردی به برگزاری یک یا سلسله نشست‌های جدی با هنرمندان تئاتر نیاز دارد ولی در این مجال کوتاه به سراغ حمیدرضا نعیمی، نادر برهانی مرند، یوسف باپیری و آرش دادگر رفته‌ایم و پاسخ این چهار هنرمند را جویا شده‌ایم که در ادامه می‌آید. نکته قابل اشاره اینکه هر چهار هنرمند بر یک نکته متفق اند؛ «همواره به اجرای نمایش براساس ادبیات معاصر ایران اصرار و علاقه داشته‌ و دارند» اما...
 گسست تاریخی و گوشه‌نشینی هنرمندان
حمیدرضا نعیمی نزدیکی ادبیات معاصر به ما را یکی از دلایل دشواری پرداختن به این مبحث می‌داند. از طرف دیگر این هنرمند به گسست‌های تاریخی اشاره می‌کند که بین اهل هنر فاصله انداخته است. او می‌گوید: «مساله فقدان ارتباط سالم و سازنده بین هنرمندان طیف‌های مختلف با یکدیگر است. برخلاف هنرمندان معاصر جهان که پایاپای و در کنار یکدیگر گام برمی‌دارند، مانند بونوئل و لورکا در شعر و سینمای اسپانیا که کنار هم رشد می‌کنند ولی ما امروز برای فراخواندن یک کارگردان سینما یا یک نویسنده و شاعر به سالن تئاتر باید مرارت بکشیم.»
نعیمی در همین رابطه مثالی مطرح می‌کند: «وقتی آرتور کوستلر رمان «ظلمت در نیمروز» را نوشت، مدتی بعد براساس آن نمایشنامه‌ای نوشته شد که یادداشت نویسنده رمان در پایانش آمده است. کوستلر می‌گوید من آنقدر که از خواندن این نمایشنامه وحشت کردم از جهان داستان خودم نترسیدم. اما آیا نویسنده معاصر ما می‌پذیرد که من زبان خودم را خلق کنم؟ به نظرم این نکته‌ای است که خیلی سخت از سوی نویسندگان ما پذیرفته می‌شود.»
نعیمی با رد نظر افرادی که معتقدند ادبیات داستانی ما کشش یا توان دراماتیک ایجاد جذابیت را ندارد ادامه می‌دهد: «برای من تفاوت ندارد که از واژه اقتباس، بازنویسی یا برداشت آزاد استفاده کنیم، بلکه مهم این است که آیا می‌توانیم اثری بهتر از آنچه در دست داریم به تماشاگر ارایه دهیم یا خیر؟»
او مساله زبان و رسیدن به فرم جدید اجرایی را از جمله مهم‌ترین عوامل خلق نمایش براساس یک رمان معاصر یا کتاب ادبی کهن می‌داند و می‌افزاید: «اینجا بحث خلق دوباره مطرح است و لزومی ندارد به اصل داستان وفادار بمانیم. ولی پرسش من این است، اگر قرار باشد یک دوباره نویسی کنیم و اثری ضعیف‌تر خلق شود چرا باید دست به چنین کاری بزنیم؟ اگر قرار است داستان را تغییر بدهیم پس چرا یک متن جدید ننویسیم.»
کارگردان نمایش «سقراط» اقتباس را امری بسیار پیچیده در حد و اندازه‌های خلق یک رمان می‌داند. نعیمی در توضیح دلایلی که موجب فاصله گرفتن در پرداخت به آثار کهن ایرانی می‌گوید: «آنچه معمولا در من ایجاد ترس می‌کند این است که قرار است در حوزه زبان چه کنیم؟ پرسش دیگرم این است، چند نویسنده را سراغ دارید که به جای پرداختن به یک قصه نفس‌گیر یا ایجاد جذابیت با عبور از خط قرمزها به ایجاد زبان دراماتیک فکر کنند؟»
نعیمی بزرگ‌ترین ضعف را در طفره رفتن نویسندگان در مواجهه با زبان می‌داند. او می‌گوید: «حتی عده‌ای برای دیگران حکم هم صادر می‌کنند و می‌گویند مخاطب امروز با شاهنامه ارتباط برقرار نمی‌کند. بله! مخاطب با برداشت ضعیف و سطحی از نظامی و فردوسی ارتباط برقرار نمی‌کند و این در تمام جهان صادق است.»
