فرهنگ امروز/ رضا مختاری اصفهانی: ایام پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر مراسم گوناگون بزرگداشت و جشنهای گوناگون فرصتی برای بازاندیشی آفات و آسیبهایی است که انقلاب را در حوزههای گوناگون تهدید میکند. به اعتقاد نگارنده، یکی از این آسیبها، روایت انقلاب است. روایتهای غالب در این باره امروزه از رسانه فراگیر و سهلالوصول تلویزیون ترویج میشود. رسانهای که غالباً صاحبان تفکر مستقل و محققان منصف در آن تریبون ندارند. رسانههای کتاب و مطبوعات هم زیر انبوهی از مصلحتاندیشیها و محافظهکاریها قرار دارند که گاه از تیغ سانسور (یا لفظ محترمانهاش ممیزی) تندتر هستند. نتیجه آن شده که روایت انقلاب دچار سادهسازی از سوی دو طیف شود. در سر یک طیف رسانه ملی قرار دارد و در سرِ طیف دیگر شبکههای ماهوارهای و بعضی کانالهای تلگرامی. سادهسازی مفاهیم و پدیدههای تاریخی حکایت «پیل در تاریکی» مولانا است. مردمانی که هرکدام بر اساس آنچه لمس میکردند، بخشی از فیل را توصیف کردند و تصویری ناقص و سطحی از آن ارائه میدادند. به قول مولانا باید شناختمان را عمق ببخشیم:
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل وز دیده دریا نگر
سادهسازی در تاریخ چشمبستن بر پیچیدگیهای یک پدیده و ندیدن انطباق وقایع داخلی و سیاست خارجی در ایجاد یک پدیده مهمی مانند انقلاب است.انقلاب اسلامی دارای پیشینهای از مبارزات آزادیخواهانه و قانونخواهی ایرانیان است که انقلاب مشروطه نقطه عطف آن است. پس از مشروطه اگرچه در دورهای (دوره رضاشاه) در حوزه سیاست تعلیق رخ داد، اما در حوزه فرهنگی و اجتماعی تحولاتی رخ داد که پس از شهریور بیست همان نسلی که از دل این تحولات سر برآورده بود، نهضت ملیشدن صنعت نفت را رقم زد. این نسل اگرچه با تفکرات و عقاید گوناگون بودند، اما در نهایت آمال مشروطه را دنبال میکردند. همچنان که تحولات پس از کودتای 28 مرداد 1332 و بویژه تحولات دهه چهل و سالهای ابتدایی دهه پنجاه در حوزههای گوناگون جهشهایی در فرهنگ، اقتصاد، صنعت، ترکیب جمعیتی و... به وجود آورد، اما تعلیق در حوزه سیاست حجمی از مطالبات را متراکم ساخت. محمدرضا شاه در سالهای پایانی سلطنت خود تنها با تورم اقتصادی مواجه نبود، بلکه تورم مطالبات سیاسی که با اصلاحات و گردش نخبگان قابل علاج بود، کار را به بنبست کشاند. شاه که از همان دهه بیست که تصور میشود شاهی مشروطه بوده، پا در صراط خودکامگی نهاده بود. او با تغییر در قانون اساسی که مهمترین اصل تغییری همانا حق انحلال مجلس بود و همچنین با احیای اصل تشکیل مجلس نیمهانتخابی و نیمهانتصابی سنا که مصوبات مجلس شورا باید به تصویب آن میرسید، مهمترین نماد مشروطه، مجلس شورا، را با محدودیت مواجه ساخت. میراث عدلیه نوین را هم که با قضات مستقل شناخته میشد، با واگذاری بعضی پروندهها به دادگاههای نظامی بر باد داد. حتی نخستوزیری چون علی امینی را که میتوانست مسیر اصلاحات را به روی سلطنت او بگشاید، تحمل نکرد. از همین رو در اواخر سلطنتش با انتخاب افرادی چون جمشید آموزگار و جعفر شریفامامی نتوانست اعتمادسازی کند. چون این افراد از رجالی بودند که در دوره سلطه مطلقهاش بر امور به مناصب مهم دست یافته بودند.
بختیار هم مصداق زمان رسیدن کار ماهی به دمش بود. بر این مبنا جامعه آنچه را او انجام میداد، باور نداشت. شاه در برهههای مختلف با تضعیف و حذف نیروهای اجتماعی مهمی مانند مالکان و برخی متولیان دینی که بعضاً خاستگاه طبقاتی و اجتماعی نهاد سلطنت بودند، خود را از حامیان سنتیاش محروم ساخته بود. در نتیجه، نهاد سلطنت در مقابله با مخالفانش از قدرت بسیجکنندگی بیبهره بود. در حالی که مخالفانش با بهره از چنین قدرتی میتوانستند مشروعیت او را در کف خیابانها به چالش بکشند.
توصیف و تحلیل آنچه در طول سالیان رخ داد تا به انقلاب 57 منجر شد، در توان و مجال یک یادداشت نیست. منظور آنکه ابعاد این پدیده چنان وسیع و متنوع است که اگر واکاوی نشود، به سادهسازی در روایت انقلاب منجر میشود. این سادهسازی میتواند از جنس روایت تکراری با راویانی تکراری از یک طیف فکری و سیاسی باشد که چشم بر جامعه متکثر ایران میبندد. یا سادهسازی از جنس روایت یک شبکه ماهوارهای است که تنها پوستهای از حوادث انقلاب را بهتصویر میکشد. روایتی که شاه خواهان اصلاحات را در مقابل خشم و خشونت انقلابی یکه و تنها تصویر میکند.
سادهسازی از نوع دوم چون با تصاویری همراه است که رسانه ملی از مخاطبانش دریغ میدارد، برای مخاطبان جذابتر است.انقلاب اسلامی به روایتی عمیق اما سادهگو نیازمند است. روایتی که تصویری واقعی از جامعه متکثر اما دارای وحدت در زمانه انقلاب ارائه دهد. سادهسازی در روایات تاریخی چون تمام واقعیتها را نمیگوید، به تحریف پهلو میزند. اگر نسل امروز روایتهای رسمی از انقلاب را با تشکیک مینگرد، برآمده از سادهسازیلنگرهای ناشیانه راویان رسمی است.چ
منبع: ایران