و ناگهان همه کارشناس می‌شوند
آرش دادگر می‌گوید: «یکی از مسائل مهم این است که ادبیات داستانی ایران صاحب دارد و همه بی‌آنکه از اصل داستان چیزی بدانند شروع به اظهارنظر می‌کنند. همین حالا اگر بگوییم احمد شاملو به اندازه جمعیت ایران سروکله شاملو شناس و شاملو خوانده پیدا می‌شود. اما نکته اینجاست که قرار است مخاطب به سالن بیاید و با خوانش من از اثر یک نویسنده مواجه شود، نه تمام آنچه قبلا در رمان یا داستان مطالعه کرده است.»
اشاره این کارگردان، اظهارات کریستوفر روپینگ، کارگردان آلمانی نمایش «هملت» را یادآوری می‌کند که در نشست رسانه‌ای نمایش‌اش در جشنواره تئاتر فجر گفت: «شاید ما در آلمان به این دلیل آثار شکسپر را با دغدغه کمتر بازنویسی می‌کنیم که نویسنده‌ای انگلیسی است و نه آلمانی.»
دادگر در نظر گرفتن ویژگی‌های هنر نمایش و تئاتر را در مواجهه با این مقوله بسیار جدی ارزیابی می‌کند و ادامه می‌دهد: «اینجا ما با هنرهای دراماتیک مواجه هستیم و قرار نیست شما اثر گلشیری یا دن کیشوت سروانتس را روی صحنه نظاره کنید. نیمی از ماجرا به خوانش کارگردان از متن بازمی‌گردد و این تماشاگر است که باید به دنبال نیمه دیگر برود.»
کارگردان نمایش «اسب» می‌افزاید: «من به دنبال بیرون کشیدن ایده‌های تئاتری از دل من هستم. با این خوانش از نظر من هر متن به لحاظ دراماتیک ناقص است و این ما هستیم که رخداد را از دل متن بیرون می‌کشیم.»
مشکل نخواندن است
ایده‌ای که در اظهارات یوسف باپیری، کارگردان جوان تئاتر هم وجود دارد. باپیری این روزها درصدد اجرای نمایش «فتوحات گلشیری» است. نمایشی که بعد از ٧ ماه مطالعه تمام بازیگران و اعضای گروه بر داستان‌های کوتاه هوشنگ‌ گلشیری، نویسنده جریان‌ساز معاصر ایران شکل گرفته و سپس متنی متناسب با ایده‌های اجرایی نوشته شده است. باپیری می‌گوید: «ایده ما از ابتدا با چیزی شبیه به کولاژ شروع شد، مثل کاری که هاینر مولر در نمایشنامه «هملت ماشین» انجام داد، البته نه دقیقا همان رویکرد. وقتی چنین ایده‌ای مطرح شد از خودمان پرسیدیم چرا برای این کار به سراغ نویسندگان و ادبیات معاصر نرویم؟»
او ادامه می‌دهد: «شاید یک بخش از ماجرا به فقدان مطالعه آثار نویسندگان ایرانی ارتباط داشته باشد. این موضوع جای تعارف ندارد و بعضا هم شاهد هستیم که افراد بر اساس مد روز به سراغ مطالعه آثار نویسندگان می‌روند نه ایده‌ای از پیش مشخص.»
باپیری می‌گوید: «همانطور که به فرم اجرای بعضی آثار نمایشی انتقاد وارد می‌شود که گویی در دوران گذشته مانده‌اند، ما در زمینه متن هم در جهانی ایزوله به سر می‌بریم و امکان تغییر قائل نیستیم. درحالی که هنر نمایش با زمینه‌های متنوع هنر و سیاست و به‌طور کل علوم انسانی به ویژه ادبیات سروکار دارد.»
ممیزی؛ یک عامل بازدارنده
اظهارات نادر برهانی‌مرند، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر اما نشان از نکته مغفول مانده‌ دیگری دارد. برهانی مرند برای مشارکت در این بحث خاطره‌ای از سال ٨٩ را روایت می‌کند. او تاکید دارد که همواره یکی از طرفداران جدی اجرای نمایش برپایه آثار نویسندگان مهم معاصر ایران است اما هر بار با مسائلی ناخواسته مواجه می‌شود. برهانی‌مرند می‌گوید: «نمایش «برای سایه نوشتن‌ها» نام نمایشنامه‌ای بود که بعد از ٧ ماه تحقیق و پژوهش براساس رمان «بوف کور» نوشته صادق هدایت شکل گرفت. نمایشی که قرار بود به کارگردانی آزاده انصاری روی صحنه برود اما بعد از ٤ ماه تمرین با بازیگران، شبی که فردایش اجرای جشنواره داشتیم ساعت ١٢ شب از طرف مدیرکل وقت مرکز هنرهای نمایشی به ما اعلام شد اگر امکان دارد اسمی از صادق هدایت نیاورید!»
کارگردان نمایش «سردار» ادامه می‌دهد: «مگر متن را نخوانده‌اید؟ مگر اجرا بازبینی نشده است؟ و تاکید کردم نمایش درباره صادق هدایت و «بوف کور» است و امکان حذف نام وجود ندارد. در نهایت مسوولیت و تبعات اتفاق‌های احتمالی بعدی را برعهده خودم گذاشتند. به ما اعلام کردند رییس شورای نظارت به دلیل حساسیت‌ها روی نام صادق هدایت مسوولیت اجرای این نمایش را نمی‌پذیرد.»
بنابراین می‌توان مباحث مرتبط با نظارت رسمی و غیررسمی! را در عدم علاقه نمایشنامه‌نویسان و کارگردانان تئاتر نسبت به نویسندگان نامدار معاصر ایران دخیل دانست. نظارت غیر رسمی آنجا اتفاق می‌افتد که به گفته آرش دادگر همه ایران به متخصص و کارشناس تحلیل آثار نویسندگانی مثل احمد شاملو، هوشنگ گلشیری یا محمود دولت‌آبادی بدل می‌شوند. دادگر در این باره می‌افزاید: «یکی از مشکلات ما در ایران این است که وقتی دنبال گستره ادبیات داستانی ‌می‌رویم همه به خدایگان تفسیر و صاحبان اثر تبدیل می‌شوند. چرا؟ چون می‌خواهیم همه‌چیز دست نخورده و ثابت سر جایش بماند به همین دلیل اتفاق دراماتیک رخ نمی‌دهد.»
این هنرمند برای توضیح موضوع مثال جالبی دارد: «دوستی می‌گفت اگر شما با این شخصیت ملی و میهنی چنین کاری کنید خودم شما را می‌کشم! پس تا وقتی چنین واکنش‌هایی وجود دارد من هم به سراغ متن نویسنده و ادبیات کشورهای دیگر می‌روم که بتوانم راحت‌تر در متن و شخصیت‌ها تغییر ایجاد کنم تا به ایده‌ها و خوانش مورد نظر خودم برسم.»
دادگر به نکته دیگری نیز اشاره می‌کند و آن، دو نوع خوانش مشخص از آثار ادبی است. او می‌گوید: «یکی داستانی است که ما قصد داریم عینا روی صحنه به تصویر بکشیم که اصطلاحا از آن با عنوان خوانش وفادارانه یاد می‌شود. دیگر نمایشی است که خوانش متفاوتی را به نمایش می‌گذارد. من می‌گویم در جهان ادبی نویسنده به چیزی دست یافته‌ام که امکان خلق جهانی تازه را مهیا می‌کند. اینجا مشارکت تماشاگر به وجود می‌آید نه مشاهده صرف. همین حالا هم در تئاتر برآدوی امریکا، کتاب‌های پرطرفدار را به نمایش تبدیل می‌کنند اما این صرفا به معنی ارایه خوانش جدید نیست، فقط برای علاقه‌مندانی است که ترجیح می‌دهند به جای کتاب با نمایش مواجه شوند.»
کارگردان نمایش «هملت» تاکید دارد بحث ممیزی نقش چندانی در عدم گرایش اهالی تئاتر به ادبیات معاصر ایران ایفا نمی‌کند. دادگر معتقد است اگر هنرمند کار خود را درست و هنرمندانه ارایه دهد با مشکل مواجه نخواهد شد.

روزنامه اعتماد